بخش یازدهم از یادداشتهای ریشهیابی مشکلات #تحول_تعلیم_و_تربیت، خبرگزاری فارس، 1399/1/25
آموزش و پرورش به عنوان باور پیشفرض خود، با شعار آموزش علوم پایه عمدتا به #اهداف_دانشی متمرکز میشود و رسالت خود را فقط آموزش دانش، آن هم به شکلی غیر کاربردی و محدود میداند و تصور میکند که این حداکثر کاری است که میتواند در عمل به مأموریت خود انجام دهد.
مدارس امروزی تخصص خود را در حوزه انتقال دانش میدانند و نه تنها تخصص خود میدانند، بلکه عملا منحصر به تلاش در این حوزه هستند و اصولا به حوزههای مهارت، فرهنگ و شخصیت نمیپردازند. تلاشهای محدودی که برای انتقال مهارت به شاگردان اتفاق میافتد، عمدتا شامل مهارتهای ابزاری حوزه دانشی میشود.
وقتی فهرست اهداف آموزشی ذکر شده در برنامههای درسی رسمی و راهنماهای تدریس را مرور میکنید، ظاهرا سه دسته اهداف دانشی، مهارتی و بینشی را ترسیم میکند.
اهداف بینشی که کلا تعطیل است. فقط عبارتهای دهان پرکن، بدون اینکه سازوکار ارتقاء مشخصی برای آن در نظر گرفته باشند، و بدون اینکه امکان سنجش آن وجود داشته باشد، و بدون اینکه در عمل کسی به سراغ آن برود و از آن پرسوجو کند. هیچوقت شده یک بازرس رسمی، معلمی را برای عدم پوشش اهداف بینشی مواخذه، یا برای پوشش خوب آن تشویق کند؟ اصلا سازوکاری برای بررسی و اعلام نظر در مورد آن در چکلیستهای خود دارند؟
اهداف مهارتی هم که عمدتا شامل مهارتهایی میشود که فقط برای کسب اهداف دانشی مورد نیاز است. مثل مهارتهای حل مسأله، مهارتهای نوشتن، مهارت گوش دادن، و نظایر آن. پس اهداف مهارتی هم اگر حضور کم رنگی دارند، در سایه و از صدقه سری اهداف دانشی است.
- دانشآموزِ ”دانش“-”آموز“!
- آموزش_علوم_پایه، مبتنی بر نظریهای منسوخ شده
- بازماندن از ضروریات با تکیه بر مبهمات
- اهداف_آموزشی حبس شده در پیش فرض آموزش علوم پایه
دانشآموزِ ”دانش“-”آموز“!
مدارس امروزی تخصص خود را در حوزه انتقال دانش میدانند و نه تنها تخصص خود میدانند، بلکه عملا منحصر به تلاش در این حوزه هستند و اصولا به حوزههای مهارت، فرهنگ و شخصیت نمیپردازند. تلاشهای محدودی که برای انتقال مهارت به شاگردان اتفاق میافتد، عمدتا شامل مهارتهای ابزاری حوزه دانشی میشود.
وقتی فهرست اهداف آموزشی ذکر شده در برنامههای درسی رسمی و راهنماهای تدریس را مرور میکنید، ظاهرا سه دسته اهداف دانشی، مهارتی و بینشی را ترسیم میکند.
اهداف بینشی که کلا تعطیل است. فقط عبارتهای دهان پرکن، بدون اینکه سازوکار ارتقاء مشخصی برای آن در نظر گرفته باشند، و بدون اینکه امکان سنجش آن وجود داشته باشد، و بدون اینکه در عمل کسی به سراغ آن برود و از آن پرسوجو کند. هیچوقت شده یک بازرس رسمی، معلمی را برای عدم پوشش اهداف بینشی مواخذه، یا برای پوشش خوب آن تشویق کند؟ اصلا سازوکاری برای بررسی و اعلام نظر در مورد آن در چکلیستهای خود دارند؟
اهداف مهارتی هم که عمدتا شامل مهارتهایی میشود که فقط برای کسب اهداف دانشی مورد نیاز است. مثل مهارتهای حل مسأله، مهارتهای نوشتن، مهارت گوش دادن، و نظایر آن. پس اهداف مهارتی هم اگر حضور کم رنگی دارند، در سایه و از صدقه سری اهداف دانشی است.
میماند انبوهی از مؤلفههای اهداف دانشی که هم مفصلا فهرست شده، هم محتوای مفصلی برای آن ارائه میشود، هم مورد سنجش و اندازهگیری مفصل و موشکافانه قرار میگیرد، و هم ارائه و عدم ارائه آن زیر ذرهبین بازرسان رسمی قرار میگیرد.
بیدلیل نیست که اسم شاگردان را ”دانشآموز“ و ”دانشجو“ میگذارند و بر این عنوان تأکید دارند. آنها فقط قرار است دانش را بیاموزند، بجویند و یاد بگیرند. اصلا قرار نیست بینش و مهارت کاربرد آن را کسب کنند؛ آموزش و پرورش و آموزش عالی چنین قراری را با خود نگذاشته است، و عملا چنین مأموریتی را برای خود تصور و باور نمیکند.