رویکرد متوازن؛ رشد شناخت در بستر تربیت رفتار در پهنه استاد و شاگردی؛ جایگزینی برای رویکرد متداول نظام آموزش عمومی
چکیده:
رفتارگرائی مطلق (یا رفتارگرائی رادیکال) در سطح افراطی این مکتب، در حال حاضر بر نظام تعلیم و تربیت و برنامه درسی عمومی ما حاکم است. البته به نظر میرسد جوهره رفتارگرائی با واقعیت تطابق دارد. واقعیت آن است که رویکرد یادگیری رفتاری به صورت مطلق مطرود نیست، و رویکرد یادگیری شناختی هم به صورت مطلق در همه ابعاد تربیتی قابل تحقق نیست.
این مهم است که بدانیم کدام نوع از تعلیم، با رویکرد رفتاری قابل تحقق و ماندگار است، و کدام نوع از تعلیم، با رویکرد شناختی. مشکل نظام موجود آن است که اندیشه انسان، و موضوعات دانشی، بینشی و نگرشی را با رویکرد رفتارگرای مطلق تعلیم میکند، و پرورش انگیزه شاگردان، و آموزشهای مهارتی و شخصیتی و فرهنگی را فراموش و رها کرده است. مدارسی هم که در شکستن تابوی تعلیم رفتاری تلاش میکنند، بسیاری از اوقات حتی برای آموزش رفتارهای مهارتی، فرهنگی و هنجاری، با شیوههای شناختی تفکر و گفتگوئی اقدام میکنند که عموما به نتیجه نرسیده، و بعضا شاگردان کم مهارت، کم توان و ناهنجاری را تربیت میکنند.
به نظر میرسد در ارتقاء شخصیت، فرهنگ و مهارتها، روشهای رفتاری، و در آموزش دانش و بینش، روشهای شناختی پاسخگوی نیازهای تربیتی هستند. بهترین سازوکار برای تحقق این رویکرد متوازن، استاد و شاگردی است. مربی برای ارتقاء شخصیت، فرهنگ و مهارتهای شاگردان، از سازوکارهای رفتارگرایانه بهره میبرد.
اما همین مربی برای ارتقاء فهم، درک و فراگیری دانش شاگردان، از سازوکارهای شناختی استفاده میکند. اگر بسترهای مورد نیاز دو بخش اول تربیت شخصیت، فرهنگ و مهارت، و دوم دانش و بینش و تفکر را با هم ترکیب کنیم، سازوکارهای یک رویکرد متعادل و متوازن را فهم می کنیم. در این مقاله پس از اشاره مقدماتی به رویکردهای متداول، به تبیین این رویکرد متوازن پرداخته، و تحلیلی از مسائل نظام آموزشی عمومی بر اساس آن انجام می شود.