بخش دوازدهم از یادداشتهای ریشهیابی مشکلات #تحول_تعلیم_و_تربیت، خبرگزاری فارس، 1399/1/31
مدرسه فقط به آموزش دانش و آن هم علوم پایه میپردازد و دانش کاربردی و کاربرد دانش را نیز فراموش کرده است، و ادعا میکند که این تنها حد توان نظام تعلیم و تربیت است؛ بلکه مسأله این است که حداقل شکل آموزش همان مباحث علوم پایه و مباحث غیر کاربردی نیز به صورتی نیست که یادگیری همان مباحث غیر کاربردی را به صورتی ماندگار و مفید در آورد.
- کنکاشی برای میزان کاربردی بودن آموزش
- مطالبه ما برای کنکاش؛ واهمه نظام آموزش رسمی از نتایج
دروغ بزرگ - باور جامعه از نقش مدرسه
- سفسطه در مقابل قاعده 10-20-70
- بافت معیوب نظامی که مأموریت آن را هضم نکرده است!
- ناتوان حتی در دفاع از ته مانده یک ادعای واهی
- اهداف آموزشی حبس شده در پیش فرض آموزش علوم پایه
کنکاشی برای میزان کاربردی بودن آموزش
دیدیم که نظام آموزشی فقط بر آموزش دانش، آن هم بر آموزش علوم پایه تأکید میکند. مسأله اساسی در آموزش دانش به شاگردان، آن است که چقدر از دانشی که انتقال داده میشود، دانش کاربردی و مورد استفاده واقعی آنها است؟ و شاگردان چقدر از دانش مورد نیاز واقعی و کاربردی خود را در مدرسه کسب میکنند؟
اجازه دهید برای پاسخ به این سؤال، روش پژوهشی را تعریف کنیم. این پژوهش باید در دو جنبه انجام شود. در هر دو جنبه باید به سراغ افرادی برویم که زندگی موفقی داشته و فعالیتهای خود را از خانهداری گرفته، تا مشاغل تدریس، فنی، کسب و کار، کشاورزی، مهندسی رایانه، مهندسی ساختمان، گرافیک، پزشکی و نظایر آنها، در حد قابل قبول و مفید انجام میدهند.
در جنبه اول فهرستی از موضوعاتی که در مدرسه تدریس میشود، به تصادف از بین اهداف آموزشی ذکر شده در کتابهای راهنمای تدریس پایههای مختلف انتخاب و از مصاحبه شوندهها سؤال شود که آیا با این موضوع در زندگی واقعی خود در عمل مواجه شده و از آن استفاده کردهاند. مثلا آیا مشتق میگیرند؟ تانژانت زاویهای را در یک مثلث محاسبه میکنند؟ در جایی از زندگیشان دانستن زمان پایان سلسله مادها و آغاز سلسله بعدی بکارشان آمده است؟ قواعد جمله بندی و انواع فعل در جمله را به کار میبرند؟ شناختن انواع نثر در ادبیات برای آنها مفید بوده و از آن در عمل استفاده کردهاند؟ الان معنای آبرفت را در جغرافیا میدانند و دانستن یا ندانستن آن تاثیری در عملکرد آنها دارد یا خیر؟ سپس نسبت موضوعاتی که عملا استفاده شده را به کل موضوعات به دست آوریم.
جنبه دوم
در جنبه دوم، از مصاحبه شونده در مورد زندگی خود و توانمندیهای بالفعل خود که در زندگی و کار موفق او تأثیر داشته سؤال کرده، و به تصادف فهرستی از توانمندیهایی را که به نظر او میرسد، با همکاری خود او بنویسیم.
مثلا اطلاعات در مورد مسائل بانکی و حسابداری و چگونگی حل مشکلات مالیاتی، شناخت انواع مواد خام مورد استفاده و محل تهیه آن، چگونگی مدیریت فرزندان در منزل، شناخت احکام شریعت و دستورالعملهای ضروری، برنامهریزی و اولویت گذاری برای مسائل کار و زندگی، روابط عمومی موفق در تعامل با افراد دیگر، شناخت چهره مخاطب و فهم واکنشهای او، طریقه استفاده از رایانه و انواع نرم افزارهای کاربردی مورد نیاز، شناخت آداب و اخلاق صحیح و ملکه شدن عادات مناسب، شناخت قطعات فنی و کارخانههای تولیدی آن و قیمت و کیفیت انواع آن و مراکز پشتیبانی از آن در شهر و کشور، و اصول نگارش و مستند سازی، نمونههایی از این آگاهیها و توانمندیها هستند.
پس از آن با گفتوگو با مصاحبه شونده، مشخص کنیم که کدام یک از این توانمندیها، در محیط مدرسه و دانشگاه فراگرفته شده، و کدامیک از این توانمندیها، در بیرون مدرسه و در محیط زندگی واقعی و کار، و در مطالعات و تجربه آزاد و نظایر آن کسب شده است. سپس نسبت موضوعاتی که در مدرسه کسب شده را نسبت به کل موضوعات به دست آوریم.
این سنجش در این دو جنبه را در مورد تعداد زیادی از افراد از طیفهای مختلف جامعه، در جامعه آماری قابل قبول برای چنین پژوهشی، با در نظر گرفتن تمام خصوصیات ضروری از جمله نحوه گزینش تصادفی و طرح بی طرفانه سؤالات و موضوعات، انجام دهیم. بعد نتایج را جمع بندی کنیم.