شوق‌ متوقف شده در تنگنای نظام آموزشی وارونه

بی انگیزه- شوق متوقف شده-

خبرگزاری فارس – 19 مرداد 1403
برنامه ریزان سنتی نظام آموزشی، معلمان، خانواده ها و شاگردان، کتاب درسی را به عنوان پیش فرضی لایتغییر می شناسند؛ و گزینه دیگری را متصور نمی شوند. آیا واقعا با کتاب درسی به عنوان یک پیش فرض بدیهی و لایتغییر مواجه هستیم؟در رویکرد کتاب درسی، شاگرد با محتوای از پیش تعیین شده ای برای یادگیری و فعالیت، مواجه می شود، روحیه فکر کردن، کنجکاوی، جستجوگری، استنباط آزاد، پرداختن به زوایای مختلف موضوع و نظایر آن در او از بین رفته، و عادت به حفظ کردن، منتظر بودن برای تصمیم گیری دیگران در مورد او، منفعل شدن، بی ارادگی در برخورد با مسائل واقعی و نظایر آن در او شکل می گیرد، و نسبت به اصل یادگیری و لذت بردن از یادگیری، بی انگیزه می شود. اما این رویکرد وحی منزل نیست، و رویکردهای دیگر موثری هم وجود دارند، که فراموش شده‌اند.

مروری بر سلسله بحث

تربیت و فراهم کردن بستر رشد همه جانبه فرزندانمان، انتظاری است که جامعه ما از نظام تعلیم و تربیت دارد. اما به نظر می رسد پاسخ به این انتظار به نحو درخوری داده نمی شود. در سلسله یادداشتهائی، به ریشه یابی و کالبد شکافی مشکلات پرداخته بودیم، تا ان شاء الله در ادامه به طیف راه حلهای ممکن نیز بپردازیم. فعلا برخی از یادداشتها بازنشر می شود. این ششمین بخش از این یادداشتها است؛ که قبلا در 27 آذر 1398 منتشر شده بود؛‌ ولی هنوز مصداق آن وجود دارد.در یادداشت اول، دوم، سوم و چهارم به 6 بعد از مشکلات ماهوی نظام تعلیم و تربیت نظیر انتزاعی و غیر کاربردی بودن برنامه درسی، عدم توجه به نیازهای واقعی و استعدادها، ارزیابی ماشینی، رتبه بندی کور، سلب خلاقیت و ابتکار از معلمان و مدارس در ساختاری محافظه کار، و میدان یافتن صنعت ناسالم و انگلی کنکوری در این فضای گل آلود، و جولان دادن طیفی از مدارس غیر دولتی و شبه غیر دولتی در این میدان صنعت ناسالم، اشاره شد. همچنین نشان دادیم که تقریبا اغلب رخدادهای عملی در تحول مطلوب برنامه درسی در مدارس، نه در ساختار نظام رسمی واقع شده، بلکه بخشی از معلمان و فعالان حوزه تعلیم و تربیت، به صورت خودجوش و آتش به اختیار، در حرکتی از پائین به بالا، در طیفی محدود از مدارس غیر دولتی، با تحمل دشواریهای فراوان، آن را رقم زده اند، و نمی توان امیدی به نظام فرسوده، محافظه کار، لخت و عریض و طویل رسمی برای تحول داشت.
با توجه به بحثی که در چهار یادداشت اول در مورد ابعاد مشکلات نظام تعلیم و تربیت و سازوکارهای آن شد، و بر اساس بازخوردها از مخاطبان، لازم شد تا کمی عمیق تر به ماهیت تربیت در این نظام اشاره کنیم. به همین دلیل در یادداشت پنجم، به این پرداختیم که نظام رسمی با بچه ها چه می کند؟ دیدیم که روحیه جستجوگری و کنجکاوی، فطرتا در کودکان وجود دارد. اما مدرسه این روحیه را با تزریق محتوای از پیش تعیین شده و قالب بندی شده و ارزیابی مبتنی بر آن، برنامه منظم برای دریافت و پس دادن این محتوی، و تحقیر و تهدید، و تحدید، از بین می برد. کودکی که پیش از مدرسه دست شما را برای پاسخ یافتن به سوالات بی پایان خود می کشید، در مدرسه ناگهان به کودکی منفعل، بی انگیزه، و بی علاقه تبدیل شده، و شما مجبور به هل دادن او برای انجام تکالیف الزامی و از پیش تعیین شده مدرسه بوده، و باید از سازوکارهای تهدید و تطمیع برای به حرکت وا داشتن او استفاده کنید. ضمن آنکه موضوعاتی نیز که در قالب این محتوای از پیش تعیین شده الزامی به او خورانده می شود، ارتباط بسیار کمی با واقعیتها و نیازهای واقعی زندگی او داشته، و در مقابل از فراگرفتن هزاران موضوع ضروری مورد نیاز در زندگی واقعی خود، که با آنها دست به گریبان خواهد بود، باز می ماند. او بهترین فرصت در بهترین دوره عمر خود برای یادگیری موضوعات ضروری را از دست می دهد. ضمن آنکه بسیاری از ابعاد شخصیتی مطلوب در او به دلیل بافت ماشینی برنامه درسی رسمی، تخریب می شود. در این یادداشت بحث را دنبال می کنیم.

پیش فرضهای غلط

اتفاقی که از آن صحبت کردیم، در تربیت کودکان ما در حال وقوع است، و برای کسی که کمی در رفتار کودکان تعمق داشته باشد، کاملا ملموس است و همه آن را حس می کنیم. اما نظام تعلیم و تربیت این را به عنوان پیش فرض مدرسه و تعلیم مدرسه‌ای می پذیرد و فکر می کند که: “خوب مدرسه همیشه همین گونه بوده و خواهد بود”. این مبنائی ترین پیش فرض غلط است. بعد بر اساس این پیش فرض غلط مبنائی، پیش فرضهای بعدی شکل می گیرد.نظام نمی تواند باور کند، که می شود این اتفاق جور دیگری بیافتد، و هر تحولی را تنها با حفظ همین پیش فرضها می پذیرد. و به همین دلیل در تحول درجا می زند. اغلب ما هم با تصویری که از تحصیل داریم، تصور می کنیم اینها بدیهیات تعلیم و تربیت مدرسه ای است؛ و در ایجاد هر مدرسه ای، از این بدیهیات گریزی نیست. اما به نظر می رسد که اشتباه می کنیم؛ اینها مفروضات بدیهی در تعلیم و تربیت نیستند. می توانیم تعلیم و تربیت را به گونه ای دیگر رقم بزنیم. در ادامه نمونه هائی از این پیش فرضها را مرور می کنیم.

کتاب درسی همطراز با لوح محفوظ!

اولین پیش فرضی که نظام آموزشی تغییری در آن را باور نمی کند، مفهوم کتاب درسی است. تصور آموزش رسمی با تصور کتاب درسی مترادف شده است. تصور این است که برای آموزش رسمی و همگانی، باید موضوعات مورد آموزش را در قالب کتاب درسی تدوین کرده، و به شاگردان و معلمان بدهیم، و معلمان بر اساس آن مطالب را به شاگردان تعلیم کرده و شاگردان هم موظف باشند تمام موضوعات کتاب درسی را مو به مو در قالبی همگرا فراگیرند. تصور آن است که اهداف آموزش باید در قالب متن کتاب درسی درآید، تا مطمئن شویم که این هدف آموزشی در خلال آموزش پوشش داده می شود. جستجوی پوشش دادن یک هدف آموزشی را هم از جستجو در کتاب شروع می کنیم، و فکر می کنیم اگر به این هدف به شکلی در متن کتب درسی اشاره شده باشد، این هدف را پوشش داده ایم. هر گونه خروجی از روند کتابهای درسی، و نادیده انگاشتن آن را به سان جنایتی عظیم در فرایند تعلیم و تربیت تلقی کرده، و گویی آن را همطراز مخالفت با لوح محفوظ الهی می شماریم.

همین پیش فرض باعث می شود، تمام برنامه ریزیهای تحولی، مبتنی بر تغییر کتاب درسی تصور شود. یعنی تصور ما این باشد که اگر تحولی قرار است اتفاق بیافتد، این تحول را باید در متن کتابهای درسی یا حداکثر کم و زیاد شدن تعداد کتابهای درسی انجام دهیم. اما هرگز تصور نمی کنیم شاید تحول آن باشد که کتاب درسی در این شکلی که الان مشاهده می کنیم، برچیده شده، یا ماهیت آن تغییر پیدا کند.همین اول اشاره کنم که منظورم از این برچیده شدن و تغییر ماهیت، تبدیل کتاب درسی به بسته آموزشی الکترونیکی نیست. بسته آموزشی الکترونیکی، اگر دقیقا همان خصوصیات کتاب درسی را داشته باشد، همان محسوب می شود. جلوتر در این مورد بیشتر صحبت می کنیم.

شاگردی مطیع در تفکر همگرا

بحث را با چند مثال و مثال نقض آن دنبال کنیم. در درس علوم، معلم و بچه ها کتاب درسی علوم را باز کرده و فصلی را که در کلاس به آن رسیده اند، مثلا محیط زیست، می خوانند؛ معلم توضیح می دهد، و اگر حالی باشد و توفیقی دست دهد، آزمایشهای نوشته شده در کتاب درسی را دقیقا طبق همان که گفته است، اجرا کرده و تمرینها را یا در کلاس و یا در منزل، دقیقا طبق همان که در کتاب نوشته است، انجام می دهند. بعدا هم عین همان مطالب را از بچه ها بازخواست می کنند. این روالی است که همه ما کمابیش با آن آشنا هستیم. برخورد معلم با این درس، به منزله دستور کار کاملا مشخص است. معلم باید مطیع کتاب درسی باشد و عینا آن را در کلاس، عرضه، بازگوئی، اجرا و بازخواست کند. برخورد شاگرد هم با این درس، به منزله عین مفاد لازم به یادگیری است. شاگرد باید اطلاعاتی که در آن نوشته دریافت کند، کاملا مطالب بیان شده را فراگرفته، دستورات آن را مو به مو اجرا کرده، و عین آن را در هنگام امتحان بازگوید. فهم شاگرد باید نسبت به موضوع محیط زیست، عینا آن چیزی باشد که در این فصل از کتاب درسی آمده است. نه کم و نه بیش! دیدگاههای مطرح شده در کتاب را باید عینا پذیرفته، و عبارات مهم آن را بی کم و کاست عینا حفظ کند (مثلا وقتی از او تعریف “چرخه حیات” خواسته می شود، باید عین عبارات تعریف چرخه حیات و کلمات مهم آن را که در کتاب آمده است، از حفظ بیان کند).

این یعنی ما به زور کتابهای درسی، بچه ها را به تفکر همگرا سوق داده، و آنها را ترغیب می کنیم، تنها از زاویه‌ی محدودی به مسئله نگاه کنند، و فقط از روشهای قدیمی و بیان شده برای حل مسئله استفاده کنند. رویکرد کتابهای درسی، بچه ها را از تفکر واگرا و پرداختن به زوایای مختلف مسئله و راه حل های خلاقانه منع می کند، چون این راه حلهای خلاقانه، در چارچوب کتاب درسی مذکور نمی گنجد. در حالتی هم که کتاب به بسته های الکترونیکی ارتقاء پیدا کند، اما همین ویژگیهای کتاب در مورد همان بسته الکترونیکی نیز اعمال شود، فرقی حاصل نخواهد شد. فقط متن به فیلم توضیحات یک معلم، یا فیلم انجام آزمایش که دقیقا همان مطالب را عینا توصیف و تجویز می کند، تبدیل می شود؛ و شاگرد باید عینا همان مطالبی که در فیلم یا محتوای چند رسانه ای است، حفظ کرده و یاد بگیرد. اینجا بسته الکترونیکی همان نقش کتاب درسی را ایفا خواهد کرد.

از دست دادن انگیزه در برخوردی منفعلانه با خوراک آماده

اولین اثر رویکرد کتاب درسی آن است که شاگرد یاد می گیرد باید محتوای از پیش تعیین شده ای برای یادگیری و فعالیت او آماده باشد، و او همان را دریافت و طبق همان عمل کند. این اثر تا پس از دوران تحصیل هم به همراه او خواهد بود. و به همین دلیل شغل کارمندی (که در آن عملا همه چیز از پیش تعیین شده و جلوی کارمند برای انجام گذاشته می شود)، عملا مورد قبولترین شغل جامعه ما است. دومین اثر آن است که روحیه فکر کردن، کنجکاوی، جستجوگری، استنباط آزاد، پرداختن به زوایای مختلف موضوع و نظایر آن در او از بین رفته، و عادت به حفظ کردن، منتظر بودن برای تصمیم گیری دیگران در مورد او، منفعل شدن، بی ارادگی در برخورد با مسائل واقعی و نظایر آن در او شکل می گیرد (مطالب یادداشت قبلی را به یاد بیاورید). و سومین اثر آن است که نسبت به اصل یادگیری و یادگیری برای یادگیری (و لذت بردن از یادگیری) و یادگیری برای کاربرد، بی انگیزه می شود و فقط برای پاسخ به محرکهای بیرونی یادگیری (نظیر تشویق و تهدید و تنبیه و مدرک) درس می خواند. اما با همه این اثرات سوء، برنامه ریزان سنتی نظام آموزشی، معلمان، خانواده ها و شاگردان، کتاب درسی را به عنوان پیش فرضی لایتغییر می شناسند؛ و گزینه دیگری را متصور نمی شوند. آیا واقعا با کتاب درسی به عنوان یک پیش فرض بدیهی و لایتغییر مواجه هستیم؟

اکتشافگری در تکاپوی بدیلی ممکن

بگذارید نمونه ای از یک گزینه مقابل و نقض محوریت کتاب درسی علوم را هم ببینیم. مدرسه ای را تصور کنید که بچه ها برای کلاس علوم، کتاب درسی مشخصی ندارند. کتابهای متعددی در حوزه علوم تجربی در کتابخانه کلاس و مدرسه وجود دارد. معلم طبق جدول اهداف آموزشی می داند که بچه ها باید در درس علوم، موضوعاتی را در مبحث محیط زیست فرابگیرند. ساده ترین روند آن است که ابتدا با بچه ها به صورت آزاد در حالی که بچه ها در فضائی مناسب برای گفتگو (مثلا وقتی به صورت یک حلقه روی زمین نشسته اند)، در مورد محیط زیست گفتگو و بحث می کنند؛ و هر کدام دیدگاهها و اطلاعات اولیه خودشان را با توجه به مطالبی که تا الان در این مورد در کتابها و رسانه ها و محیط اطراف مشاهده کرده اند، بیان می کنند. سپس معلم پس از اینکه شاگردان تا حدی با حوزه موضوع آشنا شدند، از بچه ها می خواهد که به کتابخانه مدرسه و سپس منزل و نیز کتابخانه های عمومی محلی رفته، و از کتابها و مجلات حوزه های مرتبط، مطالبی را در مورد موضوع محیط زیست و مسائل مرتبط یافته، یادداشت برداری کرده، و برای زمان تعیین شده بعدی، در کلاس مطرح کنند. در مرحله بعدی شاگردان حین طرح یافته های خود در جمع کلاس یا گروه کاری خودشان، مطالب یافته شده را با هم رد و بدل می کنند، و در نهایت گزارش جمع بندی خود از موضوع را به صورت متن مقاله، پوستر و یا اشکال دیگر مستند، تنظیم و ارائه می کنند.

در صورتی که شاگردان به منابع الکترونیکی امن نظیر وبگاههای اینترنتی، فیلمهای مستند و نظایر آن هم دستیابی داشته باشند، می توانند مطالب خود را از آن ها نیز تامین کنند. در صورتی که شاگردان حین این کنکاش، سوالاتی در ذهنشان شکل بگیرد، یا با مطالبی مواجه شوند که نیاز به آزمایش و فعالیتی عملی داشته باشد، با طرح موضوع با مربی می توانند در کلاس یا در آزمایشگاه یا در شرایط دیگر، به آزمایش یا فعالیت مورد نظر مبادرت کنند.روند کاملتر آن است که مربی بدون طرح عنوان موضوع محیط زیست، شاگردان را در محیطهای عملی و فعالیتهائی درگیر کند، که به نحوی به محیط زیست مرتبط باشد. مثلا بچه ها را به گردش علمی یا طبیعت گردی ببرد، و در گردش علمی به صورت عینی با مسائلی در این حوزه مواجه شوند. سپس بر اساس موضوعاتی که بچه ها با آن مواجه شده اند، با مدیریت مربی، گفتگویی بین بچه ها و مربی شکل گرفته، و بچه ها به جستجوی کتاب و منابع دیگر در این زمینه ها سوق داده شده، و همان روند قبلی از اینجا پی گرفته می شود. در روندهای مذکور از درس علوم تجربی، بر خلاف رویکرد کتاب درسی، شاگرد توان مواجهه با مسائل محیط واقعی را یافته، روحیه مطالعه، اکتشاف‌گری، جستجوگری، کنجکاوی، تجزیه و تحلیل مسائل، تفکر، پرداختن به زوایای مختلف، در او شکل گرفته، به شخصی فعال، کنشگر و دغدغه مند در جامعه تبدیل شده، و انگیزه درونی او برای یادگرفتن و لذت بردن از یادگرفتن تقویت می شود.

از کتابهای یکبار مصرف منزجر کننده، تا کتابخانه ای شوق انگیز

تحقق دو روند مذکور، چندان دور از انتظار نیست، و بخصوص روند اول، به سادگی در هر مدرسه ای، قابل اجرا است. این کار فقط به این نیاز دارد که مربی این رویکرد را باور داشته باشد، و جرات حرکت بدون کتاب درسی را داشته باشد. اگر کسی به تنها ابزار مورد نیاز آن یعنی کتابخانه غنی از کتاب اشاره کند، و اعلام کند امکان تهیه چنین کتابخانه ای برای مدارس وجود ندارد؛ در پاسخ کافی است به حجم تولید کتابهای درسی در کشورمان اشاره کنیم. ما در سال حجم باورنکردنی کتاب درسی به صورت یکبار مصرف (یک سال مصرف؛ که حتی بعضا در انتهای سال به دلیل تنفری که از آن در شاگرد ایجاد شد، پاره پاره می شود) تولید و توزیع می کنیم. حجم کتابهای تقویتی و آزمون و …. را هم می توانید به آن اضافه کنید. اگر به جای تولید کتابهای یکبار مصرف، کتابهایی در زمینه های مختلفی که در حال حاضر با تنوع قابل قبولی در بازار موجود است، برای کتابخانه مدارس تهیه شود، تمام مدارس طی یکی دو سال به کتابخانه بسیار غنی مجهز خواهند شد. با مقایسه دو رویکرد کتاب درسی و بدون کتاب درسی مذکور، می توان تجسم کرد که پیش فرض کتاب درسی، یک پیش فرض بدیهی لایتغییر نیست؛ و اتفاقا تحول واقعی نظام آموزشی، در به چالش کشیدن این باور، و گذر از آن رخ می دهد.

در قسمت بعدی، به ابعاد دیگری از این مسئله می پردازیم،‌ و ضمن پاسخ به برخی از ابهامات و سوالات متداول، نمونه های دیگری از رویکردهای مناسبی را که در محوریت کتاب درسی حبس نمی شود، مشاهده می کنیم. ان شاء‌الله.الحمد لله رب العالمین.

این مطلب را نیز مطالعه کنید :  فرایند تجزیه و تحلیل و طراحی سیستم ها

آثارمقالاتمقالات منتشر شدهیادداشت‌ها و مقالات رسانه‌ای

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *