کارخانه های آموزش
جامعه صنعتي به كارگراني نياز داشت كه همانند ماشينها بتوانند، بدون اعتراض و خستگي، كارهاي تكراري، انبوه و همانند را انجام دهند. زندگي همانندي داشته باشند و در جامعه متراكم زندگي كنند. روستائياني كه از مزارع خود به اميد زندگي بهتر و رفاه بيشتر، دل ميكندند و به كارخانه ها روي مي آوردند، با عادات روستائي خود نظم كار در كارخانه را مختل مي كردند. آنها حرف شنو نبودند، طاقت انجام كارهاي تكراري را نداشتند، به وقت به صورت دقيق اهميت نمي دادند و هر جور كه خود مي خواستند كار مي كردند. اينجا بود كه نظام صنعتي به لزوم آموزش اين روستائيان پي برد. اما چه آموزشي، آموزشي كه بتواند آنها را به افراد حرف شنو و مطيع، تابع نظم زماني كارخانه، و قادر به انجام كارهاي تكراري تبديل كند.