چالشی مقابل کلاس، تدریس و تکلیف


خبرگزاری فارس، 20 شهریور 1403

در تعلیم ماشینی در مدل متعارف مدرسه ای، هویت کودک از بین می رود؛ اعتماد او به مربیان و خانواده کاهش پیدا می کند؛ و خود نیز احساس می کند که به او اعتماد نمی شود؛ عزت نفس او از بین می رود؛ پرده حیای او در انجام کار خطا پیش دیگران دریده می شود؛ مجبور به دوروئی می شود؛ انگیزه های درونی در او را از بین می رود، و به پاداش و تنبیه بیرونی و معیارهای کاذبی نظیر مدرک وابسته می شود؛ احساس مسئولیت او نسبت به جامعه را از بین می رود؛ آرامش، شادابی و شوق، جای خود را به اضطراب می دهد؛ روحیه فعال به منفعل، و منتظر تمهیدات بالادستی تبدیل می شود؛ و … اینها فقط نمونه هائی از پیامدهای تصویر مدارس متعارف است.

اشاره

در سلسله یادداشتهائی، به ریشه یابی و کالبد شکافی مشکلات ماهوی نظام تعلیم و تربیت پرداخته بودیم، تا ان شاء الله به تدریج به طیف راه حلهای ممکن نیز بپردازیم. این هفتمین بخش از این یادداشتها است؛ که قبلا در دی ماه 1398 منتشر شده بود؛‌ ولی هنوز مصداق آن وجود دارد. در یادداشت اول، دوم، سوم، چهارم و پنجم به 6 بعد از مسائل گلوگاهی نظام تعلیم و تربیت اشاره شد. همچنین در نگاهی کمی عمیق تر به ماهیت تربیت در این نظام، دیدیم که بافت نظام صنعتی موجود، به صورت خودکار بسیاری از توانمندیهای فطری کودکان را نظیر روحیه جستجوگری، شوق و انگیزه را محدود کرده یا از بین می‌برد، و به نیازهای واقعی امروز و آینده آنها پاسخ در خور نمی‌دهد.
در یادداشت ششم (دو قسمت اول و دوم)، از پیش فرضهائی صحبت کردیم، که نظام تعلیم و تربیت به غلط آنها را لایتغیر فرض کرده، بر آنها پافشاری می‌کند، و حاضر به تغییر آنها نیست؛ در حالی که تحول واقعی نظام تعلیم و تربیت، با تغییر این پیش فرضها محقق می شود. به عنوان مثال از پیش فرض مفهوم کتاب درسی سخن گفتیم. اینکه برای آموزش رسمی و همگانی، باید موضوعات مورد آموزش را در قالب کتاب درسی تدوین کرده، و تعلیم، بی چون و چرا و بی کم و کاست، دقیقا بر اساس آن انجام شود، و همه آموزش را هم در همان محدوده تعریف کرده و مورد سنجش قرار می‌دهیم. و دیدیم که این پیش فرض در قالب یک تفکر همگرا، منجر به از بین رفتن خلاقیت مربیان و ابتکار عمل و تطابق با شرایط محیط، و نیز در مورد شاگردان باعث حفظ محور شدن، عادت کردن به محتوای از پیش آماده برای یادگیری و فعالیت، انفعال و بی ارادگی در برخورد با مسائل واقعی، بی انگیزه شدن و نظایر آن می شود. در مقابل، گزینه های مختلفی برای آموزش اکتشافی، فعال و خودانگیخته وجود دارد که به نمونه هائی از آن اشاره شد. این نشان می دهد که تغییر نوع نگاه به کتابهای درسی و جایگاه آن ضرورت دارد. زمانی می توانیم به تحول فکر کنیم که باور کنیم کتاب درسی یکی از تنگناها و عوامل مشکل زای بنیادی در شکل کنونی معیوب نظام تعلیم و تربیت است.در ادامه به بررسی نمونه دیگری از این پیش فرضها می پردازیم.

درس خواندن در تنگنای یک نظم ماشینی

مدرسه را چگونه تصویر و تصور می کنیم؟ مدرسه با دیوارهائی بلند محصور شده است. از درب مدرسه که معمولا نگهبانی جلوی آن ایستاده است، وارد می شویم. یک حیاط آسفالت شده که بچه ها در آن در جنب و جوش هستند؛ و ساختمانی قوطی مانند و رسمی در میان حیاط. زنگ می خورد، بچه ها صف می کشند، مدیران مدرسه برای آنها سخنرانی می کنند، صف به صف به سر کلاس می روند. کلاسها احیانا در طبقات مختلف مدرسه قرار گرفته و درب آنها به یک راهرو باز می شود. هر کس سرجای خود رو به تخته و معلم می نشیند؛ معمولا درب کلاس در کنار تخته و مقابل همه قرار دارد. معلم می آید؛ پشت میز خود که رو به بچه ها و معمولا در گوشه مقابل درب است می نشیند؛ حضور و غیاب می کند؛ مشق های بچه ها را تک به تک می بیند. همه بچه ها کتابهای درسی را جلویشان باز می کنند.

معلم از روی کتاب درسی درس می دهد؛ از بچه ها سوال می کند؛ بعضا بچه ها را تک به تک پای تخته می آورد؛ بچه ها از روی کتابهای درسی می خوانند؛ بچه ها تکالیف داده شده را انجام می دهند؛ به تعامل و گفتگوهای بچه ها با هم روی خوش نشان داده نمی شود؛ مشق شب به بچه ها داده می شود؛ زنگ می خورد، بچه ها از کلاس بیرون می ریزند؛ زنگ تفریح است؛ بچه ها باید کلاس را ترک کنند. بچه ها چند دقیقه در حیاط در حالی که صدها کودک در آن ازدحام کرده اند، می ایستند و به زحمت قدم می زنند؛ و از بوفه ای که فقط دریچه ای از آن برای آنها باز است، در یک تلاش برای دستیابی به این دریچه در بین ازدحام بچه ها، با نهایت ذلت، خریدهای بعضا ناسالمی انجام می دهند؛ با هر گونه تزاحم و بازیگوشی بچه ها توسط ناظم مدرسه که در حیاط به عنوان مراقب ایستاده است، برخورد می شود.
زنگ می خورد؛ بچه ها با اکراه به سر کلاس می روند؛ و ادامه ماجرا تا عصر! و زنگ پایان می خورد و بچه ها و بعضا معلمان نیز انگار از زندان آزاد شده باشند، از کلاس و مدرسه بیرون می ریزند. بچه ها در منزل و معمولا با درگیر شدن والدین، مشق شب را انجام می دهند. تصور لحن های خشن برخورد با بچه ها توسط کادر مدرسه، چیده شدن بر حسب نام در ترتیب الفبا، لباس فرم یک رنگ و روپوش گونه و نظایر آن را برای کاملتر شدن این تصویر اضافه کنید. این تصویری است که ما از مدرسه داریم. تقریبا تصور مدرسه خارج از این فضا برای اغلب ما دشوار است. اما آیا این تنها تصویر ممکن از مدرسه و کلاس است؟ و آیا تعلیم و تربیت تحول یافته آینده، در چارچوب همین تصویر رخ می دهد؟

اطاعت کورکورانه در پشت پرده

بگذارید کمی عمیق تر به همین تصویر متعارف از کلاس و درس خواندن نگاه کنیم. ماهیت و پشت پرده این نظم ماشینی چیست؟ پیامهای پنهان این نظام کلاسی و مدرسه ای به شاگردان و معلمان چیست؟نزدیک ترین تصویر به این نوع برخورد در جامعه متعارف ما کجاست؟ در کدامیک از فضاهای موجود در جامعه، بافت مشابهی از این دسیپلین را پیدا می کنیم؟ پاسخ البته تاسف بار است: سربازخانه‌ها، و زندان! ساختمان قوطی کبریتی، راهروهای بلند، اتاقهای ختم شده به راهروها، صف کشیدن، حضور و غیاب و … بقیه را هم خودتان مقایسه کنید. این مشابهت بی تناسب نیست. بسیاری از مولفه های ماهوی بین این سازمانها، با مدرسه تصویر شده یکسان است. همان فرهنگ نظم دستوری، اطاعت محض، برنامه ریزی بسته و زمان های قالب بندی شده دقیق، بی اعتمادی، فرماندهی و فرمانبری، یکسان سازی و از بین بردن هویت فردی، اجرای طوطی‌وار دستورالعملهای داده شده، همگام شدن شروع و توقف فعالیتها با نظارت مرکزی توسط نواختن زمانمند یک زنگ، حاکمیت تنبیه، و قرارداشتن تشویق در جایگاه حداقلی و عمدتا در تشویقهای بیرونی و کاذب، واهمه پنهان و ابراز نشده فرماندهان از نافرمانی فرمانبران (بیشترین دلهره‌ای که بخصوص معلمان تازه کار آن را به وضوح درک و بیان می کنند، و معلمان کهنه کار هم مراقب آن هستند و این خبرگی را دارند که چگونه آن را در نطفه خفه کنند)، و نظایر آن هم در مدرسه و هم در دو سازمان مذکور وجود دارد.

به همان دلیل و با همان فلسفه که در زندان، برای اینکه زندانیان را سرجایشان بنشانند و ادب کنند، و در سربازخانه‌ها با تراشیدن سر و تحقیر و تحدید و تهدید، سربازان را مطیع فرماندهان گردانند، در مدارس کودکان را به اطاعت وادار می کنند. و تمام این انتظام حاکم بر مدرسه، برای محقق کردن این اطاعت و فرمان‌پذیری است.

اصابت ترکش تیر اطاعت به ابعاد مختلف شخصیت

در این شک نداریم که یکی از چیزهائی که بچه ها در دوره نوجوانی باید یاد بگیرند، اطاعت است؛ و بسیاری از چیزهای دیگر نیز هست که باید با اطاعت یاد بگیرند. اما اینکه این اطاعت چگونه فراگرفته شود؟ و همراه آن چه تبعاتی بر شخصیت او مترتب می شود؟ دو سوالی است که باید در مورد آنها تفکر کنیم.

کمی که دقت کنیم متوجه می شویم که به همراه این گونه تعلیم ماشینی اطاعت در مدل متعارف مدرسه ای، هویت کودک از بین می رود؛ اعتماد او به مربیان و خانواده کاهش پیدا می کند؛ احساس اعتماد به او در او تضعیف شده و می پندارد که فردی قابل اعتماد نیست؛ به فردی خجالتی و کم رو تبدیل می شود؛ تحقیرها نفس او را پیش خودش و دیگران ذلیل کرده و عزت نفس او از بین می رود؛ پرده حیای او در انجام کار خطا پیش دیگران دریده شده؛ مجبور می شود تا صداقت را کنار گذاشته و دوروئی و دروغ پیشه کند.انگیزه های درونی در او از بین رفته و اصلاح عمل او به انگیزه های بیرونی و پاداش و تنبیه و معیارهای کاذبی نظیر مدرک وابسته می شود؛ به همین دلیل احساس مسئولیت او نسبت به جامعه از بین رفته و تنها در صورتی که مجبور باشد، نسبت به حقوق دیگران اهمیت قائل می شود؛ مسئولیت پذیری او نیز کاهش یافته و تنها در صورتی که انتفاعی بیرونی در آن مشاهده کند، تن به مسئولیت خواهد داد؛ شادابی و شوق از او رخت بر بسته و افسرده و تکیده می شود؛ آرامش از بین رفته و اضطراب جایگزین آن می شود؛ روحیه فعال او به روحیه‌ای منفعل تبدیل می شود؛ قدرت تصمیم گیری را از دست داده؛ و منتظر تمهیدات بالادستی می شود؛ و … اینها فقط نمونه هائی از پیامدهای این تصویر مدارس متعارف است.

ما با بچه ها در مدرسه چه می کنیم؟ آیا نمی توان به شیوه دیگری که این خصوصیات نیز در آن محافظت شود، اطاعت را به او بیاموزیم؟ آیا احادیثی که در آن لزوم مطیع بودن کودکان در 7 سال دوم مورد تاکید است، اینگونه اطاعت را با از بین بردن دهها خصوصیت مطلوب دیگر توصیه می کند؟ آیا چنین برداشتی از دین اخلاقی اسلام داریم؟ یا توصیه کردن به چنین محیطی در مدرسه به استناد به آن حدیث شریفه، مصداق لم یخروا علیها صما و عمیانا است؟ هر چند که برخی از علماء اصولا در صحت و شمول بودن حدیث مذکور تردید می کنند، که از محدوده این مقال خارج است.

حفاظت از پیش فرض تصویر مدرسه متعارف با پاک کردن صورت سوالهای پیش رو

جای همکاری و کار گروهی در این تصویر پیش فرض مدرسه کجاست؟ جای انجام پروژه های کاربردی و مبتنی بر نیاز و مسئله محور کجاست؟ جای پوشش نیازهای زندگی واقعی بچه ها در مدرسه کجاست؟ جای درگیر شدن بچه ها با جامعه و ایفای نقشهای اجتماعی کجاست؟ … در مدرسه به بچه ها درس می دهیم. بچه ها در مدرسه درس می خوانند. معلم در کلاس تدریس می کند. آیا درس دادنی و خواندنی است؟ آیا معلم به بچه ها چیز یاد می دهد؟ یا بچه ها یاد می گیرند؟ … اینها سوالاتی است که تصویر پیش فرض از مدرسه متعارف، جائی برای پاسخ دادن به آنها را نمی گذارد. این تصویر کلیشه ای، اجازه هر گونه اقدامی در پاسخ دادن به این سوالات را سلب می کند.
جالب است که قبلا کارخانه ها در دوران فوردیسم، با همین سبک اداره می شد؛ اما الان نه تنها از این سبک خارج شده اند و محیط انسانی تری ایجاد کرده‌اند، بلکه چند دوره مختلف از سبکهای مدیریتی پس از آن را نیز پشت سر گذاشته اند، و در سبکهای جدید، کیفت تولید در آن وابسته به هویت یابی نیروی انسانی و خودانگیختگی آنها است. حتی زندانها هم در برخی موارد این ساختار را شکسته اند، و بعضی از زندانها، محیط متفاوتی که رشد و اصلاح خودانگیخته زندانیان را تمهید کند، ایجاد کرده اند. و توصیه من به قوای نظامی هم در آموزش نیروی انسانی، استفاده از رویکردهائی است که ضمن تعلیم اطاعات پذیری، ابعاد شخصیتی سربازان را ارتقاء دهد.
*****در این قسمت، تصویری از مدرسه را دیدیم که برای ما کاملا آشنا است، و در تمام شهرها و مدارسمان، آن را کمابیش تجربه کرده ایم. این تصویر از مدرسه، چالشهائی را پیش روی آن قرار می دهد که به آن اشاره کردیم. اما این تصویر، تنها تصویر ممکن از یک مدرسه نیست. در قسمت بعدی این یادداشت، تصویری دیگر و ممکن از مدرسه را ارائه می کنیم، که به چالشهای مذکور پاسخ می دهد. قسمت بعدی را دنبال کنید.
ان شاء الله.
الحمد لله رب العالمین!
ادامه دارد….

 

این مطلب را نیز مطالعه کنید :  نشست تخصصی جهانی شدن و بومی ماندن برنامه درسی

آثارپروژه تحول معماری نظام آموزشی (مبنا)پروژه طراحی معماری برنامه درسی رویکرد مدرسه ای حکمتپروژه‌های پژوهشیپروژه‌های معماری نظام تعلیم و تربیت و برنامه درسیمقالاتمقالات منتشر شده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *