گرای اشتباه ندهید؛ مرکز ثقل تحول آموزش و پرورش همینجاست

مدرسه مصطفی آمل-گرای اشتباه- روزنه امید

اردوان مجیدی، بخش چهارم از یادداشت‌های ریشه‌یابی مشکلات #تحول_تعلیم_و_تربیت، خبرگزاری فارس 1398/9/3

اگر امروز نسبت به بیست سال قبل، بعضا و به صورت محدود اتفاقات مطلوبی را در مدارس کشورمان تجربه می کنیم، تقریبا می توان گفت که همه این اتفاقات، نه پژوهشها و طراحی و برنامه ریزی آن در سازمان رسمی آموزش و پرورش اتفاق افتاده است، و نه اجرای آن در مدارس دولتی با بودجه دولتی رقم خورده است. عمده پژوهشها و طراحی و برنامه ریزی این اقدامات به صورت مردمی و با هزینه های غیر دولتی و عمدتا توسط خیرین انجام شده، و اجرای آنها نیز با صرف تلاش و هزینه مردمی در مدارس غیر دولتی مردمی انجام شده است.

اشاره

این یادداشت، از سلسله بحثهای تحول نظام تربیت است. فعلا برخی از یادداشتهای قبلی، با ویرایش مختصر، بازنشر می شود. این یادداشت در آذر ماه ۱۳۹۸ در فارس منتشر شده بود؛ که البته مصداق آن امروز هم کماکان وجود دارد.

مروری بر ابعاد مطرح شده

این روزها بحث تحول نظام تربیت و نیز بحث عدالت آموزشی و مدارس دولتی و غیر دولتی، و نیز تنوع مدارس، در جریان است. بر این اساس در سلسله یادداشتهائی به کالبدشکافی مسئله و ریشه های آن، می پردازیم.
در یادداشت اول و دوم اشاره شد که اغلب به صورت یک بعدی به مسئله نگاه کرده و راه حلهایی ساده انگارانه را تجویز می کنند؛ اما این راه حل ها راه به جائی نمی برد. در ریشه یابی و تبیین بعدهای اول، دوم و سوم مسئله، دیدیم که کودکان در نظام آموزشی، تعلیمی انتزاعی و بدون توجه به نیازهای واقعی و استعدادهایشان را دریافت می کند؛ و در ارزیابی ماشینی ای با چشمی تک بعدی رتبه بندی شده، و برچسب زرنگ و تنبل و نظایر آن بر آنها زده می شود. و نیز برای حمایت و تقویت زرنگها، یا حمایت از طیف خاصی از شاگردان برای تبدیل شدن به زرنگها، فضا و امکانات جداگانه ای را در نظر گرفته و الباقی هم که الباقی هستند.
از طرف دیگر یک برنامه درسی همسان، بدون توجه به نیازها، استعدادها و شرایط متفاوت کودکان مختلف، اجرا شده، و همه را مجبور می کند در همین میدان واحد، بدون داشتن راه گریز، حرکت کنند. کودکانی هم که این مسیر یک بعدی، استعدادها و شرایط آنها را پوشش نمی دهد، تحقیر، تحمیق و تهدید می شوند. ضمن اینکه در ساختاری محافظه کارانه، اجازه خلاقیت و ابتکار از معلمان و مدارس سلب می شود. این میدان، انواعی از مدارس ویژه را فراهم می آورد، اما بدون اینکه اجازه تمهیدات خلاقانه، یا پرداختن به ابعاد مختلف توانمندیهای کودکان به این مدارس داده شود.
تنوعی که امروز بحث از برچیده شدن یا ماندن آن است، تنوع از نظر ابعاد مختلف پوشش به توانمندیهای کودکان، یا بروز خلاقیت در ارائه آموزش به آنها نیست. بنابر این بودن یا حذف این تنوع مدارس، هیچکدام تغییری در وضعیت مذکور ایجاد نخواهد کرد.
در یادداشت سوم، در پرداختن به بعد چهارم و پنجم مسئله، از صنعت ناسالم و انگلی کنکوری صحبت شد، که از این میدان گل آلود و آموزش ماشینی، ماهی می گیرد. همچنین به طیفی از مدارس غیر دولتی و شبه غیر دولتی اشاره شد، که با پهن کردن فضائی مخرب، کودکان را در گردونه این صنعت ناسالم، سوق می دهند، و منابع جامعه و کشور را در مسیری تلف می کنند، که نه تنها هیچ تاثیری در ارتقاء توانمندیهای واقعی افراد و رشد جامعه ندارد، بلکه انرژی و فرصتهای عظیمی را از بین می برند.
حذف انواع مدارس و نیز مدارس غیر دولتی، تاثیری در گردونه صنعت ناسالمی که خانواده ها و شاگردان و مدارس را در تکاپوی این تلاش مخرب قرار داده است، نخواهد داشت. و این گردونه و صنعت ناسالم، کماکان حتی با قوت بیشتر هم به فعالیت خود ادامه خواهد داد.
در ادامه این یادداشتها به ابعاد دیگری از مسئله می پردازیم.

تحول تعلیم و تربیت در تکاپوی یک تلاش مردمی

با توجه به اشاره ای که به طیف مذکور از مدارس غیر دولتی شد، آیا باید مدارس غیر دولتی را نیز برچید؟ پاسخ مثبت به این سوال نیز نظیر طرح حذف تنوع، راهکاری ساده انگارانه است. در عین اینکه طیفی از مدارس غیر دولتی، جولانگاه صنعت ناسالم کنکوری و آموزش ماشینی است، اما در بین همین مدارس غیر دولتی، طیفی از مدارس قرار دارند که بارقه های امید به تحول در نظام تعلیم و تربیت کشور را می توان در تلاش آنها مشاهده کرد. این بعد ششم از مسئله مورد بحث ما در این سلسله یادداشتها است.
حقیقت این است که در دو دهه اخیر، تقریبا اغلب آنچه که بصورت واقعی در تحول نظام تعلیم و تربیت و رویکرد برنامه درسی در مدارس اتفاق افتاده است، ابتدا در طیفی از مدارس غیر دولتی جوانه زده است.
مدارس دولتی چنان در سیطره نظام رسمی و کلیشه های بسته و مدیریت محافظه کارانه قرار گرفته اند، که جرات، اختیار و توان بکاربستن کوچکترین ابتکار و خلاقیت را ندارند. مدارس غیر دولتی هم کمابیش از این سیطره و تنگناهای ایجاد شده بوسیله آن در امان نیستند. اما انگیزه های برخی از موسسان آنها، استقلال نسبی آنها (حداقل از این لحاظ که حقوق بگیر سازمان رسمی نیستند)، و اینکه این مدارس ماهیتا باید پاسخگوی مطالبات اجتماعی جامعه مخاطب باشند، آنها را کمابیش به بروز خلاقیت و اتخاذ روشهای نوین تعلیم و تربیت، حتی اگر در چالش با این سیطره قرار داشته باشند، سوق می دهند.

شکل گیری محیط مدرسه زندگی، درگیرکردن جدی خانواده ها در مدرسه، کار و فعالیت بچه ها در مدرسه از نظافت مدرسه گرفته تا باغبانی و کارهای فنی و کسب و کار، بر عهده گرفتن مسئولیتهای مدرسه به صورت جدی توسط شاگردان، اجرای رویکردهای فهم محور و شناختی، آموزش چند سطحی و ویژه گرا و رشد هر کودک با توجه به توانائیها و استعدادهای خود، ایجاد بستر رشد همه جانبه کودکان و پرورش شخصیت و فرهنگ، فراتر از پرورش مهارت و دانش، توجه به ابعاد مختلف استعدادهای کودکان و ایجاد برنامه های درسی متناسب، خارج شدن از کلیشه کتاب درسی و میدان دادن به آموزش اکتشافی، نمونه هائی از ابعادی است که تحقق آنها در کشور ما عملا در برخی از مدارس غیر دولتی کلید خورده، و بعضا از این مدارس به سایر مدارس و حتی به بخشنامه ها و مقررات نظام رسمی آموزشی سرایت کرده است.

بودجه های هزاران میلیاردی دولتی در هوا! تحول واقعی با منابع محدود مردمی

اگر امروز نسبت به بیست سال قبل، بعضا و به صورت محدود اتفاقات مطلوبی را در مدارس کشورمان تجربه می کنیم، تقریبا می توان گفت که همه این اتفاقات، نه پژوهشها و طراحی و برنامه ریزی آن در سازمان رسمی آموزش و پرورش اتفاق افتاده است، و نه اجرای آن در مدارس دولتی با بودجه دولتی رقم خورده است. عمده پژوهشها و طراحی و برنامه ریزی این اقدامات به صورت مردمی و با هزینه های غیر دولتی و عمدتا توسط خیرین انجام شده، و اجرای آنها نیز با صرف تلاش و هزینه مردمی در مدارس غیر دولتی انجام شده است.
در این میان شاید مهمترین اقدام نظام رسمی، اقدامات بازدارنده و چوب لای چرخ گذاشتن بوده است. بزرگترین تنگنای پیش روی مدارس تحولی، چگونگی اجرای یک سازوکار تعلیم و تربیت مطلوبتر نیست، بلکه مشکل اصلی، کنارآمدن با کلیشه های معیوب نظام رسمی و بازرسی ها و مداخله های نظام رسمی برای اجرای کلیشه های معیوب، و جلوگیری از اجرای هر اقدام خلاقانه است.
مدرسه ای که با فضای باغچه گل کاری، درخت کاری و سبزی کاری شده وسیع در محیط مدرسه، توسط بازرسان نوسازی مدارس، ملزم به قطع درختان و سیمان کردن کف حیاط مدرسه می شود، مدرسه ای که برای اینکه زنگ را از محیط مدرسه حذف کرده، و بچه ها در یک محیط فعال از صبح تا عصر در آن مشغول فعالیت اکتشافی هستند، تهدید به تعطیلی می شود، مدرسه ای که به دلیل گنجاندن مباحثی نظیر فن بیان، کسب و کار، باغبانی، تحلیل فیلم مستند، و گردش علمی در برنامه روزانه توبیخ می شود، و نظایر آن فراوانند. زبان حال فعالان واقعی تحول تعلیم و تربیت (و نه پشت میزنشینان حکومتی) این بوده است که: “ما را به خیر این نظام رسمی دولتی امیدی نیست، شر نرسان!”

مرا به خیر تو امیدی نیست، شر نرسان!

و بر عکس، اگر امروز نسبت به بیست سال قبل، آموزش و پرورش ماشینی و صنعتی تر شده ای را تجربه کرده ایم که کودکان ما در آن، در بین چرخ دنده های خط تولیدی کورکورانه و حفظ مدار قرار گرفته اند، و اگر میدان تعلیم و تربیت جولانگاه موسسات کنکوری و المپیادی و حافظه محور شده است، سرنخ تمام این وقایع را باید در اقدامات نظام رسمی آموزش و پرورش جستجو کرد. کتابهای درسی بی هویت و حفظ مدار، نظام بودجه بندی درسی و تقویم کورکورانه، نظام ارزیابی نمره محور و کور، آزمونهای ماشینی استاندارد، درگیر کردن شاگردان در یک رقابت گرائی ابلهانه، و سرگردان کردن کودکانمان در چرخ یادگیری برنامه ای اسکینری، همه ناشی از تجویزهای نظام آموزشی رسمی و عملکرد نظام دولتی بوده و هست.

حمایت صنعت ناسالم از نظام رسمی محافظه کار

این سخن به معنای دفاع از همه مدارس غیر دولتی نیست. همانطور که در بعد پنجم به آن اشاره کردم، بسیاری از مدارس غیر دولتی، با هدف سودآوری و ماهی گرفتن از آب گل آلود موجود، بر همین طبل آموزش کنکوری و المپیادی و آموزش ماشینی می کوبند، و برای کسب منافع بیشتر، بچه ها را با شتاب بیشتر در گردونه آن پرتاب می کنند. عناصر آن صنعت ناسالم، از ماشینی بودن و محافظه کاری نظام رسمی سود می برند، و تداوم آن را طلب می کنند.

هزینه ای که درست مدیریت نمی شود

اینکه برخی از مدارس غیر دولتی، با فراهم کردن بستر آموزش لاکچری برای طیف محدودی از شاگردان با توانمندی مالی بالا، بستر ناعادلانه ای را در تعلیم و تربیت در جامعه ما رقم می زنند، حقیقت دارد؛ اما این بستر ناعادلانه عمومیت ندارد. بسیاری از مدارس غیر دولتی، نه تنها بستر ناعادلانه ای را ایجاد نمی کنند، بلکه طیفهای متعددی از شاگردان با توانمندیهای مالی مختلف را تحت پوشش قرار می دهند.
به این نکته هم توجه کنید که هزینه سرانه ای که دولت در عمل برای مدارس دولتی پرداخت می کند، بعضا بیش از شهریه ای است که برخی مدارس غیر دولتی دریافت می کنند. این به معنای آن است که دولت هزینه صرف می کند، اما این هزینه درست مدیریت نشده و به آموزش کیفی منجر نمی شود. اگر می خواهید کارآمدی نظام رسمی به بوته آزمایش گذاشته شود، همان بودجه ای که دولت برای مدارس دولتی صرف می کند، برای تحصیل شاگردان در مدارس غیر دولتی نیز توسط دولت به این مدارس پرداخت شود، و البته مدارس غیر دولتی نیز امکان انتخاب و سرند کردن شاگردان خاص را نداشته باشند.

گرای اشتباه ندهید، تنها روزنه امید همین جا است!

طیف وسیعی از مدارس غیر دولتی تحولی دست و پا می زنند که علیرغم تنگناهای ایجاد شده توسط نظام رسمی، و سیطره نظام ماشینی، در حد توان آموزش مطلوب و انسانی ای را برای کودکان فراهم آورند.
به یک چوب راندن تمام مدارس غیر دولتی، و بستن این مدارس به بهانه ناعدالتی، تنها نقطه امید برای تحول نظام تعلیم و تربیت را هم کور می کند. اصلا انتظار نداشته باشید که اسناد رسمی و اقدامات دستگاه دولتی، و مدارس دولتی، حالا حالاها بتواند قدمی را در تحول واقعی تعلیم و تربیت کشور بردارند؛ اگر هم تک و توک اقدمات مطلوبی را بصورت محدود در مدارس دولتی مشاهده می کنید، اغلب این اقدامات قبلا در مدارس پیشروی تحولی غیر دولتی شکل گرفته، و بخشنامه های دولتی به صورت ناقص و محدود، آن اقدامات را به همه توصیه می کنند.
امروز پس از بیست سال تلاش فعالان واقعی تحول تعلیم و تربیت در مدارس، مسئولین نظام رسمی به این اعتراف می کنند که اگر بتوان امیدی به تحول داشت، این تحول باید از دل مدارس و از پائین به بالا جوانه بزند و تحول بالا به پائین در این نظام محافظه کار رسمی قابل انتظار نیست. و میدان دار این تحول از پائین به بالا، برخی از مدارس غیر دولتی هستند.
حتی اینکه یک مدرسه توسط شخصی ذی نفوذ ایجاد شده باشد، چندان مهم نیست. بعضا از این نقد می شود که چرا فلان شخص ذی نفوذ یک مدرسه غیردولتی تاسیس کرده است. اگر این مدرسه در مسیر مدارس غیر دولتی طیف مطرح شده در بعد پنجم باشد، باید همانگونه که با عناصر آن صنعت انگلی برخورد می شود، و شدیدتر، با این مدرسه و شخص ذی نفوذ مذکور نیز برخورد شود، و نفوذ او را ابزار کسب و کار او و رانت شمرد. اما اگر این مدرسه از جمله مدارس غیر دولتی طیف مطرح شده در بعد ششم باشد، ورود شخص ذی نفوذ مذکور ستودنی است؛ زیرا شخص مذکور درک کرده که از مسیر بالا به پائین نمی توان انتظار تحول جدی ای را داشت، و باید به تلاشی از پائین به بالا اقدام کرد. و وقتی شخصی نفوذ و توانمندی ای برای چنین کاری داشته باشد، شایسته است که از آن برای به جریان انداختن وسیعتر چرخ تحول استفاده کند. تحلیل نقد یا ستایش ورود افراد ذی نفوذ در راه اندازی یک مدرسه را می توان با همین معیار انجام داد.
نقدهای احساسی و ناآگاهانه نسبت به همه مدارس غیر دولتی به بهانه عدالت آموزشی و مساوات، سوزاندن تر و خشک با هم، و دادن گرای اشتباه برای کوبیدن همه مدارس غیر دولتی و از بین رفتن تنها بارقه های امید برای تحول است. میدان دادن به مدارس غیر دولتی، برای رقم زدن تحول، البته بصورت مدیریت شده و با نظارت کافی، ضرورتی اجتناب ناپذیر است. حذف این مدارس، محیط نظام تعلیم و تربیت را بیش از پیش به نظامی خمودتر و محافظه کارتر تبدیل می کند.

*****
در این یادداشت به عنوان بعد ششم از مسئله حذف تنوع مدارس، به طیفی از مدارس غیر دولتی پرداختیم که با رویکردی تحولی، خلاقانه و بعضا ساختار شکنانه، بصورت عملی در تحقق تحول واقعی در بستر تعلیم و تربیت قدم برداشته، و به این تحول کمک می کنند. به نظر می رسد که با توجه به شرایط موجود، تحول واقعی در بستری غیر از این مدارس تحولی غیر دولتی، رخ نخواهد زد؛ و وجود آنها برای سبز شدن نهال تحول در نظام تعلیم و تربیت، اجتناب ناپذیر است. هر چند باید تمایزی شفاف بین این مدارس و مدارسی که در یادداشت قبلی به عنوان بعد پنجم به آنها پرداخته شد، قائل شویم.
هنوز ابعاد دیگری از مسئله حذف تنوع مدارس باقی مانده است. در یادداشت بعدی در صورت عنایت خداوند متعال، به ابعادی ساختاری و شکلی از این مسئله می پردازیم، و خواهیم دید که چگونه ساختار تشکیلاتی صلب نظام آموزشی، و ساختار ناکارآمد قانونگذاری و برنامه ریزی رسمی تحول، مسیر اشتباهی را در این میدان در پیش می گیرد.
*****
فکر کنم دوستانی که بحثهای این سلسله یادداشتها را دنبال کرده اند، متوجه شده باشند که تبیین ما، فقط به مسئله تنوع مدارس محدود نشده، و ابعاد وسیعتری از معضلات نظام آموزشی را نیز پوشش می دهد. در حقیقت وقتی یک قانون ناقص به عنوان راهکاری ساده انگارانه در یک میدان با پیچیدگی وسیع از مسائل و مشکلات مطرح می شود، برای تبیین نقصها و ابعاد ساده انگاری آن، مجبور به تبیین ابعاد پیچیدگی این میدان هستیم. اما این تبیین، فقط برای نشان دادن مشکل قانون ناقص مذکور، کارآمد نخواهد بود. بلکه ما با این تبیین، به ریشه یابی وسیعتری در این میدان پرداخته، و ان شاء الله در بخشهای بعدی این یادداشتها، به تبیین راهکارهائی خواهیم پرداخت، که می تواند مسیر تحولی را با چشم اندازی وسیع تر، پیش روی ما قرار دهد.
الحمد لله رب العالمین.

 

این مطلب را نیز مطالعه کنید :  لذت بردن در کتابخوانی شوق انگیز، یا کتابهای انگیزه سوز؟

آثاریادداشت‌ها و مقالات رسانه‌ای

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *