اگر دانش آموزی به چنین شخصیتی رسیده باشد، پس اصولا نباید وقتی سیستم تغییر می کند عملکرد ضعیف تری نسبت به بچه های سیستم دیگری داشته باشد، یا حداقل در طول یکی دو سال باید توانایی رقابت با سایر بچه ها را بدست بیاورد. آیا این درست است؟

همینطور هم هست. تا حد زیادی برای ما قطعی است که در انتهای دوره مدرسه حکمت، بچه ها نسبت به آنچه که در مدارس رسمی می توانستند بشوند، در جایگاه بالاتری قرار می گیرند و می توانند با سرعت خوبی حتی در مواردی نظیر حفظ کردن و تست زدن، خود را به بچه های دیگر برسانند و حتی از آنها جلو بیافتند.

البته دو نکته را نباید فراموش کرد:

اول اینکه شکل گیری شخصیت بچه ها در این مدت نسبی است. بسیاری از بچه ها در عین اینکه توانمندیهای خوبی در ابعاد شخصیتی پیدا می کنند، بارقه هایی از شخصیت نامطلوب را هم کماکان بر دوش دارند. ضمن اینکه مولفه های مطلوب شخصیت هم به صورت کامل و مطلق در مدرسه حکمت محقق نمی شود و این جریان هنوز جای کار و اصلاح و تکامل بسیار دارد. پس انتظار مطلقی از شخصیت بچه هایی که از مدرسه حکمت بیرون می روند نداشته باشید. اما می توانید انتظار تغییرات مشهود و قابل ملاحظه داشته باشید.

دوم اینکه یکی از چیزهایی که بچه های ما بعد از وارد شدن به متوسطه با آن مواجه می شوند، رفتارهای ناموزون مدرسه و نظام آموزشی با آنها و نیز دروسی است که برایشان محرز شده که در زندگی واقعی شان به دردشان نخواهد خورد. بچه ها با این سختی مواجهند که نامطلوبیتهای مذکور را درک می کنند و از آن رنج می برند. شاید یک شاگردی که سالها در مدارس رسمی درس خوانده، مسئله کاملا برایش طبیعی باشد و فکر کند که همین است که هست. اما بچه های ما از دیدن حقیقت رنج می برند. این چیزی است که نمی توانیم انکار کنیم. اما به خاطر آن نمی توانیم بچه ها را از آموزش و یادگیری واقعی محروم کنیم و بگوئیم: “حالا که بچه ها بعدها از برخورد با واقعیتهای الگوی نامطلوب رنج خواهند برد، پس ما هم همین الان آن الگوی نامطلوب را در مورد آنها اجرا کنیم”. این حرف قطعا منطقی نیست. تلاش ما بر آن است که بچه ها را برای تحمل این رنج ها و سختی های بعدی فکورانه تربیت کنیم.