پرسش و پاسخ

کتاب گذار در بحران

کتاب گذار در بحران را چگونه نوشته اید؟

در مجموع، مباحث مطرح شده در کتاب در حوزه تحول تعلیم و تربیت و تحلیل تحولات تمدن سایبری است. این موضوعی است که به عنوان دغدغه شخصی و پژوهشی، بیش از 25 سال است که بر آن متمرکز شده ام.

طی این مدت کمابیش مدل سازی معماری و تدوین مقالات و کتب و ارائه بحثها در مجامع مرتبط به همین منظور انجام می شود. از حدود دو سال پیش در حال تدوین کتابی در حوزه تحولات در حال وقوع تعلیم و تربیت بودم، که مقالاتی از آن بتدریج در فارس منتشر می شد.

با وقوع بحران کرونا و مواجه شدن حوزه تعلیم و تربیت در چالش آن، زمینه هائی از تحول نظام تعلیم و تربیت به صورت یک جهش فراهم شد. به همین دلیل تدوین کتاب مذکور موقتا کند شد و تدوین کتاب گذار در بحران با تحلیل شرایط در حال وقوع انجام شد.

مبانی و تحلیلهای کتاب بر اساس پژوهشهائی ارائه شده است که طی سالهای گذشته انجام شده و کماکان نیز ادامه دارد.

ایده های مطرح شده در کتاب گذار در بحران، چقدر در آموزش و پرورش متمرکز ایران کاربرد دارد؟

اولا در کتاب گذار در بحران، ایده ای مطرح نشده است، بلکه حقایق و واقعیتهای درحال وقوع تبیین شده است. یعنی من پیشنهاد نمی دهم که این اتفاقات بیافتد، خوب است. بلکه دارم توضیح می دهم که این اتفاقات در حال وقوع است و این نوع از تعلیم و تربیت، خواه ناخواه رخ می دهد.

ثانیا آموزش و پرورش ایران هم مجبور به تمرکز زدائی است. راه دیگری ندارد. یا خودش به صورت منطقی و مدیریت شده یک نظام توزیع شده را ایجاد می کند، یا از هم می پاشد! لازم نیست ما نگران این باشیم که آموزش و پرورش متمرکز، به حرفهای ما توجه بکند یا خیر. این متولیان نظام رسمی هستند که باید نگران آن باشند که اگر به این حرفها توجه نکنند، به زودی از پهلو با واقعیت برخورد خواهند کرد.

چالش های اصلی نظام آموزش فعلی چیست؟

اگر منظور همه چالشها است، فهرست بلندبالایی است که فرصت آن در این مقال نیست. اما اگر منظور، مهمترین و گلوگاهی ترین چالش است، فکر می کنم در کتاب گذار در بحران به این موضوع پرداخته باشم. البته چالشهای مهم و گلوگاهی دیگری هم وجود دارند. نظیر: – چالش نیروی انسانی ناکارآمد – چالش تربیت و ارزشیابی نیروی انسانی – چالش کتاب درسی همگرا – چالش اهمیت کمرنگ به آموزش و پرورش در کشور و نظایر آن. اما همه این چالشها در این چالش محوری که در کتاب به آن اشاره کرده ام، جمع می شود:

ماموریت فراموش شده مدرسه، شاگردان را برای چه به مدرسه می‌فرستیم؟ این سوالی است که قائدتا برای همه ما ایجاد شده است. حتی اگر به صورت مستقیم در مورد آن فکر نکرده باشیم، تلویحا پاسخی برای آن داریم. و حالا پاسخ چیست؟ پاسخ عوامانه این است که: ”شاگردان باید به مدرسه بروند که درس بخوانند و چیز یاد بگیرند“! جالب این است که عملا همین پاسخ عوامانه است که تحقق پیدا می‌کند. شاگردان درس می‌خوانند و چیز یاد می‌گیرند. اما چه درسی را و برای چه می‌خوانند؟ چرا ”بخوانند“؟ – چرا این درس را خواندنی تلقی می‌کنیم؟ و چه چیزی یاد می‌گیرند؟ و چرا باید یاد بگیرند؟ اینها سوالاتی است که پاسخ به آنها، ما را متاسف می‌کند. اما در حقیقت مدارس دو ماموریت اساسی را بر عهده دارند. اول آنکه فرزندان جامعه را برای ایفای نقش مناسب در جامعه و دریافت توانمندیها، آگاهی‌ها، کسب مهارتها، شکل گیری باورها، عادتها و منش و پذیرش هنجارها، مطابق آن نقشهای مورد نظر جامعه آماده کنند و دوم آنکه زمینه عملی توسعه و پیشرفت جامعه و کشور را از طریق اصلاح و ارتقاء آگاهی‌ها تا هنجارها، فراهم آورند و جامعه‌ای پیشرفته‌تر و توسعه‌یافته‌تر را ایجاد کنند. بدین ترتیب شاگردان را برای آن به مدرسه می‌فرستیم که توانمندیها، آگاهی‌ها، مهارتها، باورها، عادتها، منش، هنجارها و رفتارهای مناسب برای جامعه پیشرفته‌تر و تکامل یافته‌تر آینده را کسب کرده و بتوانند این جامعه جدید آرمانی را بنا کنند. حالا باید از خودمان بپرسیم که امروز در مدارس ما چقدر این اتفاق می‌افتد؟ نه تنها چقدر این اتفاق رخ می‌دهد، بلکه چقدر مدارس ما چنین ماموریتی را برای خود متصورند و برای تحقق آن تلاش می‌کنند؟ پاسخ اما بسیار تاسف بار است. نه تنها مدارس در انجام چنین ماموریتی ناتوانند و درست عمل نمی‌کنند، بلکه اصلا چنین ماموریتی را برای خود ترسیم و حتی تصور هم نمی‌کنند. آموزش و پرورش به عنوان باور پیش فرض خود، با شعار آموزش علوم پایه عمدتا به اهداف دانشی متمرکز می‌شود و رسالت خود را فقط آموزش دانش، آنهم با شکلی غیر کاربردی و محدود می‌داند و تصور می‌کند که این حداکثر کاری است که می‌تواند در عمل به ماموریت خود انجام دهد. فرزندانمان را به مدرسه می‌فرستیم تا مدرسه بستر رشدشان را در ابعاد مختلف فراهم آورد. انسانها ابعاد مختلفی دارند که رشد باید در همه آن ابعاد اتفاق بیافتد. ابعاد عاطفی، معنوی، هیجانی، نظری، اخلاقی، ادبی، هنری، جسمی، تعامل اجتماعی، اقتصادی، مهارتی و … ابعاد متعددی هستند که انتظار داریم شاگردان ما در مدرسه در آن رشد کنند. اما نظام رسمی آموزش و پرورش ضمن آنکه در همه این ابعاد شعارهایی می‌دهد، ولی در عمل فقط متمرکز بر ابعاد نظری محض، آن هم در چند حوزه محدود و به صورت ناقص می‌شود.

به نظر شما نظام آموزشی مطلوب در ایران چگونه باید باشد؟

در کتاب گذار در بحران و سایر مستنداتی که در وبگاههایمان منتشر کرده ایم، این معماری و ابعاد آن را ترسیم کرده ام. به عنوان تبیین یک نقشه کلی و اجمالی از معماری نظام مطلوب آموزشی، می توانید نگاهی به شکل پیوست بیاندازید. اما در یک نگاه کلی: شاگرد و رشد او، موضوع اصلی نظام تربیت است. مسئله اصلی نظام تربیت این است که بستر رشد شاگرد را برای تحقق حیات طیبه (در ابعاد فردی و اجتماعی) او فراهم کند. رشد شخصیت، فرهنگ، مهارتها و ارتقاء دانش او، اهداف اصلی را در تحقق حیات طیبه تشکیل می‌دهند. این رشد در این ابعاد چهارگانه، باید ابتدا سبک زندگی شاگرد و جامعه را به سمت سبک زندگی سالم، مبتنی بر تبیینی که مبانی معرفتی اسلامی از این سلامت در ابعاد مختلف حیات فیزیولوژیکی و معنوی بشر می‌کند، سوق دهد. این سبک زندگی، در پهنه شکل گیری تمدن نوینی به کمال می‌رسد که این تمدن نیز مبتنی بر تبیین مبانی معرفتی اسلامی محقق شده است و پیشرفت جامعه نیز به سوی این سبک زندگی و این تمدن، در همین رشد تربیت یافتگان نظام تربیت محقق می‌شود. در سوی دیگر تربیت شاگرد، خانواده، جامعه و محیط کار قرار دارد، که شاگرد در حال و آینده در آن زندگی می‌کند و ضمن تعامل فعال با آن، رشد کرده و برای ایفای نقش موثر در آن آماده می‌شود و رویداد تربیت و فرایندهای تحقق آن، در این بین در بستر نظام تربیت رخ می‌دهد. در پهنه حاکمیت و نظام رسمی تربیت، لازم است تا مجموعه متنوعی از مدارس برای پاسخگویی به طیف وسیع نیازها و خصوصیات متفاوت شاگردان مختلف در پهنه جامعه وجود داشته باشند. قطعا پاسخگویی به ویژگیها و شرایط محیطی، نیازها و علائق مختلف در جامعه آینده، نیازمند رویکردهای مختلف مدرسه‌ای خواهد بود و یک رویکرد مدرسه‌ای واحد و دیکته شده (نظیر آنچه اکنون وجود دارد)، پاسخگویی نیاز جامعه نخواهد بود. رویکردهای مدرسه‌ای که به صورت خلاقانه توسط مدارس و متولیان آنها، متناسب با نیازهای در حال تحول جامعه، به سرعت در چرخه نوآوری باز، ارتقاء و تکامل یافته و یک رشد خودجوش همه جانبه را در تمام بافت نظام تعلیم و تربیت رقم بزند. مدارسی که در بافتهای مختلف و جنسهای مختلف، از مدارس رسمی تا مدارس وابسته به محیطهای کار، مراکز وابسته به مراکز مذهبی و مساجد، مراکز پژوهش و تولید و حتی محیطهای آموزشی نزدیک به شرایط محیط زندگی خانگی، طیف وسیعی از الگوهای مدرسه‌ای را رقم بزنند.

در مدرسه نقش محوری بر عهده مربی است. مربی معلمی است که علاوه بر نقش معلمی، مدیریت آموزشی شاگردان را بر عهده دارد، و شاگرد را در مسیر رشد رهبری می‌کند. مربی مراحل رشد شاگرد را همراه او طی چند سال دنبال می‌کند و پله پله او را در این مسیر ارتقاء می‌دهد. بدین ترتیب، محور فرایند تربیتی بر رویکرد استاد و شاگردی استوار می‌شود. رویکردی که در آن مربی در نقش استاد و مرشد، رشد همه جانبه شاگرد را تمهید کرده و با ایجاد انگیزه و ترغیب شاگرد و هدایت او در این مسیر، ساخته شدن او و رشد را توسط خود شاگرد و تلاشهایش رقم می‌زند و این رشد در پهنه قوت یافتن شاگرد در تقوای الهی و تعالی همه جانبه او دنبال و محقق می‌شود.

برای تحقق این واقعه، از یک سو شاگرد در مدرسه، معرفت الهی را بخصوص با تعامل تنگاتنگ با قرآن و سنت اهل بیت علیهم السلام کسب می‌کند؛ در مدرسه با درگیر شدن در مسائل واقعی زندگی در کنار مربی، ابعاد و شئوناتی از سبک زندگی سالم را تجربه می‌کند؛ در محیط تجربه مسائل واقعی و کاربردی، یک یادگیری ترکیبی و چند زمینه‌ای را متناسب با سطح توانمندیها و ویژگیها و علائق خود، در خلال یک فرایند یادگیری فعال اکتشافی رقم می‌زند؛ یادگیری را در یک محیط اجتماعی و یادگیری جمعی، در تعامل فراگیر با افرادی با توانمندیهای جسمی و یادگیری مختلف تجربه می‌کند؛ و در عمل در فعالیتهای مختلف فنی، خدماتی، تولیدی، کارآفرینی، اجرایی و کسب و کار و جهاد شوق انگیز در عرصه‌های اجتماعی و عملیاتی، استعدادهای خود را کشف و شکوفا می‌کند. شاگرد و مربی از پهنه منابع وسیع آموزشی با رویکردی واگرا، که ذهن شاگرد را خلاقانه به سوی طیفهای مختلف در حل مسئله و تفکر سوق می‌دهد، بهره می‌برند. ارزشیابی شاگرد در این میدان با رویکردی تعالی مدار صورت گرفته و ارزشیابی به عنوان ابزاری برای رشد دادن شاگرد و حمایت از طی طریق او محسوب می‌شود؛ و نه سنجش و برچسب زدن به او، یا انداختن در گردونه‌های رقابت واهی! در این میان رسانه‌ها و پهنه فضای اجتماعی سایبری، برای حمایت از یادگیری و پشتیبانی از رخدادهای تعلیم و تربیت به کمک می‌آیند و در پهنه چنین معماری‌ای، انتظار تحقق رشد شاگردان به سوی حیات طیبه الهی، از سوی جامعه، مربیان، خانواده، خود شاگرد و حاکمیت، انتظاری معقول و محقق شدنی است. این چکیده‌ای اجمالی از معماری مطلوب نظام تربیت بود.

اما آنچه که به صورت ویژه، نظام‌های جدید در بستر جامعه سایبری را از نظام‌های گذشته تربیت متفاوت می‌کند، ایجاد بسترهای فناورانه آموزشی و تربیتی است، که به صورت سکوها فضایی را فراهم می‌آورند که ارائه کنندگان آموزش، آموزش و محتوا و خدمات آموزشی خود را به آموزش گیرندگان ارائه کنند. اما مسئله مهم در معماری مطلوب و آینده آموزش آن است که رویکردهای کلان مختلف تعلیم و تربیت، با محوریت رویکرد یا دیدگاه سازنده‌گرا، ضمن پوشش و استفاده از دیدگاههای شناختی و رفتارگرا در جایگاه مناسب آنها، در پهنه تعلیم و تربیت رقم می‌خورد؛ و بر خلاف رویکرد موجود در رویکرد رفتارگرا منحصر و محدود نمی‌شود.

کرونا چه تاثیراتی بر نظام آموزشی ایران داشته است؟

باز هم پاسخ را با کمک گرفتن از بخشهایی از کتاب انتخاب می کنم:

کرونا، حال و هوای همه ما در کشور را در حوزه‌های مختلف به هم ریخته است. از درگیر شدن جامعه در اصل مسئله بیماری و آسیبها و تلفات آن گرفته، تا درگیر شدن در استرس شایعات، مشکلات روانی و افسردگی و تعطیل شدن مراکز دولتی، اقتصادی، مدارس و دانشگاهها. به نظر می‌رسد ویروس کرونا تهدیدی جدی باشد. اما شاید بتوانیم به این تهدید از منظر دیگری نگاه کنیم و این تهدید را به فرصتی برای رشد تبدیل کنیم. در واقع چنین اتفاقاتی، هم در حال وقوع است. چه در دوره تعطیلی و چه در دوران فعال شدن محیط فیزیکی مدارس، فرصتهای زیادی پیش رو باز شده است. خودفراگیری، استفاده از منابع آموزشی، اعتماد به مربی، بازتر شدن دست مربیان برای بکاربردن ابتکارات و خلاقیت در آموزش، یادگیری چند سطحی در کلاس، گرایش به رویکرد استاد و شاگردی و همچنین بارقه‌هایی از آموزش اکتشافی و خودانگیخته (که جای آن متاسفانه در مدارس ما خالی است)، در مدارس ایجاد شده است. استفاده از سکوهای آموزشی، ایجاد بسته های آموزشی، تولید محتوا به صورت وسیع آن در جامعه از اثرات خوب این اتفاق است و در نهایت، در شرایط بحرانی کنونی، اتفاقی که ناخواسته آموزش و پرورش را درگیر کرده است، منجر به تحقق یک حرکت و برداشتن یک گام برای این تحول خواهد بود. گذار از تعلیم و تربیت متعارف، به تعلیم و تربیتی با شکلی متفاوت!

معماری نظام آموزشی

چالش های اصلی نظام آموزش فعلی چیست؟

اگر منظور همه چالشها است، فهرست بلندبالایی است که فرصت آن در این مقال نیست. اما اگر منظور، مهمترین و گلوگاهی ترین چالش است، فکر می کنم در کتاب گذار در بحران به این موضوع پرداخته باشم. البته چالشهای مهم و گلوگاهی دیگری هم وجود دارند. نظیر: – چالش نیروی انسانی ناکارآمد – چالش تربیت و ارزشیابی نیروی انسانی – چالش کتاب درسی همگرا – چالش اهمیت کمرنگ به آموزش و پرورش در کشور و نظایر آن. اما همه این چالشها در این چالش محوری که در کتاب به آن اشاره کرده ام، جمع می شود:

ماموریت فراموش شده مدرسه، شاگردان را برای چه به مدرسه می‌فرستیم؟ این سوالی است که قائدتا برای همه ما ایجاد شده است. حتی اگر به صورت مستقیم در مورد آن فکر نکرده باشیم، تلویحا پاسخی برای آن داریم. و حالا پاسخ چیست؟ پاسخ عوامانه این است که: ”شاگردان باید به مدرسه بروند که درس بخوانند و چیز یاد بگیرند“! جالب این است که عملا همین پاسخ عوامانه است که تحقق پیدا می‌کند. شاگردان درس می‌خوانند و چیز یاد می‌گیرند. اما چه درسی را و برای چه می‌خوانند؟ چرا ”بخوانند“؟ – چرا این درس را خواندنی تلقی می‌کنیم؟ و چه چیزی یاد می‌گیرند؟ و چرا باید یاد بگیرند؟ اینها سوالاتی است که پاسخ به آنها، ما را متاسف می‌کند. اما در حقیقت مدارس دو ماموریت اساسی را بر عهده دارند. اول آنکه فرزندان جامعه را برای ایفای نقش مناسب در جامعه و دریافت توانمندیها، آگاهی‌ها، کسب مهارتها، شکل گیری باورها، عادتها و منش و پذیرش هنجارها، مطابق آن نقشهای مورد نظر جامعه آماده کنند و دوم آنکه زمینه عملی توسعه و پیشرفت جامعه و کشور را از طریق اصلاح و ارتقاء آگاهی‌ها تا هنجارها، فراهم آورند و جامعه‌ای پیشرفته‌تر و توسعه‌یافته‌تر را ایجاد کنند. بدین ترتیب شاگردان را برای آن به مدرسه می‌فرستیم که توانمندیها، آگاهی‌ها، مهارتها، باورها، عادتها، منش، هنجارها و رفتارهای مناسب برای جامعه پیشرفته‌تر و تکامل یافته‌تر آینده را کسب کرده و بتوانند این جامعه جدید آرمانی را بنا کنند. حالا باید از خودمان بپرسیم که امروز در مدارس ما چقدر این اتفاق می‌افتد؟ نه تنها چقدر این اتفاق رخ می‌دهد، بلکه چقدر مدارس ما چنین ماموریتی را برای خود متصورند و برای تحقق آن تلاش می‌کنند؟ پاسخ اما بسیار تاسف بار است. نه تنها مدارس در انجام چنین ماموریتی ناتوانند و درست عمل نمی‌کنند، بلکه اصلا چنین ماموریتی را برای خود ترسیم و حتی تصور هم نمی‌کنند. آموزش و پرورش به عنوان باور پیش فرض خود، با شعار آموزش علوم پایه عمدتا به اهداف دانشی متمرکز می‌شود و رسالت خود را فقط آموزش دانش، آنهم با شکلی غیر کاربردی و محدود می‌داند و تصور می‌کند که این حداکثر کاری است که می‌تواند در عمل به ماموریت خود انجام دهد. فرزندانمان را به مدرسه می‌فرستیم تا مدرسه بستر رشدشان را در ابعاد مختلف فراهم آورد. انسانها ابعاد مختلفی دارند که رشد باید در همه آن ابعاد اتفاق بیافتد. ابعاد عاطفی، معنوی، هیجانی، نظری، اخلاقی، ادبی، هنری، جسمی، تعامل اجتماعی، اقتصادی، مهارتی و … ابعاد متعددی هستند که انتظار داریم شاگردان ما در مدرسه در آن رشد کنند. اما نظام رسمی آموزش و پرورش ضمن آنکه در همه این ابعاد شعارهایی می‌دهد، ولی در عمل فقط متمرکز بر ابعاد نظری محض، آن هم در چند حوزه محدود و به صورت ناقص می‌شود.

به نظر شما نظام آموزشی مطلوب در ایران چگونه باید باشد؟

در کتاب گذار در بحران و سایر مستنداتی که در وبگاههایمان منتشر کرده ایم، این معماری و ابعاد آن را ترسیم کرده ام. به عنوان تبیین یک نقشه کلی و اجمالی از معماری نظام مطلوب آموزشی، می توانید نگاهی به شکل پیوست بیاندازید. اما در یک نگاه کلی: شاگرد و رشد او، موضوع اصلی نظام تربیت است. مسئله اصلی نظام تربیت این است که بستر رشد شاگرد را برای تحقق حیات طیبه (در ابعاد فردی و اجتماعی) او فراهم کند. رشد شخصیت، فرهنگ، مهارتها و ارتقاء دانش او، اهداف اصلی را در تحقق حیات طیبه تشکیل می‌دهند. این رشد در این ابعاد چهارگانه، باید ابتدا سبک زندگی شاگرد و جامعه را به سمت سبک زندگی سالم، مبتنی بر تبیینی که مبانی معرفتی اسلامی از این سلامت در ابعاد مختلف حیات فیزیولوژیکی و معنوی بشر می‌کند، سوق دهد. این سبک زندگی، در پهنه شکل گیری تمدن نوینی به کمال می‌رسد که این تمدن نیز مبتنی بر تبیین مبانی معرفتی اسلامی محقق شده است و پیشرفت جامعه نیز به سوی این سبک زندگی و این تمدن، در همین رشد تربیت یافتگان نظام تربیت محقق می‌شود. در سوی دیگر تربیت شاگرد، خانواده، جامعه و محیط کار قرار دارد، که شاگرد در حال و آینده در آن زندگی می‌کند و ضمن تعامل فعال با آن، رشد کرده و برای ایفای نقش موثر در آن آماده می‌شود و رویداد تربیت و فرایندهای تحقق آن، در این بین در بستر نظام تربیت رخ می‌دهد. در پهنه حاکمیت و نظام رسمی تربیت، لازم است تا مجموعه متنوعی از مدارس برای پاسخگویی به طیف وسیع نیازها و خصوصیات متفاوت شاگردان مختلف در پهنه جامعه وجود داشته باشند. قطعا پاسخگویی به ویژگیها و شرایط محیطی، نیازها و علائق مختلف در جامعه آینده، نیازمند رویکردهای مختلف مدرسه‌ای خواهد بود و یک رویکرد مدرسه‌ای واحد و دیکته شده (نظیر آنچه اکنون وجود دارد)، پاسخگویی نیاز جامعه نخواهد بود. رویکردهای مدرسه‌ای که به صورت خلاقانه توسط مدارس و متولیان آنها، متناسب با نیازهای در حال تحول جامعه، به سرعت در چرخه نوآوری باز، ارتقاء و تکامل یافته و یک رشد خودجوش همه جانبه را در تمام بافت نظام تعلیم و تربیت رقم بزند. مدارسی که در بافتهای مختلف و جنسهای مختلف، از مدارس رسمی تا مدارس وابسته به محیطهای کار، مراکز وابسته به مراکز مذهبی و مساجد، مراکز پژوهش و تولید و حتی محیطهای آموزشی نزدیک به شرایط محیط زندگی خانگی، طیف وسیعی از الگوهای مدرسه‌ای را رقم بزنند.

در مدرسه نقش محوری بر عهده مربی است. مربی معلمی است که علاوه بر نقش معلمی، مدیریت آموزشی شاگردان را بر عهده دارد، و شاگرد را در مسیر رشد رهبری می‌کند. مربی مراحل رشد شاگرد را همراه او طی چند سال دنبال می‌کند و پله پله او را در این مسیر ارتقاء می‌دهد. بدین ترتیب، محور فرایند تربیتی بر رویکرد استاد و شاگردی استوار می‌شود. رویکردی که در آن مربی در نقش استاد و مرشد، رشد همه جانبه شاگرد را تمهید کرده و با ایجاد انگیزه و ترغیب شاگرد و هدایت او در این مسیر، ساخته شدن او و رشد را توسط خود شاگرد و تلاشهایش رقم می‌زند و این رشد در پهنه قوت یافتن شاگرد در تقوای الهی و تعالی همه جانبه او دنبال و محقق می‌شود.

برای تحقق این واقعه، از یک سو شاگرد در مدرسه، معرفت الهی را بخصوص با تعامل تنگاتنگ با قرآن و سنت اهل بیت علیهم السلام کسب می‌کند؛ در مدرسه با درگیر شدن در مسائل واقعی زندگی در کنار مربی، ابعاد و شئوناتی از سبک زندگی سالم را تجربه می‌کند؛ در محیط تجربه مسائل واقعی و کاربردی، یک یادگیری ترکیبی و چند زمینه‌ای را متناسب با سطح توانمندیها و ویژگیها و علائق خود، در خلال یک فرایند یادگیری فعال اکتشافی رقم می‌زند؛ یادگیری را در یک محیط اجتماعی و یادگیری جمعی، در تعامل فراگیر با افرادی با توانمندیهای جسمی و یادگیری مختلف تجربه می‌کند؛ و در عمل در فعالیتهای مختلف فنی، خدماتی، تولیدی، کارآفرینی، اجرایی و کسب و کار و جهاد شوق انگیز در عرصه‌های اجتماعی و عملیاتی، استعدادهای خود را کشف و شکوفا می‌کند. شاگرد و مربی از پهنه منابع وسیع آموزشی با رویکردی واگرا، که ذهن شاگرد را خلاقانه به سوی طیفهای مختلف در حل مسئله و تفکر سوق می‌دهد، بهره می‌برند. ارزشیابی شاگرد در این میدان با رویکردی تعالی مدار صورت گرفته و ارزشیابی به عنوان ابزاری برای رشد دادن شاگرد و حمایت از طی طریق او محسوب می‌شود؛ و نه سنجش و برچسب زدن به او، یا انداختن در گردونه‌های رقابت واهی! در این میان رسانه‌ها و پهنه فضای اجتماعی سایبری، برای حمایت از یادگیری و پشتیبانی از رخدادهای تعلیم و تربیت به کمک می‌آیند و در پهنه چنین معماری‌ای، انتظار تحقق رشد شاگردان به سوی حیات طیبه الهی، از سوی جامعه، مربیان، خانواده، خود شاگرد و حاکمیت، انتظاری معقول و محقق شدنی است. این چکیده‌ای اجمالی از معماری مطلوب نظام تربیت بود.

اما آنچه که به صورت ویژه، نظام‌های جدید در بستر جامعه سایبری را از نظام‌های گذشته تربیت متفاوت می‌کند، ایجاد بسترهای فناورانه آموزشی و تربیتی است، که به صورت سکوها فضایی را فراهم می‌آورند که ارائه کنندگان آموزش، آموزش و محتوا و خدمات آموزشی خود را به آموزش گیرندگان ارائه کنند. اما مسئله مهم در معماری مطلوب و آینده آموزش آن است که رویکردهای کلان مختلف تعلیم و تربیت، با محوریت رویکرد یا دیدگاه سازنده‌گرا، ضمن پوشش و استفاده از دیدگاههای شناختی و رفتارگرا در جایگاه مناسب آنها، در پهنه تعلیم و تربیت رقم می‌خورد؛ و بر خلاف رویکرد موجود در رویکرد رفتارگرا منحصر و محدود نمی‌شود.

مدل مدرسه حكمت چرا وجود دارد؟

چند سئوال اساسي پيش روي نظام آموزش كشور قرار دارد:

  • چرا فارغ التحصيلان ما آنقدر كه مورد انتظار است با دين و قرآن مانوس نيستند و پس از گذشت سالها از انقلاب اسلامي، مدارس نتوانسته اند نقش خود را در اين زمينه به خوبي ايفا كند؟
  • چرا فارغ التحصيلان ما در بكارگيري عملي دانسته هاي خود ناتوانند، نيازهاي مراكز كار در تعليم و تربيت رسمي برآورده نمي شود و محفوظات آنها كاربردي نيست؟
  • چرا فارغ التحصيلان ما در تلاش جمعي ناموفقند و مدرسه كمك زيادي به آنها براي حضور و ايفاي نقش در جامعه نمي كند؟
  • بر خلاف آنچه كه در سنين پيش از دبستان در علاقه كودكان به يادگيري چيزهاي جديد مشاهده مي‌شود، چرا دانش آموزان پس از ورود به مدرسه، با علاقه و انگيزه درس نمي‌خوانند، بلكه نمره و ترس و فشار، تنها عوامل حركت و تلاش آنها در مسير يادگيري است؟

مدل مدرسه حكمت تلاش مي كند با تمركز در ارائه پاسخ به اين سئوالات، راه حل هایي را پيش روي نظام آموزشي قرار دهد. راه حل هایي كه:

  1. مبتني بر نظريات شفاف و استوار،
  2. در قالب معماري و طراحي منسجم،
  3. به صورتي كه به صورت توام هم ابعاد كلان نظام آموزشي و هم ابعاد برنامه درسي را مورد توجه قرار داده،
  4. به صورت عملياتي در سطح يك مدرسه اجرا و تجربه شده،
  5. و قابليت اشاعه و تحت تاثير قراردادن ساير مدارس و حوزه هاي نظام تعليم و تربيت را داشته باشد.

سازوکارهای عملیاتی و اداری حضور و فعالیت شاگردان

فرایند عمومی ثبت نام در مدرسه حکمت چه مراحلی دارد؟

ثبت نام در مدرسه بصورت ترتیب زمانی است و کسانی که زودتر مراجعه کنند ثبت نام می شوند و تا زمانی که ظرفیت مدرسه تکمیل شود ثبت نام صورت می گیرد.

در ابتدا والدین دانش آموز می بایست در جلسه آشنایی با رویکرد مدرسه حکمت شرکت کنند و بروشور معرفی عمومی مدرسه در اختیار خانواده ها قرار می گیرد و می توانند از بخش های مختلف مدرسه نیز بازدید کنند.

سپس مدیر مدرسه و سپس مدیر آموزش با شاگرد و خانواده او مصاحبه انجام می دهند و از منزل وی نیز بازدید به عمل می آید که البته بازدید از منزل شاگرد در آخرین مرحله از ثبت نام می باشد. در این مصاحبه ها معیار اصلی جهت پذیرش یا عدم پذیرش شاگرد، معیار اخلاق و به خصوص فرهنگ می باشد که در صورت مغایرت شاگرد با مدرسه از پذیرش او در مدرسه جلوگیری می شود. ضمنا در مصاحبه مدیر آموزش با شاگرد مشخص می شود که آیا نیاز به گرفتن آزمون کتبی از شاگرد هست یا خیر.

پس از انجام مصاحبه ها و سنجش اولیه از توان علمی و تربیتی دانش آموز، نتیجه پذیرش اولیه به اطلاع والدین خواهد رسید.

در مرحله بعدی شاگردان براي كامل شدن ثبت نام خود، بايد حداقل يكي از پروژه هاي اعلام شده در لیستی که در تابستان به آنها داده می شود را به انتخاب خود انجام و محصولات آن را به مربي خود يا مدير مدرسه تحويل دهند. در صورت عدم ارائه نتايج پروژه، ثبت نام كامل نخواهد بود.

در صورت انجام موفق پروژه توسط دانش آموز، سازوکارهای اداری و مالی ثبت نام انجام شده و کلاس بندی دانش آموزان برای سال جدید انجام می شود.

چرا بوفه مدرسه بدون متصدی فروش اداره می شود؟

اداره اين محيط بر عهده خود شاگردان است. ارائه محصولات بوفه بدون دريافت هيچگونه سود و با محاسبه قيمت تمام شده تخميني انجام مي‌شود. استفاده از بوفه به صورت خودخدمت (سلف سرويس) انجام مي‌شود. ضمن آنكه شاگردان شخصا هزينه موارد استفاده را در فرم مشخصي (ویا در سیستم رایانه ای بوفه) ثبت می نمایند تا در حساب هزينه‌هاي مصرفي خود در مدرسه محاسبه شود.

ضمنا انتخاب مواد غذایي و خدمات مناسب براي ارائه در بوفه،‌ توسط شاگردان از بين محصولات غذایي استاندارد و داراي كيفيت و توليدكنندگان معتبر و شناخته شده انجام مي شود. اقلام انتخاب شده و نوع و مارك آن در نهايت بايد به تائيد شوراي عمومي مدرسه برسد.

تهيه مواد غذایي بوفه نیز توسط شاگردان مسئول بوفه و با همكاري و نظارت مدير اجرایي و مالي يا مامور تداركات مدرسه انجام می شود.

بسترهای داخلی مدرسه

سامانه مديريت آموزشي حکمت (سماح) چه نقشهایی در مدرسه ایفا می کند؟

در مدرسه حكمت،‌ سامانه مديريت آموزشي نقش كليدي را در مديريت فرايند آموزش ايفا مي‌كند.

اولا اين سامانه با در اختيار قراردادن محيطي غني از منابع،‌ متشكل از چند هزار ساعت فيلم آموزشي، كتابهاي الكترونيكي، متون و سايتهاي علمي و آموزشي در قالب يك بستر دسترسي امن به اينترنت،‌ امكان استفاده موثر دانش‌آموز از اين منابع را فراهم مي‌آورد.

ثانيا اين سامانه با مدل كردن يادگيري دانش‌آموز و خصوصيات او،‌ به تنظيم برنامه درسي مبتني بر خصوصيات دانش‌آموز كمك مي‌كند.

سامانه‌ی مدیریت آموزشی حکمت، فضای پیچیده آموزشی مدرسه را مدیریت می‌کند، یعنی هر لحظه ما وارد سیستم و بانک اطّلاعاتی شویم، بخواهیم ببینیم الآن بچّه‌ها چه می‌کنند و فرآیند یادگیری آنها چطور اتّفاق می‌افتد، این سامانه به ما کمک می‌کند.

این سیستم، نرم افزاری است که هم دانش آموزها با این سیستم کار می‌کنند، هم مربی‌ها و هم برنامه‌ریزان آموزشی، منتها هر کدام از زاویه‌ی خود. یعنی دانش آموز می‌تواند به یک گراف وارد شود، مثلاً وارد کتاب‌های درسی شود، هر کتابی که بخواهد، مثلاً علوم تجربی را انتخاب کند، بعد بحث علوم زیستی، در حوزه‌ی ساختمان بدن موجودات، هر کدام از مسائل را که بخواهد. در هر کدام از حوزه‌هایی که شما تصوّر آن را در کتاب‌های درسی یا بیرون کتاب‌های درسی دارید، آن موضوعات را پوشش می دهد. همه‌ی این موضوعات را به شکل یک آنتولوژی، به شکل گراف، یعنی با ساختار گراف می‌تواند وارد شود.

همچنین در سماح یک بخش عملیات آموزشی داریم که گزارش فعّالیّت کلاسی در آن اتّفاق می‌افتد و می توانیم ببینیم با توجه به فعالیت های تعریف شده، چه کارهایی در کلاس انجام شده است، چه کسانی در کلاس حضور داشته اند و چه کسانی در چه فعالیت هایی شرکت داشته اند.

همچنین ارجاع کار به افراد مختلف و همینطور دانش آموزان از طریق سماح انجام می شود مثلا برنامه ریز آموزشی یک سری از کارها را از قبل از شروع سال تحصیلی وارد سیستم سماح می کند و زمان اجرا و مسئول اجرای آن را مشخص می کند و قبل از موعد انجام کار، سیستم به مسئولین مربوطه کار مورد نظر را اعلام می کند و افراد می توانند کارهای ارجاعی را در کارسوی خود در سیستم مشاهده کنند و پس از اجرا، نتایج را در سیستم ثبت کنند.

مربیان هم می توانند کار تمرین ها را از طریق سیستم بین بچه ها پخش کنند و رویدادها را ثبت کنند. آن چیزهایی که بعداً مربی می‌خواهد به آنها رجوع بکند و از آنها استفاده بکند، می‌تواند در سماح ثبت بشود. بعد همه‌ی این‌ها در گزارش وقایع او می‌آید. اوّلاً این در کارنامه‌ی روزانه‌ی بچّه‌ها می‌نشیند و بعد اینکه مربی می‌تواند تمام عملیات آموزشی بچّه‌ها را در کلاس ها رصد بکند.

استفاده کردن از ابزار سماح در مدرسه یک ضرورت است. نه فقط برای این‌که بچّه‌ها کار کردن با کامپیوتر را یاد بگیرند، بلکه فرهنگ کار با کامپیوتر به آنها منتقل شود. مثلاً استفاده از ارجاع کار یک ضرورت است. مربّی باید کارهایی را که می‌خواهد به بچّه‌ها واگذار کند از طریق ارجاع کار به بچّه‌ها واگذار کند. کار نرم افزار سماح فقط این نیست که به عنوان یک ابزار یک سری کارهای بچّه‌ها را راه بیاندازد، بلکه هدف آن طوری طرّاحی شده است که برای بچّه‌ها فرهنگ سازی کند. یعنی نظم، برنامه ریزی، پیگیری کردن، سرعت عمل و به موقع انجام دادن کار را فرهنگ سازی کند. به هر حال خیلی از خصوصیّات است که با نرم افزار سماح به بچّه‌ها منتقل می‌شود.

کارکرد بسته های آموزشی در مدرسه چیست؟

برای تحقق کلاس معکوس و همچنین آموزش چند سطحی، لازم است ما شرایطی را فراهم کنیم که هر کس به اندازه‌ی خودش خوراک آموزشی و خوراک تربیتی در زمینه‌های مختلف دریافت کند.

ما باید خوراک متنّوعی را فراهم کنیم تا بتوانیم به بچّه‌ها ارائه کنیم و آن شاگردانی که فعّالانه خودشان به دریافت و جذب می‌پردازند، به میزان لازم خوراک در اختیار آنها قرار گرفته باشد.

برای این‌که عملاً چنین چیزی در کلاس تحقّق پیدا کند، لازم است که ما مفاد آموزشی را به شکل بسته‌های آموزشی عرضه کنیم، بسته‌هایی که بچّه‌ها می‌توانند به آن رجوع کنند، بردارند و مطالعه کنند و جلو بروند.

پس لازم است کلاس درس خود را از حالت سخنرانی خارج کنیم و فضای کلاس را به گونه‌ای شکل دهیم که هر شاگردی به آن بسته‌های آموزشی که در اختیار او قرار دارد مراجعه ‌کند و آن بسته‌ها را دریافت ‌کند، مفاد را از آن بسته‌ها می‌گیرد و یک شاگردی می‌تواند کندتر و یک شاگردی می‌تواند سریع‌تر باشد.

 البتّه می توانیم شاگردان را به شکل گروهی نیز سازمان دهیم تا یادگیری فقط به شکل فردی نباشد بلکه به شکل گروهی باشد. یعنی ما به جای این‌که هر شاگردی خودش تک به تک یک بسته‌ای را بگیرد، یک گروه همگون باشند که این گروه مثلاً دو، سه نفره ای که با همدیگر هستند، مفاد آموزشی آن بسته را با همدیگر بگیرند و جلو ببرند و هر وقت که آن بسته به جای خوبی رسید، بسته‌ی دیگری بگیرند و وارد موضوع دیگری شوند.

ضمنا برای اینکه شاگردی پس از اتمام بسته ای بخواهد بسته آموزشی دیگری را تحویل بگیرد، قبل از آن مربی باید بفهمد که آیا شاگرد آن بسته و درس را در حد خوب و قابل قبولی یاد گرفته و درک کرده که حالا میخواهد به درس و بسته دیگری برود یا خیر و تا زمانی که یادگیری درست انجام نشده باشد تحویل بسته بعدی درآن زمینه درسی انجام نمی شود.

اما بسته ها از کجا بیاید؟ ما در حال حاضر برای تمام موضوعات درسی ابتدائی و متوسطه اول، در تمام دروس، بسته های آموزشی را آماده کرده ایم. حدود 1500 بسته اصلی و 4500 بسته فرعی. این بسته ها در بستر شبکه و سیستم نرم افزاری مدرسه در اختیار بچه ها قرار می گیرد.

ضمن اینکه سیستم نرم افزاری مدرسه، مدیریت اینکه شاگردان کدام بسته را گرفته اند و کدام را نگرفته اند، هر بسته با چه خصوصیاتی توسط چه شاگردی انجام شده و … را بر عهده دارد.

با توجه به رویکرد ترکیبی، کلاس چند سطحی، کلاس معکوس و ارائه بسته های آموزشی، به نظر شما طرح درس چگونه باید باشد؟

من به طرح درس ثابت که از قبل مشخص می کند مربی دقیقا سر کلاس چه کاری باید انجام دهد، اعتقاد ندارم. زیرا در کلاس و با توجه به حال و هوای آن و شرایط ایجاد شده در کلاس و شاگردان، مسائلی اتفاق می افتد که شاید در قالب طرح درس از پیش تعریف شده مذکور قابل گنجایش نباشد.

به جای آن با داشبوردی در سیستم نرم افزاری موافقم که جلوی روی مربی در کلاس درس باز است و در شرایطی که مربی بحث را بر اساس یک طرح اولیه جلو می برد، امکان انعطاف بالایی به او می دهد و امکان می دهد که بر اساس وقایع، سئوالات، احوال و شرایط موجود، محتواها و فعالیتهای مناسب را در کلاس اجرا کند، بچه ها را درگیر کارهای مختلف کند و ارزیابی خوبی از پیشرفتهای بچه ها داشته باشد. ما به این داشبورد می گوییم: سازوکار آموزشی.

در مورد ساز و کار آموزشی در مدرسه‌ی حکمت، در واقع موضوعات در قالب فرآیند آموزش، سازمان پیدا می‌کنند و محتوای آموزشی که در اختیار بچّه‌ها و مربّیان قرار می‌گیرد، به شکل آموزش موضوعات در نظر گرفته می‌شود. هر موضوعی برای خود یک محتوای آموزشی دارد که در آموزش آن موضوع استفاده می‌شود. البتّه باید به این مسئله توجّه کرد که ما با توجّه به این‌که اعتقاد داریم رویکرد مدرسه باید رویکرد ترکیبی باشد نه رویکرد تجزیه‌ای، بهتر آن است که ما به جای آن‌که یک موضوع درسی رسمی را در کلاس تدریس کنیم و شاگرد را مجبور کنیم آن موضوع را یاد بگیرد و بعد برود موضوع بعدی را یاد بگیرد، بچّه‌ها را درگیر طیفی از موضوعات در یک فضای کاربردی و عینی کنیم و در حین آن فضای کاربردی و عینی که می‌تواند یک پروژه باشد، می‌تواند اجرای یک کار عملی و عینی باشد، آن موضوعاتی که پیش می‌آید را به آنها عرضه کنیم. مثلاً موضوع باغبانی؛ شاگرد یک مرتبه به سنگی برخورد می‌کند و ما آن سنگ را برمی‌داریم و راجع به آن نوع از سنگ‌ها صحبت می‌کنیم و بعد راجع به موضوع انواع سنگ‌ها و… مطرح می‌شود که می‌توانیم بچّه‌ها را به آن سمت سوق بدهیم.

محتوای آموزشی که ما در مدرسه در اختیار بچّه‌ها و مربّیان قرار می‌دهیم، در قالب موضوعات سازماندهی می‌شود. در درس‌های مختلف، هر کدام موضوعاتی وجود دارند که هر کدام از این موضوعات باید به بچّه‌ها آموزش داده شوند و بچّه‌ها این موضوعات را یاد بگیرند. هر محتوایی که برای موضوعی وجود دارد، در دو شکل آماده می‌شود، به دو شکل یا دو مجموعه محتوا. مجموعه‌ی محتوایی برای هر موضوع باید وجود داشته باشد؛ یک مجموعه در اختیار خود بچّه‌ها قرار می‌گیرد برای این‌که خود بچّه‌ها به شکل خودآموز یا با کمک مربّی ببینند و بخوانند و انجام بدهند و روی آن کار انجام دهند، یک مجموعه‌ی محتوایی که در اختیار مربّی قرار می‌گیرد که آن مربّی باید با آن موضوع آشنا بشود و بررسی کند که چگونه می‌تواند این موضوع را به بچّه تعلیم کند و یاد بدهد و چگونه می‌تواند با بچّه‌ها کار کند و چه کارهایی می‌تواند حول و حوش این موضوع با بچّه‌ها انجام دهد.

ما اصطلاحاً در مدرسه‌ی حکمت به آن مجموعه‌ی محتوایی اوّل که در اختیار بچّه‌ها قرار می‌گیرد، بسته آموزشی می‌گوییم. به آن مجموعه‌ی محتوایی هم که در اختیار مربّی قرار می‌گیرد ساز و کار می‌گوییم.

فضای عمومی داخلی مدرسه حکمت چه خصوصیاتی دارد؟

محوّطه‌ی عمومی داخل ساختمان اصلی باید موکت داشته باشد و تهویه‌ی مناسبی داشته باشد. ضمن این‌که عناصر مختلفی که در داخل ساختمان است به شکل ممزوج شده کنار هم باشند. یعنی وقتی که شاگرد وارد سالن می‌شود همان‌جا بتواند ببیند که یک گوشه‌ی آن آکواریوم است، یک گوشه‌ی دیگر تراریوم است که دارد مجموعه‌ی گیاهی را رشد می‌دهد، تراریوم عنکبوت و مورچه‌ هم یک طرف دیگر است. همه‌ی این‌ها در محوّطه‌ی عمومی سالن مدرسه، در دسترس و در معرض مشاهده‌ی بچّه‌ها باشد. یک گوشه‌ای از سالن اصلی باید به کتابخانه اختصاص داشته باشد، هر چند که فضا با پارتیشن از بقیّه‌ی فضاها جدا می‌شود، ولی این کتابخانه نباید دور یا در سالن دربسته باشد. کتابخانه باید در معرض دسترس بچّه‌ها باشد و بچّه‌ها آزادانه بتوانند بروند یک کتابی را بردارند و آن‌جا میز، قفسه، مبل، نیمکت و نظایر آن‌ها وجود داشته باشد که بچّه‌ها بتوانند در آن فضا بنشینند و کتاب‌ها را ببینند یا کتاب‌ها را به کلاس خود ببرند.

باید برای هر کلاس یک محوّطه‌ی لابراتوار یادگیری در نظر گرفته شود؛ مانند یک کارگاه و آزمایشگاه، انواع و اقسام کار آزمایشگا‌ه ها از کارگاه فنّی تا کارگاه هنر، آزمایشگاه سبک، آزمایشگاه رسمی، کارگاه‌ها و غرفه‌های خاص مانند کارگاه‌ نجّاری، سفال‌گری و نظایر آن‌ها. این کارگاه‌های مختلف باید به نوعی به این سالن وصل شوند و در این محوّطه باشند. مطلوب این است که کارگاه‌ها با یک فضای شیشه‌ای از سالن جدا شوند که هم فضای آن تا یک حدّی جدا باشد و در عین حال داخل سالن باشد و افرادی که آن‌جا در داخل کارگاه و داخل آزمایشگاه کار می‌کنند، توسّط کسانی که در مسیر و در راهرو دارند حرکت می‌کنند دیده شوند.

در فضای مدرسه باید غرفه‌های مختلفی وجود داشته باشد، مانند حجره‌ها. فضاهایی وجود داشته باشد که برای تشکیل غرفه‌ها یا برای این‌که چند نفر با هم یک کاری را انجام دهند مناسب باشد، یک مربّی با چند شاگرد یک گوشه‌ای بنشینند و کاری را انجام دهند.

فضای مدرسه و کلّ فضای ساختمان باید یک سالن بزرگی باشد که از این سالن بزرگ‌ بخش‌های مختلف منشعب شود که لابراتوار پایه‌ها و همین‌طور فضای غرفه‌ها، فضای کار آزمایشگاه‌ها و فضای تراریوم‌ها باید از دل این فضا منشعب شود، مشتق شود و بیرون بیاید. وقتی یک نفر وارد فضای ساختمان می‌شود، یک دفعه یک سالن خیلی بزرگی را ببینید که کلّی اتّفاق در گوشه‌های آن دارد می‌افتد و کلّی فضا از آن منشعب شده است و دارد این فضاها را می‌بیند.

در مورد بحث غذا خوردن بچّه‌ها و بحث بوفه که باید در همین سالن یک جاهایی در نظر گرفته شود که بچّه‌ها آزادانه و راحت بتوانند بروند چیزی را بگیرند و همان‌جا یک نیمکت، میز یا تختی وجود داشته باشد که بتوانند آن‌جا بنشینند و بخورند و یا بخواهند خوراکی خود را در جای دیگری از مدرسه بیاورند. البتّه ممکن است یک مقرّراتی هم برای آن گذاشته شود که چه چیزهایی را در کلاس بیاورند، چه زمانی و چطور می‌توانند بیاورند و به هر حال چطور می‌توانند از خوراکی‌ها استفاده کنند.

 در مورد ناهار خوردن، پخش و توزیع غذا باید در همین فضا اتّفاق بیفتد و در همین سالن باید سفره انداخته شود. با میز غذا خوری موافق نیستم به این دلیل که بچّه‌ها را از هم جدا می‌کند. آن روحیه‌ای که بچّه‌ها کنار سفره و روی زمین می‌نشینند و غذا می‌خورند، کما این‌که حدیث داریم مستحب است که انسان سر سفره مانند عبد بنشیند و غذا بخورد و این‌که مانند خانواده در کنار هم باشند.

غذا هم به شکل فردی توزیع نشود؛ یعنی هر کسی سینی خود را در دست نگیرد و برود غذا بگیرد و بیاید سر سفره بنشیند، بلکه غذا به شکل خانوادگی، در دیس یا در ظرف‌های سر سفره گذاشته شود و هر کسی به اندازه‌ی خود بکشد و مصرف کند. به هر حال این فضای خانوادگی باید در سفره انداختن بچّه‌ها باشد.

ظرف شستن باید توسّط بچّه‌ها باید اتّفاق بیفتد و به همین خاطر فضای مناسبی برای ظرف شستن باشد. آن حوضچه‌‌ی مخصوص ظرف شستن مدرسه‌ی حکمت که دور آن نیمکت دارد و برای آن آب در نظر گرفته شده است و نمونه‌ی تصاویر آن وجود دارد.

 فضاهای آمفی تئاتری و جلسات عمومی، نمایش و نظایر این‌ها در گوشه‌های این سالن و یا فضاهایی که از این سالن اصلی مشتق می‌شود تعبیه شود تا آن‌ فضاها هم به این فضا متصّل باشند و از این فضا، چندگانه استفاده شود.

در تمام فضا باید جاهایی برای پاتوق بودن بچّه‌ها و این‌که بچّه‌ها در یک جایی بیایند بنشینند، مثلاً دو نفر بخواهند در یک گوشه‌ای بنشینند و یک جایی دنج و خلوتی را داشته باشند، مطالعه‌ای انجام دهند و بعد به سراغ کار خود بروند. این فضا باید به شکل باز در تمام محیط فضای مدرسه وجود داشته باشد و این فضا باید امکان نشستن گوشه، گوشه و پاتوق مانند را فراهم کند.

برای نصب کارهای بچّه‌ها و دست ساخته‌ها و نمایشگاه‌های آنها، باید در جاهایی مانند محیط مدرسه و محوّطه‌ی داخلی سالن‌ها محلهایی در نظر گرفته شود.

می‌توان برای کارهای باغبانی گلدان‌هایی را روی دیوارها در نظر گرفت که بچّه‌ها کارهای باغبانی خاصّی را انجام دهند که می‌تواند متعلّق به هر کدام از کلاس‌ها یا به شکل عمومی باشد.

البتّه امکان نظارت بر تمام نقاط ساختمان نیز باید وجود داشته باشد؛ یعنی نقطه‌ی کور برای مدیریت مدرسه نباشد و تمام فعّالیّت‌های مدرسه زیر چشم مدیریت اتّفاق بیفتد و مدیریت به شکل جزئی در جریان تمام ماجراهایی که در مدرسه اتّفاق می‌افتد باشد.

این چیزهایی که مطرح شد نیازهای رویکردی ما است. یعنی رویکرد مدرسه‌ی حکمت مطالبه می‌کند که چنین فضایی با چنین مشخّصاتی وجود داشته باشد. این بستگی به استطاعت مالی آن مدرسه‌ای دارد که می خواهد فضایی را بسازد و امکان وسعت این فضا و زمین و تجهیزات آن است. حالا این‌که بچّه‌ها در این فضا هستند و چطور حضور پیدا می‌کنند، خود یک بحث دیگر است.

فضای عمومی بیرونی و فضای سبز مدرسه، از نظر شما چه ویژگی هایی باید داشته باشد؟

محیط پردیس مدرسه باید طوری باشد که ساختمان‌های اصلی و کلاس‌ها در اینجا قرار داشته باشد و بقیّه‌ی این محیط، فضای سبز باشد. فضای سبزی که بخشی از آن به عنوان فضای زینتی استفاده می‌شود و برای تغییر روحیه‌ی افراد گل‌کاری می‌شود و ممکن است چمن داشته باشد، بستگی به فضا و امکانات و شرایط مدرسه دارد. فضای گل‌کاری حتماً باید وجود داشته باشد، حتّی الامکان هم بیرون مدرسه و هم داخل مدرسه. البتّه بچّه‌ها هم درگیر فضای گل‌کاری می‌شوند، منتها باید یک باغبانی وجود داشته باشد که باغبانی کند، نظارت کند، مشخّص کند چه گلی کجا باید کاشته شود، چطور باید کاشته شود و بچّه‌ها در کارها به این باغبان کمک می‌کنند.

یک فضاهایی باید برای کار باغبانی بچّه‌ها وجود داشته باشد، بخش‌هایی از زمین کاملاً مجزّا، اگر به شکل باغ است به شکل سنگ‌چین شده باشد. اگر فضا سیمانی است به شکل باغچه‌هایی که محصور شده کنار آن هم ممکن است جدول داشته باشد و دور این باغچه زمین سیمانی است. البتّه مطلوب ما این است که حتّی الامکان زمین سیمانی در مدرسه نباشد، مگر این‌که مسیر عبور باشد، یک مسیرهای عبور مارپیچی مثل آنچه الآن در باغ مدرسه‌ی حکمت وجود دارد. همین‌طور فضاهای ورزشی مثل زمین والیبال و زمین فوتبال و نظایر این‌ها قسمت به قسمت ساخته شود. همین‌طور تکّه‌ زمین‌هایی که ممکن است برای پاتوق دور آن نیمکت گذاشته شده باشد که بتوانند بنشینند. مثل یک پارک، کلّ فضای حیاط مدرسه مثل یک پارک طراحی شود.

در این فضای پارک مانند، گوشه‌هایی برای کارهای باغبانی بچّه‌ها باید در نظر گرفته شود که بچّه‌ها آزادانه بتوانند در آن کار کنند. یعنی یک قطعه متعلّق به یک کلاس باشد و آن کلاس هر کاری دوست داشته باشد آنجا انجام دهد. یعنی این فضاها، این قسمت‌ها، باغبان ندارد. خود بچّه‌ها باید مراقبت کنند و بکارند، خود آن‌ها هم برداشت کنند. مالکیّت هر کدام از این فضاها باید با تابلوهای مشخّصی معلوم شود، مثلاً این باغچه‌ی کلاس فلان است و این باغچه‌ی کلاس دیگری است. علاوه بر این در کلّ فضا استفاده از تابلوهایی که به بچّه‌ها روحیه بدهد و یک فضای مناسب و لطیفی را ایجاد کند خوب است.

گردان‌های رزمی در زمان جنگ در محوّطه‌هایی که بودند تابلو نوشته‌هایی در گوشه کنار نصب می‌شد، عبارتی روی آن نوشته بود، مثلاً لبخند بزن رزمنده، خسته نباشی، خدا قوّت. عباراتی به این شکل که روحیّه می‌دهد به افرادی که در این فضا هستند. چنین شکلی به نظر می‌رسد ضروری است، در فضای عمومی مدرسه چنین تابلوهایی وجود داشته باشد. اتّفاقاً شکل تابلوی چوبی خیلی بهتر از تابلوهای آهنی است، تابلوی چوبی یک روحی دارد که انسان راحت با آن ارتباط برقرار می‌کند. تابلوهای آهنی این‌طور نیستند.

ضمن این‌که تابلوهای راهنما برای مسیرهایی که در مدرسه وجود دارد، در سطح مدرسه وجود داشته باشد و همه‌ی مسیرها را مشخّص کند. احیاناً اگر پردیس بزرگ است برای این‌که جای فلان مکان کجا است یا مثلا تراریوم فلان، کجا است. ممکن است بچّه‌ها همه جا را بشناسند، ولی خود اینها به بچّه‌ها پیام آموزشی می‌دهد و بچّه‌ها از طریق آن نقشه‌خوانی و ارتباط با فضای فیزیکی را یاد می گیرند.

از چیزهایی که بهتر است در فضا وجود داشته باشد، حوضچه‌هایی است که در آن خوب است گیاهان آبزی مثل نیلوفر آبی و نسترن آبی و نظایر آن‌ها پرورش پیدا کنند. هم این‌که در این حوضچه‌ها ممکن است موجودات زنده‌ای مثل قورباغه، ماهی و نظایر آن‌ها باشند. خود این حوضچه‌ها یک فضای لطیف است و در ذهن بچّه‌ها آرامش ایجاد می‌کند. البتّه حوضچه‌ها نباید عمیق باشند، احیاناً اگر بچّه‌ها داخل آن می‌افتند خطری متوجّه بچّه‌ها نباشد، ولی حوضچه‌هایی به اندازه‌ی مناسب در محیط مدرسه وجود داشته باشد.

آب و دیدن آب خیلی در روحیّه‌ی بچّه‌ها مؤثّر است. این حوضچه‌ها خوب است به صورت غیر منظّم کلّ فضا را در بر بگیرند. فضا باید فضای غیر منظّمی باشد. حوضچه‌هایی که مستطیل شکل هستند نباشد، حوضچه ها شکل نامنتظم برکه‌ مانندی داشته باشند. در واقع آن‌طور که آبگیرها در محیط طبیعی قرار می‌گیرد آبگیرهای داخل مدرسه هم باید مثل محیط طبیعی باشد. باید باغچه‌های نامنظّم باشد، مسیرها نباید مسیرهای صاف باشد، مسیرهای منحنی و مارپیچ باید در محیط مدرسه وجود داشته باشد.

امکانات بازی و امکانات ورزشی، برج‌هایی که طناب‌ و نظایر این‌ها داشته باشند یا امکان صخره‌ نوردی و سنگ نوردی در آن تعبیه شده باشد. ممکن است امکاناتی مثل تاب یا امکانات ورزشی خاصّ بچّه‌ها وجود داشته باشد، البتّه اگر شرایط ایمنی آن در نظر گرفته شود برای بچّه‌ها تعبیه شود. امکانات ورزشی مناسب در محیط مدرسه پخش شده باشد که بچّه‌ها همه بتوانند بروند و از آن به شکل مناسب استفاده کنند.

بچّه‌ها ناهار خود را از خانه می‌آورند و یا اینکه از مدرسه تهیّه می‌کند؟ در مدرسه اگر بچّه‌ها ناهار درست کنند، به چه شکل است؟

ناهار را مدرسه تهیّه می‌کند، یعنی مدرسه آشپزخانه دارد و تهیّه می‌کند. منتها بچّه‌ها می‌توانند از خانه غذا بیاورند. یک ظرف‌هایی دارند که اگر خواستند می‌توانند در آن ظرف‌ها بیاورند و اگر خواستند گرم کنند. یا اگر خواستند می‌توانند در یخچال بگذارند تا زمانی که خواستند مصرف کنند. بعضی وقت‌ها هم تهیّه‌ی ناهار یا تهیّه‌ی غذا به بچّه‌ها واگذار می‌شود یا به شکل انتخابی است، یعنی ممکن است امروز یک کلاسی تصمیم بگیرند که غذا بپزند. یا مثلاً در اردوها این مسئولیّت به عهده‌ی بچّه‌ها گذاشته شود. مثلاً می‌‌گویند غذای این اردو را خود بچّه‌ها بپزند، یا ممکن است بچّه‌ها به شکل کسب و کار، غذا در مدرسه بپزند و بفروشند؛ یعنی در مدرسه به بقیّه‌ی بچّه‌ها بفروشند.

هسته موسس و رهبری مدرسه

از نظر شما مدرسه خودسازمانده و تعالی یابنده چه خصوصیاتی دارد؟

بحث مدرسه با سازمان خود انگیخته و تعالی یابنده در واقع موضوعی است که تقریباً در مباحث مدیریت شناخته شده است. تعالی سازمانی و تمام مباحثی که در تعالی سازمانی مطرح می‌شود در اینجا مطرح است و اگر مشخّصات سازمان‌هایی که تعالی یابنده و تعالی جوینده هستند در مدرسه محقّق شود، مدرسه‌ی تعالی یابنده اتّفاق می‌افتد و شکل می‌گیرد.

مدرسه‌ای که در واقع در این تعالی یافتن، تمام عناصر و افرادی که در داخل این مجموعه هستند، از مربّیان و کادر اجرایی مدرسه و مدیران تا خانواده‌ها و خود شاگردان، در ارتقاء و بهبود این مدرسه نقش دارند، کمک می‌کنند و دغدغه دارند برای این‌که این مدرسه را حفظ کنند و بهبود دهند و نواقص آن را رفع کنند.

در واقع اگر چنین مدرسه‌ای شکل بگیرد، ما به آن، سازمان خود انگیخته و تعالی یابنده می‌گوییم. یعنی با اینکه دنبال تعالی است و تعالی پیدا می‌کند، ولی این تعالی را مدیر به زور اجرا نمی‌کند، بلکه می‌خواهد در تمام بدنه‌ی سازمان چنین اتّفاقی بیفتد. در تحقّق چنین چیزی در مباحث مدیریت و مباحث سازمان و تعالی سازمانی این نکته در مورد انگیزه‌‌های کارکنان و ایجاد انگیزه بین کارکنان مطرح است که چگونه برای کارکنان انگیزه ایجاد کنیم تا اهداف آن سازمان را دنبال کنند.

سازمانی که در واقعیت خودانگیخته و تعالی یابنده است، سازمانی است که تمام عناصر داخل این سازمان با هم به وجود این سازمان احساس نیاز می‌کنند و می‌فهمند، حس می‌کنند که این سازمان به واسطه‌ی عملکرد آن‌ها است که می‌تواند رشد کند و مطلوب‌تر شود و مطلوب شدن سازمان به خود آن‌ها هم برمی‌گردد. یعنی اگر حقوق بیشتر می‌خواهند آن‌ها باید تلاش کنند، اگر فضای کاری بهتری می‌خواهند خود آن‌ها باید تلاش کنند و اگر بد عمل کنند بازخورد بد می‌گیرند و مشکلات مالی برای سازمان‌ آن‌ها پیش می‌آید. اگر آن‌ها چنین حسّی کنند و خلّاقیتی که می بایست را به کار ببرند و کنجکاوی تک تک آن‌‌ها و کنجکاوی جمعی برای یافتن چیزهای جدید و برخورد با پدیده‌های جدید و پیدا کردن راه‌حل‌های جدید را به کار ببرند و این برخورد کنجکاوانه در سازمان اجازه داده شود و میدان داشته باشد برای این‌که یک چنین چیزی اتّفاقی بیفتد، سازمان به تدریج شروع می‌کند به لمس کردن پدیده‌های جدید و حس کردن آن‌ها، زیر و رو کردن آن‌ها، برخورد کردن، تجربه کردن و پیدا کردن راهکار خوب برای مواجه شدن با آن، تا آن ساز و کار در سازمان نهادینه می‌شود.

جزو مباحثی که در این‌جا می‌تواند مطرح شود مدرسه‌های یادگیرنده است. مدرسه یا سازمان یادگیرنده یک سازمانی است که با تمام وجود خود و تمام تشکیلات و ساختار و تمام کارکنان خود در تعامل با محیط پیرامون خود یاد می‌گیرد. تعبیری که من از یک سازمان یادگیرنده می‌کنم یک موجود زنده با یک سازمان است و یادگیری این سازمان نسبت به محیط اطراف خود و تطابق این سازمان با محیط اطراف خود است. در مدرسه‌ای سازمان خود انگیخته و تعالی یابنده شکل می گیرد که این مدرسه یک سازمان یادگیرنده باشد و در واقع بتواند خود را با شرایط و مسائل محیطی که برای مدرسه است تطابق دهد.

برای این‌که یک سازمان یادگیرنده محقّق شود عناصر و ابزارهای مختلفی مدّ نظر است، ولی مهم‌ترین عامل احساس تعلّق کارکنان به این سازمان است. یک وجه مهمّ آن در واقع این موضوع است که کارکنان، سازمان را متعلّق به خود بدانند و احساس کنند که در هویّت سازمان درهم تنیده شده اند و در واقع آن‌ها هم یک بخش و پاره‌ای از این هویّت را تشکیل می‌دهند و پاداش بهبود عملکرد سازمان و رفتار سازمان را در خود ببینند و وقتی سازمان درست عمل می‌کند آن‌ها هم پاداش درست بگیرند. نه فقط یک پاداش ریالی، بلکه عملکرد سازمان با آن‌ها به اشتراک گذاشته شود و آن‌ها هم در این عملکرد مطلوب سهیم شوند و اگر تعریفی می‌شود تعریف از کلّ کارکنان باشد.

این‌ها به عنوان نمونه در اینجا مطرح شد و این‌ها مباحثی است که مفصّلاً در کتاب‌های مدیریت و تعالی سازمانی و انگیزش سازمانی وجود دارد و مطالبی که مرتبط با این موضوع است می‌تواند در این زمینه گردآوری شود.

تامین منابع مدرسه

منابع مالی مدرسه حکمت از چه راه هایی تامین می شود؟

بخشی از منابع مالی مدرسه توسط خیرین تامین می شود ولی همیشه دنبال آن هستیم که إن‌شاءالله منابع مالی مدرسه از روش های دیگر هم فراهم بشود و خود ما بتوانیم یک کسب و کاری برای مدرسه راه بیندازیم که از این فضا، امکانات و شرایطی که مدرسه دارد به شکل واقعی استفاده کنیم.

با توجّه به امکانات و فضایی که ما در مدرسه داریم می‌تواند این اتّفاق بیفتد. به عنوان نمونه از فضای مدرسه بصورت هتل می توان استفاده کرد ولی مثلاً قرار نیست هتل پنج ستاره راه بیندازیم، جنس هتل و جنس خدمات آن مهم است که در این فضا چگونه باشد.

مثلاً اردوی ویژه برای مدارس، می‌توانیم خدمات ویژه به مدارس در این اردو بدهیم. یا اگر اینجا رستوران سلف سرویسی داشته باشیم که خدمات بدهد، مطمئنا در منطقه مشتری جذب می‌کند. اگر خوب هم تبلیغ کنیم درآمد این رستوران می‌تواند مدرسه را بگرداند. یعنی شما اینجا را شب‌ها در طول سال رستوران کنید. رستوران در فضای باز که غذاها چیده شده باشد، هر کس برود غذای خود را بردارد-سلف سرویس- آخر هم حساب کند و اتّفاقاً در تولید کردن این‌ها بچّه‌ها هم باشند، چون نصف این‌ غذاهایی که در این رستوران عرضه می‌شود سالاد است. یک دستور العمل کاملاً مشخّص برای سالاد ماکارونی یا سالاد برنج و برای سالادهای مختلف این‌جا درست می‌شود و همین‌ها افراد را جذب می‌کند. اگر یک قیمت منطقی باشد که سود معقولی هم داشته باشد افراد قطعاً از این غذا استقبال خواهند کرد.

به هر حال ما دنبال درآمد ماهیانه مناسب برای مدرسه هستیم و باید ببینیم برای این هدف چه کار می‌توانیم بکنیم و از ابزارها و ساز و کارهای مناسب باید استفاده کنیم.

آیا هزینه های صورت گرفته در مدرسه، جهت اطلاع به خانواده ها اعلام می شود؟

در مدرسه حكمت تمامي هزينه هاي صورت گرفته براي هر دانش آموز و کل مدرسه به صورت كاملا شفاف محاسبه مي‌شود و در اختيار خانواده‌ها قرار مي گيرد و اولياء محترم مي توانند به مسايل مالي فرزند خود و كل مدرسه دسترسي و نظارت داشته باشند. بدين ترتيب اولياء محترم مي‌توانند مشاهده نمايند كه شهريه و هزينه‌هاي پرداخت شده آنها، در چه زمينه‌هايي‌ و به چه ميزان صرف شده است.

جذب منابع خیریه در مدرسه حکمت چگونه انجام می شود؟

مدرسه حكمت از يك منظر يك مجموعه خيريه است. اولاً خود مدرسه حكمت موسسه اي است كه موسس آن متعهد شده تا تمام درآمدهاي حاصل از آن، در خود آن و امور خيريه صرف شود و هيچ گونه بهره برداري اقتصادي از آن ممكن نخواهد بود. ثانيا دانش آموزان نيازمند به حمايت، توسط مدرسه مورد حمايت قرار مي گيرند و در حال حاضر نزديك به نيمي از دانش آموزان مدرسه، از اين دسته هستند.

 علاوه بر اينكه كل فعاليت پژوهش و توسعه الگوي مدرسه حكمت، به عنوان يك كار خير با دامنه وسيع محسوب مي شود، تشكيل كارگروه خيريه و خدمات رساني به ايتام و نيازمندان،‌ يكي از بخشهاي مهم مدرسه را تشكيل مي دهد.

با توجه به اينكه اولا هدف طرح و مدرسه انتفاع نبوده، ثانيا گروه مخاطبان طرح و مدرسه فقط خانواده هاي مرفه نيست، اما با وضعيت ناخواسته ايجاد شده در تاسيس مدرسه غير دولتي و الزام دريافت شهريه براي تامين بخشي از هزينه ها، تنها قشرهاي خاصي توان تحصيل در مدرسه را مي يابند. از اين رو ايجاد كردن سازوكاري كه امكان تحصيل ساير اقشار را نيز فراهم كند، دغدغه جدي مدرسه بوده و هست.

كارگروه خيريه مدرسه حكمت، از يك سو با شناسایي، بررسي وضعيت و جذب دانش آموزان مستحق حمايت، با اولويت قراردادن ايتام و معلولين بي بضاعت يا كم بضاعت و تامين هزينه هاي تحصيلي و معيشتي پشتيبان از تحصيل آنها و نظارت بر روند تحصيل آنها و ارائه خدمات مشاوره به آنها و از سوي ديگر با نظارت و ارزيابي عملكرد بر صرف هزينه هاي خيريه در مدرسه، به عنوان نماينده خيرين، به اين موضوع مهم مي پردازد. براي انجام اين ماموريت، ضرورت دارد كه اين كارگروه حتي الامكان به صورت مستقل فعاليت نموده و حتي هويتي مستقل و قابل تفكيك از مدرسه داشته باشد. بخصوص نظارت بر حسن هزينه منابع تامين شده خيرين، نيازمند استقلال كافي اين كارگروه است كه اين موضوع در شكل ساختار كارگروه لحاظ شده است. با توجه به اين موضوع،‌ شرط عضويت در كارگروه، عدم همكاري مستقيم در مدرسه قرار داده شد و در انتخاب اعضاء فعلي اين كارگروه نيز اين شرط رعايت شده است.

چه شاگردانی تحت پوشش خیریه مدرسه قرار می گیرند و چگونه از امکانات خیریه استفاده می کنند؟

براي حفظ كرامت افراد تحت پوشش خیریه، تعامل كارگروه خيريه با اشخاص مورد حمايت، مستقل از مدرسه انجام شده به نحوي كه شخص مورد حمايت، پس از بررسي و تصميم گيري كارگروه براي حمايت، توجيه شده و حتي الامكان نظير دانش آموزان عادي ديگر، به مدرسه براي ثبت نام مراجعه مي كند و پس از دريافت برگه واريز شهريه، آنها را به كارگروه براي پرداخت ارائه مي كند. بدين ترتيب، در پرونده مدرسه دانش آموز، هيچ اطلاعاتي در مورد حمايت خيريه وي ثبت نشده و حتي الامكان تنها مدير مدرسه و مربي مستقيم دانش آموز، از مورد حمايت بودن وي مطلع خواهند بود.

با توجه به اينكه طيف زيادي از دانش آموزان مورد نياز به حمايت، داراي مشكلات خاص يادگيري و رفتاري هستند، وجود تعداد زياد دانش آموزان با اينگونه از مشكلات در يك كلاس، منجر به نامتعادل شدن كلاس شده، كه اين موضوع مي تواند به يادگيري كل دانش آموزان كلاس، از جمله همين دانش آموزان نيز لطمه وارد كند. به همين دليل معيار اساسي براي تعداد جذب دانش آموزان مورد حمايت، تعداد دانش آموزان داراي مشكلات خاص در هر كلاس و نسبت آن به جمعيت كل كلاس بوده است. بدين ترتيب، فقط وجود دانش آموزان مستحق دريافت حمايت، براي جذب آنان كفايت نمي كند. اگر دانش آموز داراي مشكلات رفتاري و يادگيري و نظاير آن نباشد، جذب مي تواند بلافاصله انجام شود. اما در صورت دارا بودن اينگونه از مشكلات، بسته به تعداد افراد كلاس مورد نظر و تعداد افراد داراي اين طيف از مشكلات و نيز تعداد افراد داراي ساير طيفهاي مشكلات (كه با توجه به نوع چند تواني دانش آموزان مدرسه حكمت، اين موضوع نيز معمولا زياد است)، در صورتي كه گنجايش حجم اين مشكلات اجازه دهد، دانش آموز جذب مي شود. بدين ترتيب ممكن است در يك كلاس يا يك پايه، هنوز ظرفيت جذب وجود داشته باشد، اما در پايه ديگر اينگونه نباشد. با يك نگاه كلي و ميانگين به نظر مي رسد كه بر اين اساس، مدرسه حكمت بتواند حداكثر بين 30% تا 50% از ظرفيت خود را به پوشش دانش آموزان نيازمند و ايتام اختصاص دهد.

از طرفی به نظر مي رسد دانش آموزان مستحق تنها دانش آموزان بي بضاعت و كم بضاعت نباشند. طيف زيادي از خانواده ها با سطح درآمدي متوسط روبه پائين، توان تامين هزينه هاي تحصيل فرزند خود در چنين مدرسه اي را ندارند. بخصوص اينكه مناعت طبع و سطح اجتماعي آنها، اجازه دست دراز كردن به سمت خيريه ها و حتي قبول كمك پيشنهاد شده از طرف اينگونه موسسات را نمي دهد. آنها عمدتا تلاش مي كنند با سيلي صورت خود را سرخ نگاه دارند. اما در صورتي كه آنها با حفظ كرامت خود بتوانند حمايت را به صورت وام يا تخفيف در شهريه دريافت كنند، مسئله متفاوت خواهد بود. به همين دليل دانش آموزان تحت پوشش به دو دسته “الف” و “ب” تقسيم شدند.

دانش آموزان دسته “الف”، دانش آموزان نيازمندي هستند كه كل شهريه آنها توسط خيريه تامين و مورد حمايت قرار مي گيرند و حتي احيانا نيازمند كمكهاي معيشتي ديگر نيز هستند. اما دانش آموزان دسته “ب”، دانش آموزاني هستند كه حمايت از آنها تنها به تامين بخشي از هزينه هاي تحصيل به صورت وام، يا تخفيف اختصاص مي يابد.

علاوه بر دو دسته “الف” و “ب”، دسته ديگري از افراد هستند كه شايد حتي در دسته “ب” نيز قابل گنجانده شدن نباشند؛ اما اولا در حال حاضر موقتا براي تامين هزينه هاي مدرسه دچار مشكل هستند و ثانيا با توجه به موارد نكته فوق الذكر (نسبت دانش آموزان داراي مشكل به دانش آموزان كلاس)،‌ حضور اين دانش آموز بتواند ظرفيت افزايش دانش آموزان داراي مشكل و مورد نياز به حمايت دسته “الف” و “ب” را در يك كلاس افزايش دهد. در اينگونه از موارد، در صورتي كه خانواده مربوطه، كه در حال حاضر به دليل مشكلات مالي از ثبت نام دانش آموزان صرفنظر مي كند، با دريافت تخفيف يا وام، ترغيب به ثبت نام شود و دانش آموز مربوطه نيز داراي مطلوبيتها و برجستگيهاي خاصي نظير ادب، اخلاق، حفظ قرآن، توان علمي و نظاير آن باشد و ثبت نام او در كلاس، امكان ثبت نام چند دانش آموز داراي مشكل ديگر را فراهم آورد، اين حمايت از او انجام خواهد شد. اين دسته از دانش آموزان، در دسته “ج” قرار مي گيرند.

خصوصيات دانش آموز و خانواده او بايد به گونه ای باشد كه قرار گرفتن او در كنار ساير دانش آموزان مدرسه و تعامل با آنان، منجر به از هم پاشيده شدن قناعت و وضع موجود زندگي آنان نشود. گاه برخي از دانش آموزان قشر كم درآمد جامعه، با تعامل با دانش آموزان مرفه، دچار اختلال هويت شده و تحمل وضعيت موجود زندگي خود براي آنان غير ممكن شده و اين فشار آنها را به بروز رفتارهاي ناهنجار و خطا به اشكال مختلف ترغيب مي كند. در انتخاب دانش آموزان مورد حمايت، تلاش بر آن بوده كه اين مشكل مورد توجه قرار گرفته و دانش آموزاني براي حمايت انتخاب شوند كه خود و خانواده آنها، تحمل اين تعامل را داشته باشند.

در صورتي كه امكان جذب دانش آموز در حال حاضر به دليل وجود مشكلات (اخلاقي، خانوادگي، يادگيري و …)، در كلاس وجود نداشته باشد، اما امكان پشتيباني و حمايت از او در بيرون مدرسه وجود داشته باشد، به نحوي كه در صورت دريافت اين پشتيباني، پس از مدتي مشكلات او كاهش پيدا كرده و بتواند در مدرسه ثبت نام نمايد؛ اين حمايت از او در بيرون مدرسه انجام مي شود. مثلا دانش آموزي كه به دليل سوء مديريت و فرهنگ خانواده، وضعيت نابسامان اخلاقي يا رفتاري دارد، اما امكان اصلاح او با ارائه مشاوره به خانواده و خود او وجود داشته باشد. يا دانش آموزي كه به دليل ابتلا به بيماري واگير پوستي، امكان حضور در مدرسه را ندارد، اما در صورت حمايت و درمان مناسب، اين امكان را مي يابد. يا دانش آموزي كه به دليل رها كردن تحصيل يا سوء آموزش مدارس قبلي، سطح اوليه شركت در كلاس درس در يك پايه را نداشته باشد. اينگونه از دانش آموزان در دسته “د” قرار مي گيرند. دانش آموزان دسته “د” در مدرسه ثبت نام نمي شوند، اما حمايت از آنان در منزل به اشكال مختلف تا مدتي انجام مي شود (ارائه مشاوره به خانواده در زمينه هاي لازم روانشناسي، اخلاقي، تربيتي و حتي اقتصادي و تدبير منزل، آموزش خصوصي در منزل، درمان، تامين هزينه معيشتي براي اينكه دانش آموز مجبور به كار كردن نباشد)، به صورتي كه پس از اين مدت، دانش آموز شرايط لازم براي ثبت نام و تحصيل در مدرسه را پيدا كند. (تمام موارد نمونه هاي فوق الذكر و چند مورد ديگر نيز، تاكنون در افراد مورد حمايت كارگروه خيريه، واقعا وجود داشته اند و نمونه ها واقعي است).

براي هم طراز شدن و حضور مناسب دانش آموز مورد حمايت در مدرسه، لازم است تا علاوه بر حمايت از تامين شهريه مدرسه، هزينه هاي جنبي نظير پوشاك (در سطح ساير دانش آموزان مدرسه) و گاه هزينه هاي معيشتي آنان (بخصوص در تامين غذاي هم رديف ساير دانش آموزان براي آنها)، تامين شود.

اصول عمومی رویکرد حکمت

وظیفه و جایگاه معلمان در تحقق نظام اموزشی مطلوب چیست؟

محور تعلیم و تربیت مطلوب بر رویکرد استاد و شاگردی بنا شده است. در این رویکرد شاگردان باید مدت طولانی نزد استادی توانمند، شاگردی کرده و استاد نیز گام به گام شاگردان را در مسیر یادگیری رهبری کند و با تعیین اهداف مشخص، بسترسازی اقدامات، نظارت مستمر، سنجش عملکرد و بازخوردهای مناسب و در خور شرایط هر شاگرد، هر یک از شاگردان را به سمت ارتقاء مطلوب خود سوق دهد. در واقع استاد باید همراه شاگردان زندگی کرده و به صورت یک مربی (هم در شکل کوچ برای اهداف متناسب با نیازها، خصوصیات، استعدادها و علاقه مندیهای خود شاگرد و هم در شکل منتور(mentor) برای اهداف عمومی و تعیین شده در تعلیم و تربیت رسمی) عمل کند.

مربی مدیر آموزشی شاگردان محسوب می‌شود و شاگرد را در مسیر یادگیری، با اختیارات کافی و خلاقیت و متناسب با شرایط و خصوصیات هر شاگرد، رهبری می‌کند. در این نگاه، مربی از معلم مجری فرامین برنامه درسی رسمی تعیین شده توسط سازمان مرکزی، به شخصی با هویت، قدرت تصمیم گیری، خودجوش، خلاق و موثر تبدیل می‌شود.

یک مربی حداکثر تربیت 15 شاگرد را بر عهده گرفته و آنها را در این مسیر همراهی می‌کند. در این مسیر مربی برای ارتقاء شخصیت، فرهنگ و مهارتهای شاگردان، ضمن آگاهی بخشی و ارتقاء شناخت آنها در این زمینه، از شیوه‌های مدیریت رفتاری (البته نه با سازوکار یادگیری برنامه‌ای اسکینری) بهره برده، تا این ارتقاء به صورتی نهادینه شده و پایدار در وجود شاگردان، ایجاد شود. نظم، جدیت، پشتکار، اعتماد به نفس، صبر و بردباری، دقت، مسئولیت پذیری، قدرت برنامه‌‌ریزی‌، ادب، حسن خلق، همکاری و کار تیمی، فرهنگ کار، فرهنگ مطالعه، فرهنگ هویتی و ملی، فرهنگ تعامل اجتماعی، فرهنگ شهروندی، فرهنگ اقتصادی، فرهنگ سلامت، مهارت نگارش و مستند سازی، مهارت مطالعه، مهارتهای اولیه شخصی، مهارتهای تعامل و مذاکره، مهارتهای کارهای دستی و فنی، مهارتهای استفاده از فن آوری، تنها چند نمونه از دهها خصوصیتی هستند که مربی باید در تعامل با شاگردان، به بارور شدن آنها کمک کند.

چرا در روال آموزش مربیان مدرسه نیز از روش استاد و شاگردی استفاده می شود؟

پرورش مربی در مدرسه حکمت به موازات پرورش شاگردان اتفاق می افتد. اگر می خواهیم شاگردان را پرورش دهیم، باید مربیانمان را هم در همان راستا پرورش دهیم. بنابراین همانگونه که شاگردان در قالب رویکرد استاد و شاگردی، با مربی خود در مدرسه زندگی می کنند، مربیان نیز با استاد خود (سرمربی) در مدرسه فرایند ارتقاء خود را به صورت استاد و شاگردی (کوچینگ – منتورینگ) دنبال می کنند.

مربیان نزد استاد خود شاگردی کرده و در این فرایند شاگردی نزد استاد، دانش، مهارتها، فرهنگ و ابعاد شخصیتی مناسب برای مربی گری را کسب می کنند.

آموزش و تربیت مربی در مدرسه با چه شیوه هایی انجام می شود؟

مربیان در دوره آموزشی تربیت مربی، نزد سرمربی خود تعلیم می بینند و سرمربی، مربیان را در فعالیت آموزشی خود رهبری می کند. بخشی از فعالیتهای یادگیری به صورت حضور در جلسات کارگاهی اتفاق می افتد که با حضور اساتید توانمند، موضوعات آموزشی ارائه شده و مورد بحث قرار می گیرند و همکاری عملی کارگاهی بین مربیان و استاد در فضای کارگاهی برگزار می شود.

از طرف دیگر، سر مربی با ارائه بسته های آموزشی به مربیان، آنها را در فرایند خودفراگیری، مرحله به مرحله جلو می برد. به عبارت دیگر مربیان علاوه بر جلسات کارگاهی، بخش دیگری از محتوای آموزشی را در قالب بسته های آموزشی به صورت خودفراگیری دنبال می کنند.

ضمن آنکه برخی از موضوعات مورد نیاز برای یادگیری، باید در محیطهای اردویی انجام شود و سرمربی و مربیان، در فضای اردویی موضوعات آموزشی را دنبال می کنند.

بازدید از مدارس دیگر نیز می تواند به عنوان منبع آموزشی خوبی تلقی گردد و مربیان با فضاهای آموزشی دیگر نیز آشنا شده و از تجربه مدارس دیگر در زمینه تعلیم و تربیت شاگردان استفاده کرده و میدان دید وسیع تری در کار خود پیدا می کنند.

در صورتی که بخشی از آموزشهای مورد نیاز کادر و مربیان در مدرسه پوشش داده نشود و یا در زمینه ای نیاز به آموزشهای تخصصی تر وجود داشته باشد، شرکت در دوره های آموزشی بیرون مدرسه، نظیر موسسات آموزشی نیز برای کادر و مربیان قابل پیگیری و انجام است.

ارزیابی عملکرد مربیان و کارکنان مدرسه چگونه انجام می شود؟

اول اینکه در مورد کارکنان و مربّیان هم عین ماجرای دانش آموزان، خود ارزیابی وجود دارد؛ مربّی هم اوّل باید خود را ارزیابی کند، خود او بسنجد و ببیند آیا کلاس او کیفیت خوبی را دارد یا نه، در مرحله‌ی بعدی این ارزیابی توسّط همکاران صورت می گیرد؛ آن هم به درخواست خود او. یعنی خود مربّی، با یک روال درس پژوهی همکاران خود را دعوت کند و بگوید: من الآن دارم این‌جا درس می‌دهم، کجا مشکل دارم؟ این‌جا این‌طور بهتر است یا آن‌طور بهتر است؟ این روشی که انجام می‌دهم، مؤثّرتر است یا آن روش مؤثّرتر است؟ به هر حال خود را مورد سنجش قرار بدهد، اشکالات خود را پیدا کرده و رفع کند.

البته در جریان خود اریابی مربیان و کارکنان هم مانند خودارزیابی دانش آموزان، نباید این احساس وجود داشته باشد که یک کسی آمده است، می‌خواهد از کار او ایراد بگیرد و مچگیری کند؛ بلکه باید احساس کند که این ارزیابی کردن یک ضرورت است برای این‌که خود او به یک شیوه‌ی بهتری کلاس خود را برگزار کند و کیفیت بهتری در درس خود پیدا بکند و کار خود را بهتر انجام دهد.

یک نوع ارزیابی، ارزیابی پرسشنامه ای عملکرد مربیان است که توسط خانواده ها، شاگردان و کادر آموزشی مدرسه در طول سال انجام می شود.

ضمنا مدیران مدرسه در فرایند كار معلمان و كاركنان در مدرسه، آنان را به طور مستمر مورد نظارت و ارزیابی قرار می دهند؛ به این معنی كه نقاط ضعف و قوت را به ایشان یادآوری كرده و به آنان فرصت داده و تشویق كنند تا عملكرد خویش را بهبود بخشند. نهایتاً در پایان دوره ارزیابی، به ارزشیابی و داوری بپردازند. این روش كمك می‌كند تا افراد به طور مستمر خودشان را بهبود بخشند.

وظیفه و جایگاه والدین در تحقق نظام آموزشی مطلوب چیست؟

تحول فقط در مدرسه اتفاق نمی‌افتد. بخصوص با توجه به شرایط کنونی، بخش قابل توجهی از فعالیت شاگرد در منزل و با مشارکت و حمایت خانواده اتفاق می‌افتد و وقتی لازم است تا بافت تعلیم و تربیت دچار تحول شود، لازم است تا خانواده نیز در این تحول بافت، مشی تربیتی خود را ارتقاء دهد.

یک اتفاق نامیمون که در شکل گیری نظام تعلیم و تربیت رسمی افتاد، گرفتن نقش مربی گری از والدین و سپردن آن به مدرسه بود. از یک سو والدین و کل خانواده، که قبلا مسئولیت جدی را در تربیت فرزند خود بر عهده داشت، از این امر مهم فارغ شد و تمرکز بر آن را از دست داد.

همچنین اعتبار و شانی که سابقا برای والدین نزد فرزندان وجود داشت، به این ترتیب کاسته شده و پدر و مادر فقط به یک نان آور و خدمتکار برای فرزند تبدیل شد. نقش نظام تعلیم و تربیت رسمی در این فاجعه اجتماعی، بسیار جدی است. به نظر می‌رسد که یکی از خصوصیات دوران گذار، بازگردان نقش مربی گری به والدین باشد.

معلم سرمربی راهبردی و خانواده سرمربی عملیاتی

باید اجازه دهید والدین (چه پدر و مادر و چه احیانا برادر و خواهر بزرگتر) نقش مربی فرزندشان را در رویکرد استاد و شاگردی ایفا کنند. نظیر یک سرمربی فوتبال که تمام فعالیتهای تیم خود را آگاهانه تنظیم می‌کند. مربی مدرسه نیز هم شاگردان و هم خانواده‌ها را در نقش یک مربی راهبردی، از دور رهبری کند. بخصوص در شرایط ایجاد شده، همین الان هم در واقع در بسیاری از منازل، چنین اتفاقی در حال وقوع است. منتهی می‌توان نظم و انسجام بهتری به آن داد.

وقتی از عبارت مربی استفاده می‌کنیم، یعنی کسی که در کنار شاگرد خود می‌ایستد، بدون اینکه خودش کارهای او را انجام دهد، بر فعالیتهای او نظارت کرده و مدیریت تمام برنامه‌های او را برای رشد با شدت مطلوب یا رسیدن به یک نقطه تعیین شده مطلوب، بر عهده می‌گیرد.

مربی نظیر یک مربی فوتبال، تمام فعالیتهای شاگرد خود را سنجیده و نسخه اقدامات مشخصی را به او تجویز می‌کند.

البته بدیهی است، اینکه تصور کنیم همه خانواده‌ها، به بهترین شکل می‌توانند این وظیفه را انجام دهند، امر تحقق ناپذیری است. اما اغلب خانواده‌ها، سطح حداقلی از چنین توانایی را دارند. شما هم اگر انتظارات خود را از یک مربی تحصیل کرده و حرفه‌ای گران قیمت فوتبال، به مربی سرخانه رایگان، ولی دلسوز و در حد خود با تجربه، کاهش بدهید، خواهید دید که از این مربیان خانگی، کارهای زیادی بر می‌آید. البته به شرطی که هم نوع فعالیتهایی که شاگرد باید در منزل در معرض آن قرار گیرد، به درستی و متناسب با توانمندی مربی خانگی انتخاب شود؛ و هم حمایتهای لازم از این مربی به عمل آید.

چرا قبل از شروع سال تحصيلي، مربيان به منزل شاگردان مراجعه می کنند؟

دانش آموزانی که وارد این مدرسه می شوند و خانواده آنها، می‌دانند که مدرسه‌ی با خانه‌ی آنها هم سر و کار دارد. یعنی روزی که دانش آموز می‌آید ثبت نام می‌کند، اوّلین کاری که مربّی می‌کند این است که به خانه‌ی او می‌رود. قبل از این‌که دانش آموز وارد کلاس بشود، به خانه‌ی آنها می‌رود و شروع به ایجاد کردن یک تعامل با خانواده می‌کند. مربّی از این فضا استفاده می کند تا خانواده را متوجه کند که او نیز در تربیت و آموزش دانش آموز نقش دارد و باید وارد این فضا بشود و این‌طور نیست که انتظار داشته باشند که فقط مدرسه باید بچه ها را درست کند و آنها هرطور خواستند در خانواده رفتار کنند.

ضمنا در این مراجعه به منزل دانش آموز، مربی از وضعیت زندگی و خانواده دانش آموز آگاه شده و ضمن مشاهده و بازدید با پرسیدن سوالاتی، اطلاعات لازم را در این زمینه کسب نموده و در فرم «مشاهده وضعيت شاگرد و خانواده» درج کرده و سپس در مکان مشخص در سيستم سماح وارد می کند.

خانواده ها چگونه در فعالیتهای روزمره کلاس و مدرسه شرکت داده می شوند؟

بر خلاف مدارس ديگر كه خانواده، دانش‌آموز را در جلو درب مدرسه تحويل داده و اجازه حضور در مدرسه را ندارد،‌ خانواده دانش‌آموزان در تمام فعاليتهاي مدرسه بصورت جدي مشاركت مي‌كنند. در تمام برنامه‌ها و فعاليتها، نقش پر رنگ خانواده، پيش‌بيني شده است. خانواده‌ها در محيط كلاس درس دانش‌آموزان حاضر مي‌شوند و در كلاسهاي آنها شركت مي‌كنند. در گردشهاي علمي دانش‌آموزان، خانواده‌های آنان نيز شركت مي‌كنند. بسياري از فعاليتهاي مدرسه و حتي برگزاري كلاسهاي آموزشي، توسط خانواده‌ها انجام مي‌شود. حتي در اداره امور و تصميم گيريهاي مدرسه، خانواده‌ها نقش موثري دارند. ضمن اينكه آنها در برنامه‌ريزي درسي و ارزش‌يابي آموزشي فرزند خود نیز به صورت موثر نقش دارند. اين تنها دانش‌آموز نيست كه در مدرسه حكمت ثبت نام مي‌كند؛ بلكه خانواده او است كه به عضويت خانواده بزرگ مدرسه حكمت در مي‌آيد. 

برای همراه کردن خانواده ها در فعالیت های مدرسه برنامه‌ریزی می‌شود، مثلا از اوّل سال می‌گوییم شما دو بار باید بیایید همراه بچه ها ناهار بخورید. چهار بار برای کار و تمرین که بچّه‌ها انجام می‌دهند، شما بیایید ناظر کار و تمرین آنها باشید. دو بار باید به مدرسه بیایید و در برنامه‌ی ورزشی آنها هم شرکت بکنید و مانند اینها.

ضمنا براي هماهنگي مدرسه با خانواده‌ها، يك جلسه هماهنگي در عصر آخرين چهارشنبه هر دو ماه یکبار، با حضور خانواده محترم دانش‌آموزان، مربيان، معلمين و مديران مدرسه در محل مدرسه برگزار مي‌شود. در اين جلسه برنامه‌هاي مدرسه مطرح و نقدها و نظرات و همچنين سئوالات و ديدگاههاي خانواده‌ها در مورد رويكرد آموزشي مدرسه بيان شده و مورد بحث قرار می گیرد.

چرا در طول سال تحصیلی به شاگردان اجازه داده می شود که به سفر خانوادگی بروند؟ آیا اینکار به درس و آموزش آنها در مدرسه لطمه نمی زند؟

با توجه به نوع برنامه درسي،‌ شكل تركيبي و روال تدريجي و تكاملي آن و نيز امتداد فعاليت مدرسه در تمام سال و فصل تابستان، مسافرت و عدم حضور شاگردان براي مدت معين و محدود، مشكل جدي‌اي را در روال آموزشي او ايجاد نخواهد كرد. لذا شاگرد و خانواده او مي‌توانند در تمام طول سال تحصيلي، از جمله پائيز، زمستان و بهار نيز به مسافرت بروند! منتهي اينكار بايد با هماهنگي قبلي با مربي، تشخيص مربي براي مشكلات عدم حضور شاگرد در دوره زماني مربوطه و تعيين سازوكارهاي مناسب جبراني انجام شود.

بخصوص با هماهنگي مربي،‌ شاگرد طي مسافرت، با همكاري خانواده‌ از فرصتهاي خاص يادگيري‌اي كه در سفر وجود دارد استفاده كرده‌ و فرايند يادگيري و تعليم و تربيت خود را در مسافرت با خانواده خود دنبال مي‌كند. براي اين منظور برنامه سفر با مربي مرور شده و زمينه‌هاي يادگيري با خانواده و شاگرد بررسي مي‌شود و بر اساس آن برنامه‌ريزي خاص تعليم و تربيت در سفر انجام مي‌شود، كه در طول سفر توسط خانواده و شاگرد انجام مي‌شود. اين برنامه به صورتي است كه ضمن حفظ جنبه‌هاي تفريحي يا سياحتي يا كاري سفر،‌ از فرصتها و شرايط موجود در سفر بهترين استفاده را براي تعليم و تربيت شاگرد ببرد. شاگرد پس از بازگشت از سفر نيز گزارش يافته‌هاي سفر خود را با همكاري خانواده آماده و در كلاس ارائه مي‌كند.

بدين ترتيب مسافرت خانواده در طول سال تحصيلي نه تنها يك خلاء و نقطه منفي در فرايند تعليم و تربيت محسوب نمي‌شود؛ بلكه يك فرصت تلقي شده و تلاش مي‌شود از آن به صورت مطلوب بهره برد. زيرا بسياري از شرايط مناسب براي يادگيري كه در سفر ايجاد مي‌شود، احتمالا به ندرت يا هرگز در غير آن قابل دستيابي نيست. از همين رو است كه گفته‌اند: بسيار سفر بايد، تا پخته شود خامي.

چگونه از توان و تخصص خانواده ها در امور مدرسه استفاده می شود؟ و خانواده ها چه نقشهایی را می توانند در این زمینه ایفا کنند؟

همانطور که قبلا گفته شد خانواده ها در بسیاری از فعالیت های مدرسه مشارکت داده می شوند. در مدرسه حكمت تلاش بر آن است كه تعامل مثبت و مفيد بين خانواده و مدرسه، با تمهيد سازوكارهاي مطلوب، ايجاد شود. از جمله مي‌توان به فراهم شدن بستر همكاري و مشاركت جدي خانواده‌ها در امور مدرسه، شركت اعضاء خانواده در برنامه‌هاي آموزشي- تفريحي نظير گردشهاي علمي، اردوها، مسابقات و كارگروههاي تخصصي و نيز همياري اعضاء خانواده در انجام امور آموزشي و اجرايي مدرسه، اشاره نمود.

بعضی از کلاس‌های ما را خانواده‌ها برگزار می‌کنند. مثلاً آزمایشگاه فنّی ما را پدر یکی از دانش آموزان برگزار می‌کرد. دکترای شیمی و استاد دانشگاه است، یک روز در هفته می‌آمد برای ما این کلاس را رایگان برگزار می‌کرد. خیلی از کارهای ما و کلاس‌های ما توسّط خانواده‌ها برگزار می‌شود.

شورای آموزشی مدرسه توانایی ها و خصوصیات اعتقادی و فرهنگی و رفتاری خانواده را برای ایفای این نقشها بررسی کرده و در صورت وجود توانمندیها و شرایط مناسب، از توان خانواده در کلاسها و غرفه ها و فعالیتهای مدرسه استفاده می نماید.

ضمنا در هر یک از کلاسهایی که توسط خانواده ها برگزار می شود، يكي از معلمين يا مربيان مدرسه نیز به عنوان رابط و ناظر و احیانا همراه در فعاليتهاي مربوطه مشارکت می کند. به عبارت دیگر کلاس مربوطه با مسئولیت یکی از همکاران مدرسه، توسط یکی از خانواده ها اجرا می شود.

آموزشهایی که در مدرسه برای ارتقاء خانواده ها در نظر گرفته شده است، در چه زمینه هایی است؟

آموزش خانواده در زمینه های مختلفی باید انجام شود. اما دو وجه مهمی که در مدرسه برای آموزش خانواده در نظر گرفته می شود، شامل مهارتهای تربیت فرزندان و فرهنگ خانواده می شود.

در زمینه مهارتهای تربیت فرزندان، تمام آنچه که در تربیت فرزندان از پیش از تولد تا جوانی مورد نیاز خانواده ها است، با در نظر گرفتن مسائل روزمره و مبتلابه عمومی جامعه، می تواند در برنامه آموزشی خانواده ها در نظر گرفته شود. 

اما در زمینه آموزش در مورد فرهنگ خانواده ها، آموزش بویژه باید با ظرافت انجام شود. فرهنگ خانواده فرهنگ عمومی است. امّا مشخّصاً از زاویه‌ی مدرسه، فرهنگ خانواده شامل سه دسته از مؤلّفه‌ها می‌شود. دسته‌ی اوّل فرهنگ عمومی خانواده است، یعنی مؤلّفه‌های فرهنگ عمومی خانواده که براساس آن رفتارهای با ثبات و دائمی هر خانواده‌ای در حوزه‌های مختلف طبق این فرهنگ سازمان پیدا می‌کند. مثلاً فرهنگ پوشاک خانواده، خانواده معمولاً چطور لباس می‌پوشند؟ پوشش لباس آنها باید چطور باشد و چطور است؟ مطلوبیّت این فرهنگ، یعنی سوق به سمت فرهنگ مطلوب، براساس این رویکرد باید به سمت پوشاک مناسب و طریقه‌ی پوشش و نوع لباس پوشیدن مناسب و نظایر آنها سوق پیدا کند. فرهنگ عمومی خانواده مؤلّفه‌های دیگری دارد، مثل فرهنگ خوراک خانواده، خانواده چطور غذا می‌خورد؟ فرهنگ سکونت، در محلّ سکونت و خانه‌ی خود، اداره کردن عمومی خانه چطور اتّفاق می‌افتد؟ فرهنگ اقتصاد خانواده، خانواده چطور اقتصاد خود را سازمان می‌دهد؟ چه رفتارهای اقتصادی دارد؟ و مانند اینها.

انتقال درست مؤلّفه‌های فرهنگی به خانواده و شکل گرفتن درست این فرهنگ‌ها کار مهمّی است که مدرسه می‌تواند انجام دهد و نقش داشته باشد. یعنی مدرسه فضایی را با درگیر کردن خانواده‌ها فراهم کند که مثلاً اگر گویش بدی دارند، گویش خود را تغییر بدهند یا ارتباطات اجتماعی خود را بهتر کنند یا احترام گذاشتن افراد خانواده به همدیگر، این‌ها را می‌توانیم از طریق شاگرد به خانواده انتقال بدهیم. به شکل مستقیم یا غیر مستقیم شاگرد می‌تواند تأثیر بگذارد و در این‌ها مداخله کند.

دسته‌ی دوم فرهنگ تربیت در خانواده است، این‌که خانواده چطور بچّه‌ی خود را تربیت کند، چقدر به او میدان بدهد و چقدر به او اعتماد کند. یک خانواده‌ای است که به صورت جزئی در تمام فعّالیّت‌های بچّه مداخله می‌کند و خود او به جای بچّه تصمیم می‌گیرد، یک خانواده‌ای هست بچّه را رها می‌کند هر طور که خود او تصمیم گرفت و هر کاری خود او انجام داد کاری ندارد. یک خانواده‌ای هم هست با منطق به بچّه اجازه‌ی تصمیم‌گیری می‌دهد، قدرت عمل می‌دهد، برای او فضا فراهم می‌کند و میدان کار فراهم می‌کند. این‌ها خصوصیّاتی است که در تربیت و فرهنگ تربیت در خانواده مطرح است.

دسته سوم از فرهنگ تربیت به نوعی مربوط به فرهنگ تعامل با مدرسه است، این‌که خانواده چطور با مدرسه تعامل داشته باشد؟ چه زمانی بیاید سر بزند؟ چطور در برنامه‌های مدرسه شرکت کند؟ وقتی در فعّالیّت‌های مدرسه و در کلاس می‌آید چگونه رفتار نماید، با مربی چطور تعامل داشته باشد، به کارهای بچّه‌ی خود در ارتباط با مدرسه چطور رسیدگی کند، این هم بخش دیگری از فرهنگ است و مؤلّفه‌های مفصّلی برای خود دارد که قاعدتاً باید به آن پرداخته شود.

جلسات آموزش خانواده، هر دو ماه يک بار در مدرسه برگزار مي گردد و در حین برگزاري جلسات، به خانواده ها فيلمها و منابع آموزشي مربوطه نیز ارائه می گردد.

چه دانش آموزانی در مدرسه حکمت پذیرش می شوند؟

مدرسه حکمت حتی الامکان همه جور شاگردی را می پذیرد. از کم توان، عادی و پرتوان در شرایط مختلف جسمی، یادگیری، هوشی و روحی. تنها استثنائات مدرسه برای گزینش افراد زیرند:

  • افرادی که فرهنگ اجتماعی خود و خانواده آنها مناسب نیست و خلقیاتی نظیر بی ادبی، استفاده از الفاظ رکیک، بی بند و باری در خانواده و تعامل با رسانه ها (نظیر ماهواره) و … را در حدی دارند که قابل مدیریت شدن توسط مدرسه نیست و ممکن است سایر شاگردان را دچار آسیب کند.
  • شاگردانی که خانواده آنها دغدغه تربیت کودک خود را نداشته و با مدرسه همکاری نمی کند و به مدرسه حکمت به چشم فضائی که بواسطه آن از شر کودک خود خلاص می شود، نگاه می کند.
  • شاگردانی که تنبلند و حاضر به تحرک مفید نیستند و حاضر نیستند به صورت جدی در حد توان خود تلاش کنند. این موضوع بخصوص از پروژه ثبت نام که در ابتدای ثبت نام مدرسه به او داده می شود و نیز از کارهایی که مربی در مصاحبه با شاگرد به او واگذار می کند، تا حد زیادی قابل تشخیص است.
  • شاگردانی که درجه مشکلات و ناتوانیها و کم توانی های آنها در مجموع بیش از حد نسبی قابل پذیرش کلاس باشد. توضیح آنکه هر کلاس بر حسب جمعیت خود می تواند تعداد مشخصی از افراد کم توان را در طیفهای مختلف در خود هضم کند. در صورتی که بیش از این حد، افراد از این دست در یک کلاس حضور داشته باشند، روال عادی کلاس مختل شده و سایر شاگردان دچار آسیب در فرایند یادگیری و نیز ابعاد دیگر می شوند.
  • حجم زیادی از شاگردان جدید الورود به مدرسه حکمت در یک کلاس ثبت نام شوند. توضیح آنکه الزامي به ورود شاگرد از كلاس اول مدرسه نيست. شاگرد جدید از هر سالي مي تواند به چرخه آموزش مدرسه حكمت وارد يا از آن خارج شود. اما اینکه شاگردان مدرسه از ابتدای پیش دبستانی وارد شده و تا پایه های بالاتر ارتقاء پیدا کنند، دارای اولویت است.

با توجّه به رویکرد مدرسه‌ی حکمت، شاگردان چطور باید در فضای مدرسه حضور داشته باشند؟

آنچه که خیلی برای ما مهم است این است که بچّه‌ها مثل یک پژوهش‌گر امکان و میدان حضور در این فضا برای آنها در نظر گرفته شود. این‌طور نیست که یک دفعه زنگ بزنیم همه‌ی پژوهش‌گرها را داخل یک اتاقی بکنیم و بعد دوباره زنگ بزنیم و همه را بیرون ببریم. حضور بچّه‌ها در این محیط یک حضور در واقع آزادانه است؛ منتها برنامه‌ریزی شده است و بچّه‌ها در برنامه‌ها باید شرکت بکنند. شاگردان رها نیستند بلکه آزادی عمل دارند و این آزادی عمل آنها با نظارت و برنامه‌ریزی اتّفاق می‌افتد.

یک روال عمومی صبح تا بعد از ظهری اگر برای بچّه‌ها بخواهیم ترسیم کنیم این‌طور می‌شود که صبح که بچّه‌ها مثلاً ساعت هفت تا هشت صبح خود را به مدرسه می‌رسانند، می‌آیند در محیط کار خود مستقر می‌شوند، در محیط کلاس خود این‌قدر کار باید داشته باشند که تا آمدند به سرعت خود را برسانند به میز کار خود و کارهای خود را انجام بدهند، یعنی این‌طور نباشد که شاگرد بیکار باشد و همین‌طور وقت خود را بیهوده در سالن بگذراند.

وقتی شاگردان و مربّی همه در کنار هم در کلاس جمع شدند، در محلّ کلاس یک جلسه‌ی دورهمی اوّلیّه تشکیل می‌شود یک پنج دقیقه، ده دقیقه احوال‌پرسی می‌کنند و از حال و هوای هم باخبر می‌شوند و برای کارها برنامه‌ریزی می‌کنند.

بعد از این جلسه‌ی دورهمی اوّلیّه، جلسه‌ی قرآن شروع می‌شود و بعد از جلسه قرآن و یا صبحگاه (در روزهای مربوطه) و یک استراحتی بعد از آن، فعّالیّت‌های بعدی شروع می‌شود که یا جلسه است؛ یعنی یک جلسه‌ی خاصّی است که همه باید دور همدیگر بنشینند و راجع به یک موضوعی با هم بحث بکنند یا انجام کار و تمرین‌های آن‌ها است که کارهایی که به آن‌ها واگذار شده است و یا بسته‌های آموزشی و پروژه‌هایی که به آن‌ها واگذار شده است باید انجام بدهند و مربّی هم روی انجام دادن این کارها نظارت می‌کند. این روال است تا نزدیک ظهر .

ظهر نماز جماعت برگزار می‌شود. همه در نماز جماعت حاضر می‌شوند و شرکت می‌کنند. بعد از آن ناهار است و سفره‌ها را می‌اندازند و ناهار می‌خورند و بعد از آن باز ادامه‌ی آن قضیه‌ی جلسات و اینها بوده و همچنین غرفه‌ها نیز بعد از ظهر تشکیل می‌شود.

ضمن اینکه در زمان‌های حضور شاگردان کارهایی مثل نظافت مدرسه، شستن ظرف ها، باغبانی، کارگاه و نظایر اینها نیز انجام می شود.

از ساعت سه اگر امکان سرویس به شکل شناور وجود داشته باشد بچّه‌ها می‌توانند هر ساعتی که کار آن‌ها تمام می‌شود به سرویس مراجعه بکنند و بروند و الّا تا هر ساعتی که کار دارند می نشینند و کارهای خود را می‌کنند یا در محیط مدرسه در محیط‌هایی که برای بازی در نظر گرفته شده است، ورزش و بازی می‌کنند واگر شناور نیست زمانی که سرویس به دنبال آن‌ها می‌آید طبق آن برنامه‌ی سرویس کار خود را تمام می‌کنند و می‌روند.

این روال عمومی حضور بچّه‌ها در محیط مدرسه است.

مدرسه زندگی یعنی چه و چه ویژگی هایی دارد؟

پاسخ اجمالی: شاگردان در مدرسه حکمت، براي زندگي در جامعه آماده مي‌شوند و ياد مي‌گيرند چگونه مسائل زندگي خود را حل كرده و روي پاي خود بايستند. در واقع آنها در مدرسه حكمت زندگي مي‌كنند. یعنی باید هم شاگردان این را بفهمند، هم ما شرایطی را فراهم کنیم که شاگرد بداند دارد زندگی می‌کند و در عمل، زندگی را از مدرسه جدا نداند.

باید در مدرسه محیطی جذاب، امن و صمیمی فراهم کنیم تا شاگردان برای یادگیری احساس امنیت و آرامش داشته و مدرسه را مانند محیط کار و زندگی خود بدانند.

پاسخ مفصل:

اینکه می‌گوییم شاگرد در مدرسه زندگی بکند، یعنی همه‌ی آن اتّفاقاتی که یک نفر در زندگی خود تجربه می‌کند تا حدّ ممکن این‌جا هم اتّفاق بیفتد. یعنی کار بکند، با دوستان خود باشد، ارتباط عاطفی برقرار بکند، زحمت بکشد، عرق بریزد، مشکل داشته باشد و برای رفع مشکل خود راه حل پیدا بکند. همه‌ی این‌ها که در زندگی عادی هر فردی تجربه‌ می کند، اینجا هم فضا را طوری فراهم کنیم که تا حدّ امکان همین تجربه را داشته باشد.

برای تحقق مدرسه زندگی، ویژگی های زیر در نظر گرفته می شود:

احساس امنيت براي يادگيري: شاگرد در محيط مدرسه حكمت در محدوده حصارهاي كليشه‌هاي از پيش تعيين شده برنامه درسي محدود نمی شود و سازوكار مدرسه را در فرايند يادگيري تهديد كننده خود مشاهده نكرده؛ بلكه حتي در آن اجازه خطا كردن‌ و يادگرفتن از خطاهاي خود را دارد. برنامه درسي پويا و انعطاف‌پذير، به جاي محدود كردن او، فضاي حركت در ابعاد متنوع كسب دانش، مهارت و ارتقاء خصوصيات شخصيتي را فراهم مي‌كند‌ و به جاي قرارگرفتن در جايگاه تنبيهي و تهديد كننده، او را در يافتن مسير مناسب، متناسب با علايق خود، ياري و راهنمايي مي‌كند.

مدرسه به عنوان محيط كار: شاگرد در مدرسه حكمت خود را مانند يك پژوهشگر محسوب مي‌كند،‌ كه در يك مركز پژوهشي مشغول به كار است. علاوه بر سازوكارهاي پژوهشي لازم كه در ابعاد مختلف برنامه درسي گنجانده شده است، محيط حضور شاگرد نيز بايد شرايط چنين چيزي را فراهم نمايد.

  • شاگرد در محيط مدرسه نيازمند ابزارهايي نظير ميز كار مستقل، رايانه مستقل، قفسه و محل قرار دادن لوازم به صورت مستقل و متعلق به خود است.
  • همانطور كه يك پژوهشگر نيازمند ثبات شرايط محيطي است، شاگرد نيز نيازمند چنين ثباتي است. محل كلاس او طي سالهاي تحصيلي حتي الامكان ثابت است؛ مربي او در اين سالها شخص واحدي است؛ تجهيزات و لوازم او به خود او تعلق دارد و دائما تغيير نمي‌كند و فرايند آموزشي و پروژه‌هاي كاري او نيز بين سالهاي مختلف تحصيلي امتداد داشته و محدود به يك سال تحصيلي نخواهد بود.
  • هماهنگونه كه يك پژوهشگر نيازمند منابع غني و در دسترس است، شاگرد در مدرسه حكمت نيز به طيف وسيعي از منابع دسترسي داشته و به صورت آسان مي‌تواند از آنها مبتني بر نيازها و كارهاي در دست انجام خود استفاده كند.
  • هماهنگونه كه يك پژوهشگر نيازمند برنامه پژوهشي مشخصي است كه چارچوب كلان كار او را مشخص كند، برنامه درسي پويا و انعطاف پذير حكمت نيز چنين نقشي را براي شاگرد دارد.
  • هماهنگونه كه محيط كار پژوهشگر با محيط خانه و زندگي او متفاوت است و او (بصورت معمول) نياز به حمل كارها و انجام آن در منزل ندارد، شاگرد نيز در محيط مدرسه حكمت، منابع و ابزارها و كتابها و يادداشتهاي خود را نگهداري كرده و تمام كارها و پروژه‌هاي خود را در مدرسه انجام داده و نيازي به حمل وسايل و انجام كارها در منزل ندارد.
  • همانند يك پژوهشگر كه در فضاي كار خود آزادانه فعاليت مي‌كند و در حصارهاي مقررات خشك و محدود كننده زائد نظير صف بستن براي رفتن به محل كار، محدود بودن ساعت حضور در محل كار به ساعات كلاسها و جلسات، تفكيك ساعت كار و تفريح با اعلام زنگ و بيرون كردن از محل كار به حياط و بالعكس قرار ندارد، شاگرد نيز در مدرسه و كلاس درس نياز به چنين آزادي عملي دارد.
  • همانند شركت پژوهشگر در جلسات كاري و آموزشي در زمانهاي مشخص، شاگرد نيز در زمانهاي تعيين شده در چنين جلساتي شركت مي‌كند و مقررات و رفتار حضور در جلسه را رعايت مي‌نمايد و البته بخش عمده حضور شاگرد، نظير يك پژوهشگر، شامل انجام كارهاي خود او خواهد شد.
  • همانند يك پژوهشگر، شاگرد نيز فعاليت خود را فقط در تعامل با افراد داخلي مدرسه محدود نمي‌كند و براي انجام فعاليتهاي خود، از مشورت و ياري افراد متخصص بيرون از مدرسه نيز بهره برده و با آنها به صورت مناسب و مفيد تعامل داشته، يا از مراكز فعال بيروني نيز بازديد مي‌كند.

در مجموع تلاش بر آن است كه شاگرد، محيط كلاس و ميز خود در مدرسه حكمت را، مانند محل كار خود تلقي كرده و رفتاري مناسب آن را در اين فضا داشته باشد.

محيطي امن، جذاب و صميمي: شاگردان در مدرسه حكمت (بر خلاف فضاي خشك و رسمي مدارس متداول) در فضائي صميمي و گرم فعاليت مي‌كنند. اين فضا از طريق تمهيداتي نظير موارد زير فراهم مي‌شود:

  • موكت كف كلاسها،
  • در آوردن كفشها در ابتداي ساختمان مدرسه،
  • برگزاري بسياري از كلاسها به صورت نشسته بر روي زمين و دايره‌اي شكل،‌
  • تجهيزات شخصي كار متعلق به خود شاگرد (نظير رايانه شخصي، قفسه، ميز تحرير)،
  • لوازم بهداشتي مخصوص خود شاگرد و فضاي مناسب براي نگهداري آن (نظير حوله شخصي و مسواك)،
  • كمد براي نگهداري لوازم شخصي و لباسها،
  • فضا براي نگهداري لوازم درسي و آموزشي شخصي در مدرسه و انجام تقريبا تمام كار مدرسه در خود مدرسه و عدم نياز به حمل كيف سنگين به منزل،
  • چاي‌خانه مدرسه و اداره آن توسط خود شاگردان و استفاده از آن به صورت قفسه باز (بدون فروشنده) با ارائه محصولاتي نظير شير، چاي، ميوه، شيريني و …
  • ظروف غذاي مناسب براي حمل غذا از منزل و امکان نگهداري سرد و گرم کردن غذا،
  • آزادي براي استفاده از منابع و تجهيزات موجود در نقاط مختلف مدرسه، نظير آزمايشگاه و كارگاه،‌ بدون برنامه‌ريزي رسمي، در مواقع نياز و بر اساس علاقه هر يك از شاگردان،
  • اداره بسياري از امور مدرسه توسط شاگردان و خانواده‌ها،
  • شركت خانواده‌ها در برنامه‌هاي مدرسه و گردشهاي علمي – تفريحي،‌
  • تشكيل گروههاي تخصصي و فعاليتهاي علمي- آموزشي (نظير گروههاي ستاره شناسي و نجوم و روزنامه نگاري) توسط خود شاگردان،
  • اختصاص بيش از نيمي از وقت حضور شاگردان در مدرسه به خود شاگردان و انتخاب و فعاليت آنها در پروژه‌ها و كارهاي شخصي خود‌ و محصور نشدن در حجم بسيار زياد كلاسهاي درسي رسمي،
  • برخورد محترمانه و مناسب شان و شخصيت شاگرد در محيط مدرسه

هدف مدرسه حكمت از ايجاد اين شرايط محيطي، حذف تنشهاي زائد و احساس راحتي و آرامش توسط شاگرد، براي يادگيري فعال در يك محيط صميمي است.

محیط مدرسه حکمت چه خصوصیاتی دارد؟

محیط مدرسه می بایست 4 خصوصیت داشته باشد:

  • یکی خصوصیّت ساده بودن است. خیلی تنش و پیچیدگی نداشته باشد. یعنی در عین این‌که تجهیزات خوب، وسایل خوب و ابزارهای خوبی هم داشته باشد، ولی حتّی الامکان از ساده‌ترین وسایل باشد. از ابزارها، مدل‌ها، روش‌ها و فضاهای ساده برای آماده کردن محیط استفاده شود.
  • دوم غنی است. محیط مدرسه‌ی حکمت از انواع و اقسام ابزارها، تجهیزات، منابع و اطّلاعات مختلف پر است. یعنی بچّه‌ها می‌خواهند به هر منبعی دست پیدا کنند به سادگی در این محیط دسترسی دارند.
  • محیط مدرسه‌ی حکمت باید یک محیط آرام باشد. فضای آرام به معنای بی‌سر و صدا بودن نیست، شما یک موقعی به مدرسه‌ای می‌روید که هیچ صدا از کسی در نمی‌آید ولی فضا اصلاً آرام نیست یعنی همه در تنش هستند. مثلاً یک مدیری آن‌جا ایستاده و چوبی در دست خود گرفته تا کسی حرف بزند به سر او می‌زند. آرامش با استرس و تنش متضاد است.
  • محیط امن باشد. شاگرد احساس امنیّت کند حتّی از این‌که خطا بکند. یعنی احساس امنیّت می‌کند که می‌توانم اشتباه کنم، ولی نه این‌که اشتباه خود را تکرار کند بلکه تجربه کند. از این ترس نداشته باشد که اگر این کار را انجام دادم اشتباه شد چطور؟ اشتباه شد اصلاح می‌کند، سعی می‌کند دفعه‌ی بعد کار خود را درست انجام دهد و منظم باشد. یک نظمی در تمام محیط و فضا حکمفرما باشد.

مدرسه حکمت چه اهداف آموزشی را برای تعلیم و تربیت شاگردان دنبال می کند؟

مدرسه حکمت، وظیفه خود را در ارتقاء توانمندیهای شاگردان، در چهار محور می داند:

شخصیت: شخصیت شاگردان باید ارتقاء پیدا کند.

فرهنگ: فرهنگ مناسب در شاگردان باید شکل بگیرد.

مهارت: شاگردان باید مهارتهای مورد نیاز و علاقه خود را کسب کنند.

دانش: شاگردان باید دانشهای مورد نیاز و علاقه خود را آموزش ببینند.

تدریس دانش ساده ترین کاری است که می شود انجام داد. بعد از آن مهارت، کمی دشوارتر است. بعد از آن فرهنگ، دشوار تر و شکل گیری شخصیت دشوارترین کاری است که در تعلیم و تربیت انجام می شود. اما در عین حال شکل گیری شخصیت مهمترین کاری است که در مدرسه باید انجام شود.

مدرسه حکمت تلاش می کند در حد مقدورات و توان خود، پرورش ابعاد مختلف وجودی فراگیر را علاوه بر دانش، در ابعاد مهارت، فرهنگ و بخصوص شخصیت، در دستور کار خود قرار داده و برنامه و ساز وکارهای مشخصی برای ارتقاء این ابعاد داشته باشد.

در جدول اهداف آموزشی مدرسه، سرفصلهای اصلی اهداف آموزشی در ابعاد چهارگانه با نمادهایی مشخص می شوند تا راحت تر مورد استناد و ارجاع قرار گیرد. ذیل هر یک از سرفصلها، مولفه های متعددی برای اهداف تعریف شده است. مثلا برای شخصیت، ذیل 13 سرفصل آن، حدود 100 مولفه تعریف شده است.

کارهایی در فعالیتهای مدرسه انتخاب می شوند، که همزمان طیف وسیعی از مولفه های شخصیت را برای ارتقاء پوشش دهند. اگر فعالیتها خوب انتخاب شوند، در صورتی که شاگردان درگیر 5 الی 7 فعالیت مناسب در مدرسه باشند، حدود 70% مولفه های شخصیت آنها مورد پوشش قرار می گیرد و البته این که چه فعالیتهایی می توانند پوشش مناسبی داشته باشند، انتخاب مهمی است. برای نمونه می توان به ساز وکار ظرفشویی به عنوان مثالی برای تغییر شخصیت و فرهنگ در فعالیتهای عملی اشاره کرد.

در این مدرسه بیشتر بر مهارت های زندگی و مهارت آموزی تاکید می شود و با توجه به اینکه مدرسه حکمت تا متوسطه اول است، پس اهداف این مدرسه پس از آن ناتمام می ماند. وقتی دانش آموز وارد مدرسه های متوسطه دوم شود، این فاصله را چطور می توان پر کرد؟

اگر ما شالوده بچه ها را در ابعاد شخصیت و فرهنگشان در ابتدایی و متوسطه اول خوب پی ریزی کنیم، قطعا این شالوده تا آخر عمر همراه بچه خواهد بود و تمام زندگی او را تحت تاثیر قرار خواهد داد. بدین ترتیب قطع شدن آموزش معنا دار نیست! ما چیزهایی را آموزش می دهیم که او را برای مراحل بعدی زندگی آماده می کند. قرار نیست همیشه دنبالش باشیم. البته خوب است که این آموزش در مراحل بعدی یعنی متوسطه دوم و دانشگاه هم با شکل مناسبش دنبال شود؛ که اگر خداوند توفیق دهد به آن هم در آینده خواهیم پرداخت.

آیا مدرسه حکمت بیشتر با زندگی روزمره افراد درگیر است؟ یعنی آیا شما در این مدرسه مهارت را به شاگردان تعلیم می دهید؟

مهارت آموزی هم مورد توجه است. اما اولویت اول و دوم پرورش شخصیت و فرهنگ بچه ها است. اولویت سوم و چهارم مهارت آموزی و دانش آموزی است. به همه وجوه در حد خودشان توجه می شود و همه در کنار هم مورد توجهند.

دانش آموز با کسب مهارت های زندگی نمی تواند به دانشگاه راه پیدا کند و البته دانش آموزان فنی و کار و دانش نیز همین مهارت ها را به طور تخصصی فرا می گیرند که البته ممکن است شما بفرمایید که این مهارت ها شغلی هستند.

کسب مهارت یکی از ابعاد مورد توجه در مدرسه حکمت است. بچه های مدرسه حکمت همانطور که مهارتهای زندگی را می آموزند، دانش را نیز می آموزند. همانطور که در ابعاد ترکیبی و کاربردی و عینی می آموزند، مسائل انتزاعی و تجریدی را نیز می آموزند. بستر مدرسه حکمت یک بستر نرم است، که در عین پرداختن به ابعاد مختلف، خود را مطابق زوایای مختلف نیازمندیها دائما تنظیم می کند.

برای رشد و تعالی فردی و شخصیتی شاگردان چه سازوکاری در مدرسه حکمت اجرا می شود؟

سازوکار محوری مدرسه حکمت برای رشد و تعالی شاگردان:

  • احترام و برخورد محترمانه با شاگردان، مقدمه هر رشد و ارتقایي در آنها است. نمي توان فضایي غير محترمانه را تصور نمود، که در آن شاگردان با مولفه هاي شخصيتي مطلوب تربيت شوند. البته احترام گذاشتن به معناي آزاد گذاشتن و توجه دادن به دلبخواهي هاي او نيست بلکه فضایي را فراهم مي کنيد که او بتواند محترمانه رفتار کند. با احترام گذاشتن محيط به او، او براي خودش ارزش قائل مي شود. اين احترام منجر به عزت نفس شاگرد مي شود و باعث می شود که او ارزش خود را بداند و نيز بداند که خواسته هاي نفس او، او را به ذلت مي اندازد و او محترم تر از آن است که توسط نفس خود ذليل شود.
  • از سوي ديگر رشد انسان در حالت اختيار ميسر مي شود. اينکه انسان، انسان مي شود، به دلیل مختار بودن او است. اينکه بتواند از بين خير و شر، خير را انتخاب کند و تعالي يعني همين که انسان بتواند با غلبه بر هواي نفس خود، مختارانه به سوي خير برود. در فضاي جبر، امکان پرورش قواي دروني و مسلط شدن او بر خودش وجود ندارد.
  • همچنین شاگرد نيازمند امنيت است. وقتي شاگرد در محيط مدرسه احساس ناامني کند، حاضر است براي بدست آوردن امنيت، خودِ خود را هم زير پابگذارد. از طرف ديگر ايجاد احساس امنيت در محيط، وابسته به وجود احترام به او است. بي احترامي و شکستن حرمت او اولين عامل از بين رفتن امنيت است. شخص بايد احساس امنيت برای يادگرفتن کارها و تجربه کردن را داشته باشد. امنيت به معناي سکون، مد نظر نيست و شاگردان بايد براي حرکت، سطحي از خوف و رجا را داشته باشند.
  • در سوي ديگر، شکل گيري عزت نفس نيازمند وجود نظم و قرارداشتن هر چيز در جاي خود است. در بي نظمي، چيزها سر جاي خود نيستند و وقتي چيزها سرجاي خود نباشند، آدمها، بخصوص آدمهایي که ارزش دارند، ذليل مي شوند. در فضاي بي نظم، حفظ کردن حرمت خود دشوار است و البته يکي از مهمترين ابزارهاي تحقق نظم، رعايت حرمتها و مهمترين آنها احترام به افراد است.
  • شاگرد بايد براي بدست آوردن عزت نفس، از نفس خود مراقبت کند و تمايلات خود را در اختيار بگيرد و اين کار را بايد خود او انجام دهد. وقتي مدرسه با هواي نفس شاگرد مبارزه کند، شاگرد مبارزه با هواي نفس را ياد نمي گيرد. شاگرد خودش بايد با هواي نفس خودش مبارزه کند تا ياد بگيرد. اما مدرسه بايد بستر تمرينش را ايجاد کند. درگير شدن بچه ها در مسائل واقعي زندگي در محيط مدرسه و با نظارت مربي و فضاي امن مدرسه، در کنار اختيار داشتن براي عمل کردن حتي خطا، در اين فضاي امن که مراقب او است که خطاهايش غير قابل بازگشت و آسيب رسان جدي نباشد، بهترين بستر براي اصلاح کردن رفتارهاي شاگرد و يافتن عزت نفس او است.
  • اگر عزت نفس حاصل شد، شخص از تخريب خود حيا مي کند. او اجازه نمي دهد که شخصيت او مخدوش شده و آبروي او برود. به همين دليل او از رفتارهایي که منجر به شکستن شخصيت و خوب بودن او است، شرم مي کند. اگر کسي حيا داشت، حياي او، او را از افراد بي حيا دور و او را به افراد با حيا نزديک مي کند و در اوج آن به معادن حيا يعني اهل بيت عليهم السلام، گرايش پيدا مي کنند. وقتي شخصي حيا داشت و حضور الهي را هم درک کرد، به اهل بيت نيز گرايش داشت و اهل بيت عليهم السلام او را مورد عنايت خود قرار دادند، او از بي حيایي نزد خداوند متعال شرم مي کند و با تقوا مي شود.

و البته همه اينها از آن ايجاد فضاي محترمانه گرفته تا کف نفس و مراقبه و شکل گيري عزت نفس و حيا و تقوي، همه بايد در پرتو تعاليم قرآن و اهل بيت عليهم السلام اتفاق بيافتد.

برای پرورش شخصیت شاگردان چه فعالیت هایی در مدرسه اجرا می شود؟

برای رشد شخصیتی شاگردان در ابعاد مختلف، مولفه های شخصیت را در 12 بسته اصلی تفکیک می کنیم و هر بسته، شامل مولفه هایی می شود که به عنوان بخشی از اهداف آموزشی مدرسه حکمت، مورد استفاده و استناد فعالیتها و برنامه درسی مدرسه است. فایل خصوصیات و مولفه های شخصیت در مدرسه شامل دو جدول است.

جدول اول که بسته بندی خصوصیات را نشان می دهد و ذیل 12 بسته، حدود 100 مولفه خصوصیات شخصیتی را فهرست می کند. در این جدول برخی از خصوصیات با رنگ سبز و برخی با رنگ کرم متمایز شده اند. رنگ سبز به عنوان مولفه های مورد تمرکز جاری مدرسه است. رنگ کرم در اولویت بعدی قرار دارد و رنگ سفید در اولویت کمتر. این اولویت بندی هر سال تغییر می کند. اگر ما بتوانیم یکی از این خصوصیات را به حد قابل قبولی در سطح عمومی مدرسه برسانیم، در سالهای بعدی اولویت آن کم شده و موضوع دیگری اولویت بیشتری پیدا می کند.

در جدول دوم، مولفه های خصوصیات شخصیتی (فردی و اجتماعی)، از چند نظر مورد موشکافی قرار می گیرد. در این جدول مولفه ها در چهار گروه دسته بندی می شوند:

  • قابل اندازه گيري، با برنامه خاص ارتقاء (که برنامه های ویژه ای برای ارتقاء آنها در مدرسه وجود دارد)
  • قابل اندازه گيري، بدون برنامه خاص ارتقاء (که برای ارتقاء آنها، برنامه منحصر به فردی و خاصی تعریف نمی شود، بلکه در خلال کل فعالیتهای مدرسه و در فضای عمومی مدرسه، ارتقاء آنها پیش بینی شده است)
  • غير قابل اندازه گيري (مواردی نظیر ایمان و … که ارزیابی آنها توسط مربیان به سادگی میسر نیست)
  • در زمينه خاص

در این جدول برای هر یک از خصوصیات مذکور موارد زیر تعریف می شود:

  • زیر خصوصیتها
  • طیف (افراطی، متعادل، تفریطی)
  • تعریف
  • معیارهای کلیدی برای سنجش
  • ابزارهای سنجش
  • سازوکارها و ابزارهای ارتقاء
  • توصیف سطوح (از افراطی گرفته تا تفریطی)

ممکن است در مورد مولفه های شخصیت سوالاتی مطرح باشد که:

  • چگونه می توانیم مولفه های مورد بحث شخصیت بچه ها را ارتقاء دهیم؟
  • چگونه می توان اینهمه مولفه را دانه به دانه ارتقاء داد؟
  • آیا خیلی کار لازم ندارد و از حد توان مدرسه بیرون نیست؟

جواب سئوال آخر این است که، خیر! البته انجام این ارتقاء، کار زیادی در طول مدت زمان زیاد لازم دارد، اما کاملا امکان پذیر است. البته در حد مشخص!

مدرسه شخصیت هیچ تضمینی ارائه نمی کند که تمام شاگردان به حد مشخصی ارتقاء شخصیت یابند. این مدرسه شاگردانی که در بستر آن تحصیل می کنند را مجبور به تغییر نمی کند. بلکه تغییر آنها را تمهید و تسهیل می کند. شکل گیری مولفه های شخصیت به صورت ناخودآگاه اتفاق می افتد.

ما بچه ها را برای ارتقاء مولفه های شخصیتشان، باید درگیر کارهایی بکنیم، که این کارها این مولفه ها را ارتقاء می دهند. نمونه هایی از برخی از فعالیتهایی را که در مدرسه حکمت رایج است، از منظر تاثیر گذاری بر مولفه های شخصیت مرور می کنیم:

ظرفشویی: ظرفشویی نباید به عنوان یک کار اجباری و بیگاری توسط بچه ها تلقی شود. برخورد مربیان و کادر مدرسه باید به گونه ای باشد که بچه ها خودشان با رغبت برای ظرفشویی بیایند. بسته به عملکرد مربیان، ظرفشویی برای اغلب بچه ها فعالیتی جالب است و در مجموع بچه ها با ظرفشویی ارتباط خوبی برقرار می کنند. اگر بخواهیم مولفه هایی که از جدول مولفه های خصوصیات در ظرفشویی پوشش داده می شود را در نظر بگیریم، تقریبا نزدیک به نیمی از مولفه ها (38 تا از 89 مولفه) در ظرفشویی به نحوی ارتقاء پیدا می کنند.

کسب و کار: فعالیت دیگری که در مدرسه حکمت به عنوان یک فعالیت جدی توسط همه بچه ها در همه سالها دنبال می شود، کسب و کار است. اگر  مولفه های متاثر از کسب و کار را در جدول در نظر بگیریم، از 89 مولفه، تنها 23 مولفه پوشش داده نشده و باقی مولفه ها به نحوی پوشش داده می شود.

مسابقه امدادی: در این مسابقه، دو کلاس از پایه های مختلف، (معمولا یک پایه از شاگردان بزرگتر و یک پایه از شاگردان کوچکتر) با هم یک تیم را تشکیل می دهند. کل اعضاء تیم باید در بازی نقش ایفا کنند. به عبارت دیگر در این مسابقه تمام شاگردان بازیگرند و کسب امتیاز می کنند. مسابقه امدادی فقط یک مسابقه مفرح و ورزشی نیست. مسابقه ای است که هدف آن ارتقاء بسیاری از خصوصیات شخصیتی شاگردان است و شاگردان در این مسابقات، مدیریت، تدبیر، برنامه ریزی، صبر، خونسردی و بسیاری خصوصیات دیگر را کسب می کنند.

میزگرد گفتگوهای سیاسی و اجتماعی: فعالیت دیگری است که در مدرسه انجام می شود. یک موضوع سیاسی و اجتماعی به عنوان موضوع میزگرد انتخاب شده و بچه ها در مورد آن به بحث و گفتگو می پردازند. برخی مولفه های شخصیتی نیز در این گفتگوها ارتقاء می یابد.

باغبانی: همه بچه های مدرسه حکمت در طول سال باغبانی کرده و از باغچه ها و زمینهای کشاورزی خود نگهداری و عملا از محصولات خود استفاده می کنند.

عکاسی و فیلمبرداری: تلاش بر آن است که هر شاگرد مدرسه حکمت عکاس و فیلمبردار باشد. هر چند به دلیل محدودیت امکانات این هدف بصورت کامل محقق نشده، اما اغلب بچه ها در این فعالیت درگیر هستند. عکاسی دید بچه ها را به محیط عوض کرده، توان مشاهده خوبی به آنها می دهد و بسیاری از مولفه های شخصیت را ارتقاء می دهد.

نظافت کلاس و مدرسه: همه بچه ها در نظافت مدرسه نقش جدی دارند و به صورت برنامه ریزی شده نظافت کلاس خود، محوطه عمومی سالنها، حیاط، باغ، محوطه ظرفشویی، شیشه ها (بخصوص در هنگام خانه تکانی) و حتی گاه دستشویی ها را بر عهده دارند.

برگزاری مراسم: همه بچه ها در موارد متعدد در طول سال، در برگزاری مراسم مدرسه مشارکت فعال دارند. تمام مراسمات توسط شاگردان برگزار می شود و همه شاگردان باید در مراسم، طبق برنامه اجرا داشته باشند. مراسم صبحگاه، بین دو نماز و جشنهای موردی و فصلی مدرسه، همه توسط شاگردان مدیریت و اجرا می شود. حتی مجری گری، تدارکات، صوتی و پشت صحنه نیز بر عهده شاگردان است.

برگزاری نمایشنامه: تاکید بر آن است که همه بچه های مدرسه حکمت در فن نمایش مهارت داشته باشند.

حضور شاگردان معلول و کم توان جسمی و ذهنی و یادگیری: همه بچه های مدرسه، در تعامل با این شاگردان، چیزهای زیادی یاد می گیرند. آنها یاد می گیرند صبر داشته باشند، به دیگران احترام بگذارند، روی افراد کم توان حساب باز کنند و … شاگردان کم توان هم یاد می گیرند خود را جدی بگیرند، اعتماد به نفس داشته باشند و ….

روز بدون کادر: روزی که تمام فعالیتهای مدرسه توسط شاگردان اداره می شود و از حدود یک ماه قبل شاگردان برای تصدی مسئولیتهای مدرسه نزد کارکنان مدرسه آموزش دیده و گواهینامه های لازم را کسب کرده و در روز موعود اجرا را بر عهده می گیرند. این روز دوبار در هر سال، طبق برنامه سالیانه مدرسه اجرا می شود.

برگزاری نمایشگاه دست ساخته ها: که هر کدام از شاگردان غرفه ای را دایر کرده و محصولات دست ساخته خود را در آن ارائه کرده، یا آزمایشها و فعالیتهایی را انجام می دهند.

جامعه دانش آموزی: نه فقط یک شورای خشک و خالی، بلکه ساختاری شامل قوه مجریه، قوه قضائیه، قوه مقننه و شورای نگهبان، که سالیانه دوبار انتخابات آن برگزار شده و فعالیتهای مدرسه از جمله برگزاری مراسم مدرسه را به صورت جدی بر عهده می گیرند.

اینها نمونه هایی از سازوکارهایی است که بر ارتقاء شخصیت شاگردان اثر دارد.

آیا بچه ها بعد از ورود به متوسطه دوم و طی این دوره شخصیتشان تغییر نمی کند؟ و آنچه از حکمت به دست آورده اند با آنها می ماند؟

ابعادی از شخصیت که در کودکی بدست می آیند، ماندگارترند. بخصوص آنچه که در دوره پیش از دبستان در خانه و خانواده شکل می گیرد و دبستان مرحله بعدی شکل گیری شخصیت است و آنچه در دبستان شکل می گیرد، در مراحل بعدی عمر چندان دستخوش تغییر نمی شود. هر چه در سن بالاتری اتفاقاتی تاثیرگذار در شخصیت رخ دهد، تاثیرات آن نسبت به سنین پائین کمتر خواهد بود.

اگر دانش آموزی به چنین شخصیتی رسیده باشد، پس اصولا نباید وقتی سیستم تغییر می کند عملکرد ضعیف تری نسبت به بچه های سیستم دیگری داشته باشد، یا حداقل در طول یکی دو سال باید توانایی رقابت با سایر بچه ها را بدست بیاورد. آیا این درست است؟

همینطور هم هست. تا حد زیادی برای ما قطعی است که در انتهای دوره مدرسه حکمت، بچه ها نسبت به آنچه که در مدارس رسمی می توانستند بشوند، در جایگاه بالاتری قرار می گیرند و می توانند با سرعت خوبی حتی در مواردی نظیر حفظ کردن و تست زدن، خود را به بچه های دیگر برسانند و حتی از آنها جلو بیافتند.

البته دو نکته را نباید فراموش کرد:

اول اینکه شکل گیری شخصیت بچه ها در این مدت نسبی است. بسیاری از بچه ها در عین اینکه توانمندیهای خوبی در ابعاد شخصیتی پیدا می کنند، بارقه هایی از شخصیت نامطلوب را هم کماکان بر دوش دارند. ضمن اینکه مولفه های مطلوب شخصیت هم به صورت کامل و مطلق در مدرسه حکمت محقق نمی شود و این جریان هنوز جای کار و اصلاح و تکامل بسیار دارد. پس انتظار مطلقی از شخصیت بچه هایی که از مدرسه حکمت بیرون می روند نداشته باشید. اما می توانید انتظار تغییرات مشهود و قابل ملاحظه داشته باشید.

دوم اینکه یکی از چیزهایی که بچه های ما بعد از وارد شدن به متوسطه با آن مواجه می شوند، رفتارهای ناموزون مدرسه و نظام آموزشی با آنها و نیز دروسی است که برایشان محرز شده که در زندگی واقعی شان به دردشان نخواهد خورد. بچه ها با این سختی مواجهند که نامطلوبیتهای مذکور را درک می کنند و از آن رنج می برند. شاید یک شاگردی که سالها در مدارس رسمی درس خوانده، مسئله کاملا برایش طبیعی باشد و فکر کند که همین است که هست. اما بچه های ما از دیدن حقیقت رنج می برند. این چیزی است که نمی توانیم انکار کنیم. اما به خاطر آن نمی توانیم بچه ها را از آموزش و یادگیری واقعی محروم کنیم و بگوئیم: “حالا که بچه ها بعدها از برخورد با واقعیتهای الگوی نامطلوب رنج خواهند برد، پس ما هم همین الان آن الگوی نامطلوب را در مورد آنها اجرا کنیم”. این حرف قطعا منطقی نیست. تلاش ما بر آن است که بچه ها را برای تحمل این رنج ها و سختی های بعدی فکورانه تربیت کنیم.

برای شکل گیری فرهنگ مطلوب در شاگردان مدرسه، چه برنامه ها و اقداماتی انجام می شود؟

یکی از مؤلّفه‌ها و ارکان اصلی مدرسه‌ی حکمت، مدرسه‌ی فرهنگ است. در مدرسه‌ی فرهنگ باید سازوکارهایی را فراهم بکنیم، برای این‌که فرهنگ بچّه‌ها را تغییر بدهیم و تغییر دادن این فرهنگ مستلزم لوازم و شرایطی است و فقط گفتن، فرهنگ را تغییر نمی‌دهد. مثلاً اگر فرض بکنیم که یک شخصی در مورد فرهنگ کار مشکل دارد و به انجام کار خود مقیّد نیست، ما نمی‌توانیم بیاییم یک جلسه یا کلاس بگذاریم و برای او توضیح بدهیم که شما باید فرهنگ کار داشته باشید. فرهنگ کار، زمانی تغییر می‌کند که شخص به طور عملی درگیر یک محیط کاری باشد که فرهنگ کار بالایی در آن محیط قرار دارد، انتظارات مناسبی در آن محیط کار از او وجود دارد و اگر این شخص عملکرد نامناسبی در آن محیط داشته باشد، قطعاً محیط نسبت به او واکنش منفی نشان می‌دهد و به همین دلیل شخص به تدریج بافت آن محلّ کار و آن شرایط کاری و آن فرهنگ را در خود می‌گیرد. پس ما اگر می‌خواهیم فرهنگ‌ها را تغییر بدهیم، باید وارد میدان عمل بشویم.

تمام مؤلّفه‌های فرهنگ و تمام حوزه‌ها و زمینه‌های فرهنگی، شکل‌گیری آن‌ها در عمل است. هیچ زمینه‌ای وجود ندارد که ما فقط راجع به آن صحبت بکنیم و بتوانیم فرهنگ را منتقل بکنیم.

 نکته‌ی خاصّ دیگر این است که عمل غیر مستقیم دارای اثر بیشتری است، یعنی اگر این‌که ما به شاگردان بگوییم: بچّه‌ها می‌خواهیم فرهنگ کار ما درست بشود، خوب حالا بیاییم این کار را این‌طور انجام بدهیم. چیزی که در ذهن شاگرد می‌ماند، رفتار خودآگاهانه‌ای است برای این‌که کار را به شکل درست انجام بدهد. در صورتیکه در فرهنگ، رفتارها به شکل ناخودآگاه شکل می گیرد. یعنی آن چیزی که به شکل ناخودآگاه اتّفاق می‌افتد و ما راجع به آن فکر هم نمی‌کنیم، عمل می‌کنیم، تا آن موقع می‌توانیم بگوییم فرهنگ شکل گرفته است و برای شکل گرفتن مؤلّفه‌های فرهنگ به شکل ناخودآگاه، باید فضایی را فراهم بکنیم که شاگرد راجع به آن چیزی که دارد یاد می‌گیرد، خیلی صحبت نکند یا ما در مورد آن موضوع صحبت نکنیم، بلکه عمل بکنیم. در حین عمل خود شاگرد به طور ناخودآگاه متوجّه می‌شود که باید این‌گونه عمل بکند.

و این عمل ما باید طولانی مدّت اتّفاق بیفتد، باید تداوم داشته باشد، نباید قطع بشود، نباید رها بشود. فرهنگ چیزی نیست که با یک روز، دو روز، پنج روز یا شش ماه عمل کردن شکل گیرد. سال‌ها زمان لازم دارد تا فرهنگ شکل بگیرد. پس ما در مورد فرهنگ هر کاری را که می‌خواهیم بکنیم، باید به شکل غیر مستقیم با عمل و به شکل مداوم و لاینقطع اتّفاق بیفتد و صبر و بردباری داشته باشیم تا اثر بکند و نتیجه‌بخش بشود.

در سیستم مدرسه حکمت در بحث اهداف عمومی، بخش بسته های فرهنگ به عنوان یک عنصر سیستمی خیلی مهم  قرار دارد. در مورد این‌که چگونه سازوکار آموزش و ارتقای فرهنگ در مدرسه جاری بشود و کجاهای مدرسه چه فرهنگی را دارد منتقل می‌کند، مدل و نموداری باید وجود داشته باشد که براساس آن نمودار تشخیص بدهیم که اگر مثلا بچّه‌ها دارند ظرف می‌شویند، ظرف شستن کدام یک از این خصوصیات فرهنگ را ارتقا می‌دهد.

به عبارت دیگر هر جایی، هر رویه‌ی سیستمی در هر حوزه‌ای تعریف می‌شود، اثرگذاری فرهنگی آن و اثر گذاری روی مؤلّفه‌های فرهنگی آن باید روشن باشد. یعنی ما باید بدانیم اگر بچّه‌ها باغبانی می‌کنند، مراسم صبحگاه اجرا می‌کنند، کسب و کار به راه می‌اندازند و اجرا می‌کنند، یا اداره‌ی مدرسه را به عهده می‌گیرند و الی آخر، هر کدام از این کارهایی را که انجام می‌دهند چه اثرهایی در کجاهای فرهنگ، در کدام بسته‌ها، در کدام مؤلّفه‌ها می‌تواند داشته باشد و باید داشته باشد و اداره‌کنندگان به این موضوع دقّت داشته باشند و با نوع برخوردی که در انجام فعالیتها با شاگردان دارند، به شکل گیری این فرهنگ ها کمک کنند و نه اینکه باعث از بین رفتن آنها شوند.

فرهنگ تقيد به كار، مراقبه و خود سنجي، احترام به بزرگترها، دعا، مشاركت در فعاليتهاي اجتماعي، مسواك زدن، بهداشت فردي، يادداشت برداري و گزارش نويسي، بي‌تكلف و ساده بودن، نماز جماعت اول وقت، كمك به همديگر در انجام كارها،‌ خواندن قرآن، استفاده مناسب از ابزارها، نگهداري لوازم و تجهيزات فردي و عمومي، از مهمترين مولفه‌هاي فرهنگ محسوب مي‌شوند؛ كه سازوكارهاي مشخصي در برنامه درسي مدرسه براي ارتقاء آنها پيش بيني شده است.

ضمنا سنجش و ارزيابي آموخته‌هاي شاگرد در حوزه  فرهنگ و شخصيت، به صورت غير مستقيم انجام شده و شاگردان مورد امتحان رسمي قرار نمي گيرند و بازخورد فوري در قبال رفتارشان به آنها داده نمي شود. در مورد بروز پيدا كردن آموخته هاي آنان نيز به آنها فرصت داده مي شود و انتظار يادگيري فوري از آنها نمي‌رود.

مهارت آموزی در این مدرسه به باغبانی و آشپزی و چیزهایی از این قبیل ختم می شود که بنظر نمی رسد برای یک فرد در آینده زیاد مناسب باشد، چون گستردگی ندارد و در آینده این مشاغل زیاد مناسب نیستند.

فعالیتهایی نظیر باغبانی و آشپزی و نظایر آن، اصل نیستند. یعنی بچه ها قرار نیست در مدرسه باغبانی یاد بگیرند یا آشپزی و ظرفشویی و … بلکه در خلال این فعالیتها شخصیتشان شکل می گیرد و پشتکار، جدیت، اعتماد به نفس، خلاقیت، قدرت تعامل با دیگران، دقت، صبر و بردباری، پیگیری تا حصول نتیجه، فرهنگ کار، فرهنگ سلامت و نظایر آن در آنها افزایش پیدا کرده و تثبیت می شود. باغبانی و کسب و کار و …. بستری برای کسب شخصیت و فرهنگ و مهارتها و دانش محسوب می شوند و خودشان فی البداهه موضوعات اصلی نیستند.

آیا به برنامه چندفرهنگی توجه کرده اید؟ اگر مثلا یک مسیحی یا یک افغانی به مدرسه شما مراجعه کند ثبت نامش می کنید؟

ما هم قبلا و هم همین الان از عزیزان افغانی در مدرسه داشته و داریم. همکاران اهل تسنن هم داشته ایم. اینکه یک مسیحی بخواهد به مدرسه ما بیاید برای ما سخت نیست، ولی اگر برای ایشان سخت نباشد از نظر ما مشکلی وجود ندارد. بچه هایی از طبقات مختلف جامعه  و قومهای مختلف را هم در کنار هم داریم و آنها یاد می گیرند چطور با هم باشند و دوستانه تعاملات خوبی داشته باشند.

اما اینکه اصلا خودمان فرهنگ مشخصی نداشته باشیم و بگذاریم هر کس فرهنگ خودش را داشته باشد، خوب معلوم است که اینطور نیست.

ما فرهنگی مبتنی بر مبانی معرفتی اسلامی را  در مدرسه جاری می کنیم. برای ارتقاء این فرهنگ هم برنامه داریم. دائما هم این فرهنگ را مورد پالایش و رفع نقص قرار می دهیم. ما در مدرسه حکمت یک فرهنگ مشخص داریم. بروز رفتارهای فرهنگی دیگر هم تا زمانی که آسیبی به دیگران وارد نکند و از مرزهای نامطلوبیتهای مشخص عبور نکند، بلامانع است. فرهنگ قومیتهای مختلف به سادگی در مدرسه حکمت در کنار هم قرار می گیرند.

اعتقاد دارم حتی در جوامعی که از چند فرهنگی با معنای پذیرش همه فرهنگ ها صحبت می کنند، خودشان فرهنگ کاملا مشخصی دارند و این فرهنگ را به همه القاء می کنند. چند فرهنگی به معنای تکثر فرهنگها با معنای مطلق آن می شود چاله میدان که هر جور حرفی و هر جور کاری در آن اتفاق می افتد. حتی در چاله میدان هم کسی بخواهد با فرهنگ دیگر، مثلا فرهنگ جامعه پزشکان وارد این جامعه شود، با او برخورد هنجاری و فرهنگی می شود. این خاصیت فرهنگ است. حتی در همان مدارسی که صحبت از پذیرش فرهنگهای مختلف می شود، اگر کسی بخواهد جلوی دیگران مثلا نماز بخواند، بعضا به جرم تبلیغ دین خاص با او برخورد می شود و اگر برخورد نشود، رفتار هنجاری خوبی با او نمی شود. او باید رفتار دینی خود را پنهانی انجام دهد.

توضیح دهید که از نظر شما مدارس دیگر چطور فرهنگ را نابود می کنند؟

بگذارید از یک مثال استفاده کنم. مدارس با شیوه تاکید بر کتابهای درسی و تست زدن، اولین چیزی که از بین می برند هویت بچه ها است. بچه ها نمی توانند خودشان باشند، با نیازها و شرایط و علائق و خصوصیات خودشان. آنها باید آنگونه باشند که نظام آموزشی تعریف کرده. آنها باید آن چیزی را بخوانند که کتاب درسی به آنها دیکته می کند. آنها اجازه فکر کردن جور دیگری ندارند. آنها نمی توانند خودشان باشند. آنها اجازه هیچ ابتکار و خلاقیتی را در طی مسیر خود ندارند. با خلاقیت و رفتارهای خلاقانه برخورد می شود.

یا مثالی دیگر، در الگوی کلاس با 30 شاگرد و یک معلم کنونی، علیرغم اینکه چندین شاگرد در کلاس حضور دارند، اما تمام تعامل به صورت یک به یک است. هر شاگرد با معلم خود. تعامل بین شاگرد با شاگرد بقل دستی نه تنها ممدوح نیست، بلکه کاملا مذموم است. او توبیخ می شود که : “به بقل دستی ات چکار داری؟”. در این فضا ما داریم روح همکاری و تعامل و کار گروهی را در بچه ها نابود می کنیم.

اینها مثالهایی است. مثالهایی از این دست فراوان است.

آیا شما در مدرسه به دنبال ساخت یک شهروند مطلوب هستید؟

یکی از خصوصیات یک انسان مطلوب، شهروند مطلوب بودن هم هست. ما به دنبال تربیت (نه ساختن) خودجوش و خودساخته انسان مطلوب هستیم. خصوصیت این انسان مطلوب را هم تا جائی که قرآن به ما یاد داده انسان متقی است. برای همین ما آرمان خود را راه انداختن مدرسه تقوی می دانیم.

آیا شما محیط مدرسه تان را به محیط جامعه شبیه سازی کرده اید که می تواند مکانی برای هویت یابی در جامعه‌ اسلامی باشد؟

بله همینطور است. یکی از وجوه تمایز مدرسه حکمت، مدرسه اجتماعی است. مدرسه اجتماعی ایرانی و اسلامی، با احترام و درگیر کردن تنوع فرهنگی.

قطعا محیط زندگی در مدرسه با محیط زندگی بیرون تفاوتهایی دارد. تلاش ما برای یادگیری در مشابهت ها و استفاده از تفاوتها برای امن سازی محیط است.

جواب مفصل: شاگرد بايد براي زندگي كردن در جامعه و درك نيازها، هنجارها و خصوصيات آن و چگونگي رفتارهاي مناسب در آن، آماده شود. اين يكي از وظايفي است كه مدرسه بر عهده دارد.

 شاگردان در مدرسه حکمت، براي زندگي كردن در جامعه‌اي كه در آن قرار دارند، متناسب با نيازها و خصوصيات اين جامعه، آماده مي‌شوند. ضمن اينكه تعامل مناسب و مديريت شده‌اي بين درون و بیرون مدرسه وجود دارد. مدرسه حكمت نه تنها به ايزوله كردن مدرسه از محيط بيرون نمي‌پردازد و تعامل با محيط بيرون را قطع نمي‌كند، بلكه فضایي فراهم مي‌كند كه دانش‌آموز در آن، محيط جامعه و مسائل آن را در درون مدرسه نيز تجربه كند و مدرسه او را در درك خصوصيات و زندگي در اين جامعه، ياري مي‌كند.

در مدرسه‌ی حکمت شاگردان هم در مورد جامعه یاد می‌گیرند، هم برای زندگی کردن در جامعه و هم در جمع و با جمع یاد می‌گیرند. در این مدرسه بستری فراهم می‌شود تا شاگردان هم در درون مدرسه، هم در تعامل مدرسه و خانواده‌ی خود و هم در تعامل با کلّ جامعه یاد می‌گیرند. در این بستر شاگرد به عنوان یک موجود تنها نیست که برای یادگیری و فعّالیّت در محیط مدرسه هیچ نیازی به یارگیری و فعّالیّت‌های سایر شاگردان نداشته باشد. بلکه او به حضور و فعّالیّت سایر شاگردان نیاز دارد. علاوه بر آن که خود او نقش مؤثّری در این جامعه‌ی کوچک ایفا کرده و بقیه‌ی شاگردان نیز به ایفای نقش مؤثّر او نیاز دارند. فعّالیّت او در مدرسه، با فعّالیّت‌های سایر شاگردان و خانواده‌ها و سایر حوزه‌های جامعه گره خورده است و هر یک برای فعّالیّت خود نیازمند عملکرد مناسب سایر افراد است. او به دیگران احساس نیاز می‌کند و تعامل با آنها را به صورت مؤثّر درک می‌کند. در این بستر مربیّان در بسیاری از موارد به جای یاد دادن به افراد تلاش می‌کنند به جمع یاد دهند و این خود افراد جمع هستند که از یکدیگر یاد می‌گیرند.

به طور مثال اگر یک شاگرد بیاید در مدرسه‌ی ما ثبت نام کند اوّلین چیز این است که برود تجهیزات خود را تحویل بگیرد، تجهیزات را از چه کسی تحویل می‌گیرد؟ یکی دیگر از شاگردان ما، مدیر تجهیزات شاگردان است. به آن‌جا می‌رود، فرم می‌دهد، او می‌رود از انبار جنس‌ها را می‌گیرد و به این تحویل می‌دهد. اگر  یک جایی مشکل دارند یا در چایخانه‌ی ما، آزمایشگاه ما، سعی می‌کنیم تا جای ممکن بچّه‌ها را این‌طور درگیر هم کنیم، برای این‌که در اجتماع یاد بگیرند و برای آنها هنجار شود.

برای تامین سلامت شاگردان و زندگی سالم در مدرسه، چه سازوکارهایی در نظر گرفته شده؟

یک وجه مدرسه حکمت، مدرسه‌ی سالم است. این‌که شاگرد در شرایط یک مدرسه‌ی سالم قرار دارد. یعنی هم از نظر جسمی و هم روحی. نه اینکه فقط یک کلاس برای آنها برگزار کنیم و یک سری آموزش در مورد بهداشت بدهیم، بلکه فضای آموزشی این را فراهم می‌کند. ما می‌خواهیم مدرسه‌ای را فراهم کنیم که از بعد سلامت جسمی ‌و سلامت روانی از بچّه ها مراقبت کند. بسیاری از بچّه‌های ما، دارای مشکلات روانی هستند که از مدرسه گرفته‌اند. یکی از کوچکترین این مشکلات، استرس است.

در قالب طرح مدرسه سالم در مدرسه حكمت،‌ ابعاد سه گانه سلامت جسماني،‌ سلامت روحي – رواني و آموزش و فرهنگ سازي سلامت مورد توجه قرار گرفته‌ و سازوكارهاي لازم براي آن ايجاد يا تمهيد شده است.

سلامت جسم در مدرسه سالم: سلامت جسم، از طريق سازوكارهاي مختلفي محقق مي‌شود. پاكيزگي يكي از اين سازوكارها است. پاكيزگي از طرقي نظير عادت به مسواك زدن، اختصاص حوله شخصي و محلي مستقل براي آويزان و خشك كردن آن و پاكيزگي  عمومي محيط، محقق مي‌شود. ارگونومي، سازوكار ديگري براي تحقق سلامت است. هم ميز و هم صندلي دانش‌آموز به شكلي طراحي شده است كه خصوصيات ارگونوميك داشته باشد و هم با تمهيداتي نظير اختصاص قفسه مناسب و انجام تكاليف در مدرسه و عدم نياز به حمل روزانه كتابها و لوازم درسي بين منزل و مدرسه، وزن كيف مدرسه او كاهش چشمگيري يافته و فشار بر ستون فقرات او را كاهش مي‌دهد.

اقدامات ايمني در محيط مدرسه، در فعاليتها، در كارگاه و در سرويس وسيله نقليه،‌ از ديگر سازوكارهاي دستيابي به سلامت جسمي است. ورزش و فعاليتهاي مناسب ورزشي، در محيط مناسب از ديگر سازوكارها محسوب مي‌شود. همچنين تمهيداتي براي بهبود محيط زيست،‌ از طرقي نظير تفكيك زباله‌ها در مدرسه، در نهايت منجر به سلامت جسم در دراز مدت و با دامنه اثر اجتماعي و محيطي مي‌گردد.

يكي از مهمترين سازوكارهاي سلامت جسم، تغذيه مناسب است. ظرف مناسب براي حمل ناهار از منزل، نگهداري سرد آن در يخچال تا ظهر و فضاي مناسب و ايمن براي گرم كردن آن در ظهر و محيط مناسب براي صرف غذا با آرامش، از ابعاد اين سازوكار محسوب مي‌شود. همچنين بهبود ميان وعده‌هاي غذایي و سوق آن از مواد غذایي مضر به مواردي نظير نان و پنير، كره و عسل، ميوه، دوغ، شير و نظاير آن، از ابعاد ديگر اين سازوكارها محسوب مي‌شود.

در وجه ديگر اين سازوكارها، مي‌توان به ايمني در مقابل آلودگي صوتي، از طريق حذف بلندگو از محيط مدرسه اشاره نمود.

ضمن آنكه در مدرسه حكمت،‌ سلامت جسمي دانش‌آموز دائما مورد نظارت و سنجش متخصصان قرار دارد و اطلاعات آن در پرونده سلامتي دانش‌آموز ثبت مي‌شود.

سلامت روح در مدرسه سالم: اولين چيزي كه يك دانش‌آموز براي يادگيري به آن نياز دارد، احساس امنيت است. در برنامه درسي و سازوكارهاي مدرسه،‌ تلاش بر آن است تا از ايجاد تنشهاي زائد پرهيز شود. اين ايجاد احساس امنيت و كاهش تنش از طرقي نظير:

  • فراهم ساختن لوازم و محيط ايمن و امن،
  • آزادي نسبي دانش‌آموز در فعاليتها،
  • توجه به خصوصيات فردي – فرهنگي و برنامه درسي مناسب براي هر يك از وجوه آن،
  • عدم استفاده از سازوكارهایي نظير زنگ خوردن براي تشكيل و اتمام كلاسها،
  • ‌آزادي نسبي در محيط،
  • عدم فشار غير متعارف در فعاليتها و اتخاذ رويكردي متعادل و نرم در برنامه درسي و فعاليتهاي مدرسه و سازوكارهاي مديريت آموزشي،
  • رفتار محترمانه با دانش‌آموزان،
  • عدم برخورد مستقيم با مشكلات رفتاري دانش‌آموزان و تلاش براي رفع آنها از طرق منطقي، آگاهي دهنده، شناخت دهنده و هنجاري،
  • عدم برخوردهاي خشن و نامناسب،
  • سازوكارهاي نرم برنامه درسي در تعيين محتوا، زمان بندي فعاليتها، تقسيم كار و تعريف كار و مسئوليت براي دانش‌آموزان،
  • و در نهايت ويژه گرایي برنامه درسي،‌

تمهيد مي‌شود.

ضمن آنكه تعامل مناسب بين خانواده‌ها و مدرسه‌ و حضور پر رنگ و جدي خانواده‌ها در محيط مدرسه و شركت در فعاليتها و برنامه‌هاي آموزشي،‌ تفريحي و پرورشي‌ و نيز كشانده نشدن تنشهاي فرايند آموزشي به خانه و خانواده از عوامل بسيار موثر در كاهش تنش و ايجاد محيط رواني مطلوب در مدرسه است.

و در سوي ديگر نيز،‌ محيط مدرسه،‌ با فضایي بهره مند از طبيعت، گياهان و باغچه زيبا‌ و استفاده از رنگهایي مناسب، محيطي شاداب را ايجاد مي‌كند كه هر شخصي كه به آن وارد مي‌شود، بلافاصله تحت تاثير قرار گرفته و آرامش محيط مدرسه را درك مي‌كند.

آموزش و فرهنگ سازي سلامت: در اين حوزه از تحقق مدرسه سالم،‌ تلاش مي‌شود تا از طريق آموزش و فرهنگ سازي سلامت، اطلاعات دانش‌آموز در مورد خود او و مسائل مرتبط با سلامتي او افزايش يافته‌ و او را در بروز رفتارهاي مطلوب سوق دهد. مبتني بر سيره نبوي (ص) و نيز آموخته‌هاي علم سلامت در حوزه علوم كلاسيك، رفتارهاي مناسب براي حفظ و دستيابي به سلامتي به دانش‌آموزان آموخته شده و اين رفتارها در او به مثابه يك فرهنگ، نهادينه مي‌شود. از جمله اين رفتارها مي‌توان به عادات موثر در سلامت و بهداشت، نهادينه سازي رفتارهایي نظير مسواك زدن، گذراندن دروس آموزش مرتبط با سلامت (نظير آناتومي بدن و خصوصيات جسم و روح انسان)، مشاهده فيلم‌هاي آموزشي در حوزه سلامت، آموزش كمكهاي اوليه، آموزش تغذيه، ‌آموزش اصول عمومي سلامت و بهداشت عمومي، آموزشها و عادات و رفتارهاي مناسب با حفاظت محيط زيست و فرهنگ سازي سبك زندگي سالم، اشاره نمود. دانش‌آموزان در مدرسه در مورد خود و سلامت خود چيزهاي زيادي ياد مي گيرند؛ و می آموزند كه چگونه از خود مراقبت كنند تا زندگي بهتري داشته باشند.

برای انجام هر چه بهتر فعالیت های آموزشی و تعلیم و تربیت شاگردان، چه منابع و امکاناتی در مدرسه فراهم می شود؟

نخست اینکه فناوري اطلاعات و ارتباطات به عنوان يك توانمند كننده موثر، در مدرسه حكمت بكار گرفته مي‌شود. هم مربيان، هم شاگردان و هم كادر اجرایي مدرسه، از اين فناوري بهره مي‌گيرند. كلاسها به تجهيزات رايانه‌اي مجهز است‌ و مربي در برنامه‌ريزي و ارائه دروس، از آن استفاده مي‌كند.

هر يك از شاگردان نيز به تجهيزات رايانه‌اي مجهزند و از آن در فرايند يادگيري استفاده مي‌كنند. در محيط رايانه، هم مربي و هم شاگرد به بانك غني از منابع آموزشي، شامل چند هزار ساعت فيلم آموزشي، سايتها، نرم افزارها و ساير اشكال محتواي الكترونيكي، دستيابي دارند و اين دستيابي در قالب يك سازماندهي منسجم معنا دار و طبقه بندي شده، فراهم مي‌شود.

همچنين شاگردان در محيط رايانه خود، به سادگي مي‌توانند با اينترنت ارتباط برقرار نمايند. با توجه به نا‌امني و نامطلوب بودن بسياري از نقاط در اينترنت، دستيابي شاگردان فقط به سايتهایي انجام مي‌شود كه توسط مربيان مدرسه مشاهده شده و براي شاگردان قابل استفاده و مناسب تشخيص داده شود. آدرس اين سايتها كه تعداد آنها نيز كم نيست و به چند هزار سايت علمي – آموزشي بالغ مي‌شود،‌ بصورت موضوع‌بندي شده در اختيار شاگردان قرار مي‌گيرد. همچنين در موارد ضروري،‌ جستجو در ساير نقاط اينترنت نيز با ياري مستقيم مربي امكان‌پذير است.

دوم اینکه یک محیط غنی از ابزارها و فعّالیّت‌ها را برای آنها فراهم کرده‌ایم. به عنوان مثال آزمایشگاه چیزی است که در همه‌ی مدارس وجود دارد، منتها همیشه در آن بسته است، ساعت‌های خاصّی بچّه‌ها را به آزمایشگاه می‌برند، مربی آزمایشگاه چیزهایی را با هم ترکیب می‌کند، کاری انجام می‌دهد، می‌گوید بچّه‌ها بیایید نگاه کنید، دیدید؟ می‌گویند دیدیم. بعد می‌گوید بروید. در آزمایشگاه مدرسه‌ی ما همیشه برای بچّه‌ها باز است و هر لحظه بچّه‌های ما بخواهند به آزمایشگاه بروند می‌توانند بروند. فقط یک بزرگ‌تر، خانواده یا مربی باید همراه آن‌ها در آزمایشگاه یا کارگاه باشد. ولی هیچ محدودیّتی از لحاظ استفاده از وسایل یا کارهایی که آنجا می‌توانند انجام دهند ندارند.

مورد دیگر اینکه فضاي محيطي مدرسه مملو از پوسترها و تابلوهاي آيات قرآن و اسماء كريمه الهي است؛ كه آموزندگي فراواني را، به صورت مشاهده و ارتباط غير مستقيم در بر دارد. هر يك از تابلوها و پوسترها به صورت دانسته، هدفمند و برنامه ريزي شده در جاي مناسب خود قرار مي‌گيرد. هر يك از اين پوسترها و تابلوها با هدف گيري يكي از ابعاد شخصيتي و خصوصيات كمال انساني و الهي، زمينه غير مستقيم توجه شاگرد به موضوع مربوطه و تحقق آن هدف را فراهم مي‌كند.

همچنين فضاي عمومي مدرسه،‌ محيطي سرشار از درگيري در مسائل مختلف علمي، عملي و مذهبي را در بر دارد. كلاسها و كارگروههاي شاگردي متعدد (نظير روزنامه نگاري و نجوم)،‌ واگذاري كارهاي مدرسه به شاگردان (در مواردي نظير باغباني،‌ چايخانه، فروشگاه،‌ كتابخانه)، تعريف پروژه‌هاي شاگردان و ارائه نتايج آن براي ساير شاگردان توسط خود شاگردان، تعامل با فضاهاي مفيد و فعال بيروني نظير موزه‌هاي علمي، مسابقات علمي، جشنواره‌ها و كنفرانسهاي علمي شاگردي و نظاير آن، بر غناي اين محيط مي‌افزايد.

هویت شخصی، ملّی و اسلامی شاگردان چگونه در مدرسه شما ارتقاء می یابد؟

ما باید شاگردانی را در مدرسه داشته باشیم که هویت شخصی، هویت ملّی و هویت اجتماعی خود را خوب بشناسند و پایبند به این هویت باشند.

هویت داشتن، یعنی ایرانی بودن برای آن‌ها مهم باشد، رضا بودن، حسن بودن، علی و نقی بودن، هویت شخصی خودشان برای آن‌ها مهم باشد. مهم باشد که خودشان هستند و به خود اهمّیّت بدهند. مثلاً به اهل فلان شهر خود بودن اهمّیّت بدهند و به اهل کشور ایران بودن خود اهمّیّت بدهند. به مسلمان بودن خود از همه‌ی این‌ها بیشتر اهمّیّت بدهند. هویت مسلمانی خود را حفظ بکنند و به سادگی با دیدن چهار تا عکس ظاهر خود را، قیافه‌ی خود را از شکل مسلمانی، به شکل غیر مسلمانی تغییر ندهند.

و اما راهکارهای مدرسه برای ارتقاء این ابعاد هویتی،

  • شاگرد، در مدرسه ياد مي‌گيرد بداند كه كيست، چه ويژگيهایي دارد و خود را بهبود ببخشد. مدرسه براي او با ويژگيهاي منحصر به فردي كه دارد، احترام مي‌گذارد و وي را در ارتقاء و اصلاح آنها ياري مي‌كند.
  • در مدرسه حکمت هر شاگرد خودش است،‌ نه يكي از شاگرد ان. او مطابق استعدادها، علائق و خصوصيات فردي خود ياد مي‌گيرد و ارزشیابی می شود. مسير طي شده توسط او، مي‌تواند با مسير طي شده ديگران متفاوت باشد و او با توجه به خصوصيات و ويژگيهاي فردي از مسير متفاوتي به يك هدف مشخص دست پيدا می كند. مسيري كه با نيازمنديها، خصوصيات، ابعاد شخصيتي و استعدادهاي او تطابق دارد. نه تنها به او نشان داده مي‌شود كه متفاوت است، بلكه به او اجازه متفاوت ماندن داده مي‌شود و اجباري براي هم شكل شدن با ديگران بر او تحميل نمي‌شود.
  • مدرسه براي تحقق ابعاد هويتي، برنامه درسي متفاوتي را پيش روي هر شاگرد قرار مي‌دهد. بدين ترتيب ويژه‌گرایي برنامه درسي، مهمترين ركن در دستيابي به اين هويت است. نقش خود شاگرد در انتخاب مسير، ‌ارزيابي خود از خود،‌ ارزش‌يابي متفاوت، تنوع فعاليتها و برنامه‌ها، مالكيت و احساس تعلق به كلاس و ثبات و هويت محيط، از ملزوماتي هستند كه در بستر برنامه درسي مدرسه، براي تحقق هويت، فراهم مي‌شوند.

نمونه ای از راهکارهای مدرسه برای ارتقاء هویت مدرسه ای:

  • لباس فرم یکی از چیزهایی است که هویّت مدرسه‌ای ایجاد می‌کند. به خصوص اگر لباس فرم، یک لباس متمایز و متفاوت نسبت به مدارس دیگر باشد. کلاه سفید مدرسه‌ی حکمت به اضافه‌ی چفیه و پیراهن سفید و احیانا جلیقه ای که دارای آرم مدرسه حکمت است، به عنوان لباس فرم در نظر گرفته شده است. البته لباس فرم فقط در مراسم رسمی اجباری است و در حالت عادی لباس شاگردان آزاد است ولی باید لباس، موقّر و مناسب شأن شاگرد باشد.
  • مدرسه یک سرود رسمی دارد که خواندن این سرود می‌تواند انسجام هویّت حکمت را در بچّه‌ها تقویت کند. این سرود حاوی ارزش ها و آرمان های مدرسه است که به شکل غیر رسمی آن را به شاگردان منتقل می کند. این سرود هم می‌تواند در مراسم رسمی خوانده بشود و هم در مراسمی مثل کوهنوردی، پیاده‌روی، طبیعت‌نوردی و یا هنگامی که با مینی بوس دارند می‌روند، می‌تواند از فضاهایی باشد که بچّه‌ها آن را با هم بخوانند.
  • مدرسه دارای هیئتی به نام هیئت فاطمی است که بچّه‌ها برای اداره کردن و اجرای آن مشارکت می کنند که این می تواند هویّت ساز باشد و هویّت مدرسه‌ای را به بچّه‌ها منتقل کند.
  • استفاده از نشانه حکمت (لوگو) در تمام متون، فایلها، تصاویر دیواری، تابلوها، محیطها و همچنین استفاده از پرچم حکمت که نشانه حکمت بر آن نقش بسته است، در محیط مدرسه و مراسم رسمی.
  • تبیین آرمانها و سوگندنامه آرمانی مدرسه حکمت که بیان کننده چکیده شخصیت و فرهنگ مطلوب مدرسه حکمت است.

البته لازم است به این نکته توجه شود که هویت سازمانی تا حدی که منجر به رفتارهای سازنده و نهادینه شدن سازمان گردد، مفید است؛ اما زیاده روی در تاکید بر آن و شکل گیری عرق قبیله ای و تعصب جاهلی بر آن، پدیده ای است که باید در جلوگیری از آن مراقبت شود.

آیا مدرسه حکمت ایدئولوژی دارد؟

بستگی دارد که چه تعریفی از ایدئولوژی داشته باشیم.

اگر ایدئولوژی را یک تزریق بیرونی به کودک محسوب کنیم که کودک مجبور باشد با قرار گرفتن در فضای مدرسه آن را با تمام ابعادش بپذیرد، خیر.

مدرسه حکمت ایدئولوژیک نیست. فضای مدرسه به گونه ای است که مفاهیم مورد بحث قرار می گیرند و منطق مسائل مطرح می شود، و بچه ها به فکر کردن و تصمیم گیری بر اساس فکر کردن ترغیب می شوند. حتی پذیرش دین با تفکر باید همراه باشد. اصول دین تقلیدی نیست. باید شخص خودش آن را فهم کند و خودش به آن رو آورد.

اما البته اگر حرفهای خدا را گوش داد و فهمید، اعتقاد ما این است که حرفی بهتر و صحیح تر و محکم تر از حرف خدا پیدا نمی شود. “و من احسن من الله قیلا؟ و من اصدق من الله حدیثا؟ کتابا احکمت آیاته ثم فصلت من لدن حکیم خبیر!” البته این به آن معنا نیست که بچه را مجبور می کنیم که حتما این حرف بهتر را گوش و تبعیت کند. ولی از این صحبت می کنیم که نجات آدمیزاد در این است که حرف بهتر و راست تر و محکم تر را از حکیم و خبیر گوش بدهد. اینکه می گویند خدا هم گفته “فبشر عباد الذین یستمعون القول…” فراموش می کنند که قبل از آن خدا گفته “وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَن يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى” و بعد از آن هم گفته “فیتبعون احسنه”. هر کسی که هر حرفی را گوش کرد و انتخاب کرد مورد بشارت نیست. بشارت به کسی است که در گوش دادن و انتخاب کردن، از بندگی طاغوت اجتناب کنند و بعد از آن حرف احسن را انتخاب کنند، نه آنکه دلشان و تمایلات نفسانی شان می خواهد. حرف احسن هم خود حرف خدا است.

اما اگر منظور شما از ایدئولوژی این باشد که یک دستگاه معرفتی داشته باشد که با انسجام فکری در مورد تمام مسائلی که زندگی اش را تحت تاثیر قرار می دهد، یک تبیین عقلانی از کل مسائل هستی و آنچه او با آنها سروکار دارد را ارائه کند؛ چرا ما ایدئولوژی داریم و آن را هم برای بچه ها تبیین می کنیم و ایدئولوژی ما قرآن و حرف خدا است.

آنهائی که اعتقاد دارند هیچ ایدئولوژی نباید وجود داشته باشد، خودشان یک ایدئولوژی بسیار مهم دارند: “هیچ ایدئولوژی نباید وجود داشته باشد!” این دوستان اول به سراغ رفع تناقض خود بروند، بعد به دیگران کار داشته باشند. انسان بدون ایدئولوژی (با معنای دومی که گفتم نه معنای اول) انسان پوچ باری به هر جهت است که نمی داند کجاست و چه می کند و کجا می رود و چه می خواهد.

آیا مدرسه شما تنها کودکانی را که دارای ایدئولوژی خاصی هستند می پذیرد؟ مثلا اگر یک کودک کرد سنی یا چند کودک زرتشتی یا بودایی وارد مدرسه شما شوند، تکلیفشان در مدرسه شما چه خواهد شد؟

جذب ما بر اساس ایدئولوژی نیست. تنها مانع جذب ما مشکلات اخلاقی غیر قابل هضم است. البته ممکن است یک خانواده یا شاگرد، محیط و رویکرد ما و ایدئولوژی میدان دار مدرسه را نپسندد و به مدرسه ما نیاید. اما ما ایدئولوژی خودمان را در مدرسه به او تحمیل نمی کنیم.

هیچ اجباری در کار نیست. حتی به بچه های شیعه برای نماز خواندن! مثلا همین الان هم خیلی از بچه ها در نماز جماعت شرکت نمی کنند. البته تمام تلاش خودمان را می کنیم که بچه ها به نماز جذب شوند. اما اگر کسی نیامد مجبورش نمی کنیم. بر خلاف مدارسی که بچه ها مجبورند در برنامه ها و فعالیتهای مذهبی شرکت کنند!

منظور از  ایدئولوژی و چند فرهنگی در مدرسه قبلا گفته شد. اگر منظور از ایدئولوژی یک نظام فکری فریز شده است، خودمان هم با مدرسه ایدئولوژیک مخالفیم.

اما اگر منظور کمک کردن بچه ها به یافتن یک انسجام فکری و شکل گرفتن یک نظام فکری است، این اصلا کار اصلی مدرسه است. مدرسه باید به بچه ها کمک کند یک نظام فکری داشته باشند. خودشان این نظام را باید کشف کنند. تاکید می شود. اصول دین فهمیدنی است. تقلید کردنی نیست. خودشان باید برداشت کنند و بفهمند. این به معنای آن نیست که حقیقت متعدد است. حقیقت یکی است. اما هر شخص باید تلاش خود را برای برداشت از حقیقت بکند. نبی اکرم صلی الله و علیه و آله وقتی مبعوث شدند و رسالت خود را به حضرت علی علیه السلام عرضه کردند، حضرت گفتند اجازه دهید فکر کنم. شبی فکر کردند و بعد پذیرفتند. ما دین را عرضه می کنیم. اما بچه ها خودشان باید فکر کنند و برداشت کنند. حالا می خواهند شیعه باشند یا اهل سنت، یا مسیحی، یا بودائی. ولی این که این بچه ها در مدرسه ما تحصیل کنند به معنای آن نیست که ما بی جهت باشیم. خیر ما مسلمان و شیعه هستیم و قطعا برنامه آموزشی مان را بر اساس مبانی معرفتی که از اسلام و معارف تشیع گرفته ایم تدوین می کنیم. اگر کسی بگوید من کاملا بی طرف هستم دروغ می گوید. اصولا امکان ندارد مدرسه بزنید و ایدئولوژی خود را به بچه ها عرضه نکنید. حتی آنکه شعار می دهد که بدون ایدئولوژی باشید، خودش مروج یک ایدئولوژی است و اتفاقا خیلی سفت و سخت تر از آنها که ایدئولوژی خود را ارائه می کنند، از ایدئولوژی بدون ایدئولوژی بودن خود دفاع می کند و همه را مجبور می کند که از ایدئولوژی او تبعیت کنند. همین الان مشاهده بفرمائید. ما که مدعی ایدئولوژی شیعی هستیم قصد داریم همه را مجبور کنیم که این ایدئولوژی را باید در مدرسه خود بکار ببندند؟ و اگر نبندند به آنها تهمت دوری از ایدئولوژی شیعی بودن بزنیم و آنها را تهدید کنیم؟، یا دوستانی که اهل ایدئولوژی بدون ایدئولوژی بودن هستند قصد دارند همه را به تبعیت از ایدئولوژی خود مجبور کرده؟ و اگر نکنند، آنها را به ایدئولوژی گرائی و بلا آوردن بر سر بچه های مظلوم و چه و چه متهم می کنند؟ کمی به این موضوع که گفته شد فکر کنید.

و البته وقتی ما مدرسه مان را بر اساس ایدئولوژی شیعی تاسیس می کنیم، ممکن است کس دیگری هم مدرسه ای با ایدئولوژی اهل سنت یا مسیحی تاسیس کند و دیدگاهی غیر دیدگاه شیعی ما داشته باشد.

چرا شاگرد باید چفیه بیاندازد روی دوشش؟ به عنوان یک نماد ویژه؟ این را نوعی تلقین ایدئولوژیک نمی دانید؟ یا می دانید ولی اصلا هدفتان هم همین است؟

بله، نمادی است برای مقاومت و روحیه بسیجی! همین یک چفیه کلی پیام به بچه ها منتقل می کند و فرهنگ سازی می کند. این انتخاب ما برای مدرسه خودمان است. خانواده هایی هم که ما را انتخاب می کنند، این را می دانند و آنها هم این را انتخاب می کنند و الزامی برای اینکه همه مدارس اینگونه باشند نمی بینیم.

تلقین ایدئولوژی نیست. بچه های ما فکور بار می آیند و خودشان تفکرشان را انتخاب می کنند. این یک همسوئی ملی و هویتی است. شما چرا پرچم ایران را انتخاب می کنید؟ پرچم ایران ایدئولوژی شما را تعیین می کند؟ یا ملیت و هویت ملی شما را؟ این یک پرچم است برای روحیه بسیجی.

منظور از آموزش ویژه گرا چیست؟

با تعمق و شناخت مطلوب از فراگير، مدرسه‌ حکمت تلاش مي‌كند تا شاگرد به شناخت كافي در مورد پديده‌ها دست يابد؛ و براي تحقق اين شناخت، مدرسه نيز از او شناخت كافي دارد و برنامه درسي را متناسب با خصوصيات و استعدادها و شرايط وی تنظيم مي‌كند.

دستيابي دانش‌آموز به شناخت، مستلزم حركتي است كه آگاهانه، مبتني بر دانسته‌ها و خصوصيات او تنظيم شده باشد. بنابراين اولين چيزي كه براي شناخت لازم است، تبيين مدلي از دانسته‌هاي شاگرد است. در مدرسه حكمت، سامانه مديريت آموزشي حکمت(سماح)‌ بر اساس اطلاعاتي كه از خود شاگرد و مربي كسب كرده است و نيز فعاليتهایي كه شاگرد در تعامل با اين سيستم داشته است، مدلي از دانسته‌ها و خصوصيات وی را تبيين مي‌كند. بر اساس اين مدل، شاگرد و مربي با سهولت بيشتري در مورد خلاء‌ها و مسير آينده تصميم مي‌گيرند و مسيري را انتخاب و تنظيم مي‌كنند، كه بهترين اثر را در رساندن شاگرد به بصيرت و شناخت از پديده هاي مورد نظر، فراهم آورد.

مدرسه حكمت چگونه با سيستم رسمی آ.پ در برنامه درسی و مقايسه دانش آموزان تلفيق می شود؟ برنامه رسمی آ.پ كه همان تدريس كتب رسمی است در مدرسه حكمت چطور اتفاق می افتد؟

درگیر شدن مدرسه با رویکرد ترکیبی حکمت با کتابهای درسی از دو طریق اتفاق می افتد:

در طریق اول، در عین درگیر شدن بچه ها در مسائل کاربردی و عینی، مربی با اشرافی که نسبت به موضوعات موظف کتابهای درسی بچه ها دارد، در زمانی که بچه ها با موضوعی مواجه می شوند که مرتبط با موضوعات رسمی آنها است، مثلا در هنگام باغبانی با انواع خاک که یکی از موضوعات کتاب درسی علوم آنها است، ضمن بحث در مورد موضوع، از بچه ها خواسته می شود که در موضوع مربوطه (انواع خاک) جستجو و تحقیق کنند. این جستجو و تحقیق می تواند از طریق کتابهای کتابخانه، منابع در دسترس از طریق رایانه، و کتاب درسی (به شکل یک دایره المعارف – نه به صورت دستورالعمل مرحله به مرحله و فصل فصل) صورت گیرد. ضمن این جستجو و تحقیق، در صورتی که بچه ها خودشان به موضوعات مطرح شده در کتاب درسی رسیدند که نگرانی مربی از این پوشش رفع می شود. اما اگر هم نرسیدند، مربی مجاز است که پس از تحقیق آزاد بچه ها، بچه ها را برای کنترل مطالب کتاب درسی، به کتاب درسی هم سوق دهد.

 در طریق دوم از طریق آموزش چند سطحی، بچه ها را مستقیما درگیر کتابهای درسی می کند، اما در فرایندی متفاوت! در ادامه به این موضوع خواهیم پرداخت.

لازم است به این نکته اشاره کنم که الگوی مدرسه حکمت به صورت مطلق آن، تا درجه زیادی ترکیبی است. اما برای تطابق با واقعیتهای محیط، بخصوص نظام فعلی آموزش و پرورش، مجبور است به کتابهای درسی هم پوشش دهد. کتابهای درسی مبتنی بر رویکرد موضوعی و تجزیه گرا سازماندهی شده اند.

چرا شما می گویید برای تطابق با واقعیتهای محیط، بخصوص نظام فعلی آموزش و پرورش، مجبورید کتابهای درسی را هم پوشش دهید. چرا از كلمه “مجبور” استفاده نموده ايد؟ يعنی نظام آموزشی كنونی اينقدر دارای اشكال است؟

مشکل کتابهای درسی، هر چقدر هم خوب تدوین شده باشد، آن است که بچه ها در تعامل با محیط عینی و کاربردهای واقعی به فصول کتاب برخورد نمی کنند، بلکه بر اساس فصل بندی از پیش تعیین شده ای به مباحث وارد می شوند. من این بحث را یاد می گیرم چون به من دیکته کرده اند که یاد بگیرم؛ نه آنکه دغدغه ای برای یاد گرفتن آن دارم.

 اما وقتی من با برخورد با محیط عینی به یک موضوع برخورد می کنم و بر اساس این برخورد به جستجوی آن می پردازم، برای فهمیدن و بکاربستن آن دغدغه دارم. این موضوع را با انگیزه درونی خودم جستجو و فهم می کنم و به همین دلیل ساده تر آن را یاد می گیرم و وقتی یادگرفتم، تقریبا هرگز آن را فراموش نمی کنم.

چطور به بچه ها در یک کلاس در زمینه های مختلف و در سطوح مختلف تعلیم کنیم؟

در روش متداول سخنرانی، مربی مجبور است میانگین گرفته و بر حسب توانمندی متوسط، مباحث را ارائه دهد.

برای پاسخ به سئوال فوق لازم است از ابزار کلاس معکوس استفاده کنیم.

در روال معمول، معلم در کلاس عمومی تدریس می کند و شاگردان به صورت انفرادی تمرین انجام می دهند.

در کلاس معکوس، ماجرا برعکس می شود: شاگردان به صورت انفرادی یا گروهی یاد می گیرند (از طریق بسته های آموزشی خود آموز) و بعد به صورت گروهی و با حضور و درگیر شدن مربی تمرین حل می کنند.

اگر ما موضوعاتی را که بچه ها باید یاد بگیرند (به واسطه قرار داشتن در موضوعات ضروری کتابهای درسی) یا تمایل دارند یاد بگیرند (با دغدغه و علاقه شخصی)، در قالب بسته هایی عرضه کنیم و بچه ها به صورت گروهی یا فردی بتوانند بسته ها را گرفته، مطالعه و مشاهده و اجرا کنند و بعد در جلسه کارتمرین با حضور مربی خود تمرینهای آن را انجام دهند، وقتی یک شاگرد یا یک گروه یک بسته را تمام کرد، می تواند سراغ بسته دیگر برود.

در چنین شرایطی ممکن است یک شاگرد در هفته 4 بسته ریاضی را بگذراند و شاگرد دیگر در همان هفته 2 بسته ریاضی را. ممکن است در همان هفته شاگرد اول 2 بسته علوم تجربی را بگذارند و شاگرد دوم 5 بسته را.

به این ترتیب هر کس در هر زمینه ای که توان و استعداد و علاقه بیشتری دارد، با سرعت بیشتری جلو می رود.

حال اگر بسته های کتاب درسی تمام شد چه؟ اشکالی ندارد! بسته های کتابهای درسی سالهای بعد و موضوعات حاشیه ای هم که وجود دارند. بچه ها می توانند به آنها وارد شوند.

دو استراتژی برای پوشش سرعت بیشتر شاگردان وجود دارد:

عمق بیشتر – شاگردی که با سرعت بسته ای را با کیفیت خوب می گذارند، وارد بسته های حاشیه ای و عمیق تر همان موضوع شود.

طول بیشتر – شاگرد بسته های بعدی را بگیرد و به مباحث  سالهای بعد و زمینه های دیگر وارد شود.

ما به چنین میدانی آموزش چند سطحی می گوییم.

وقتی آموزش چند سطحی را به صورت واقعی آن اجرا می کنید، از سرعت حرکت بچه ها و توان یادگیری آنها حیرت می کنید. تخمین ما از معدل یادگیری بچه ها، 4 برابر روش میانگین گیری نظام آموزش رسمی است. یعنی بچه ها در این روش می توانند بطور معمول 4 برابر بیشتر یاد بگیرند.

و جالب است که بدانید این یادگیری با توجه به دغدغه خود بچه ها، بدون زحمت و فشار مربیان و اولیاء صورت می گیرد. بچه ها خودشان تمایل دارند طبق گرایش فطری شان با سرعت بیشتری یاد بگیرند. مربیانی که تجربه کلاس چند سطحی را به خوبی اجرا کرده اند، کاملا بر این موضوع واقفند.

چرا کارهایی مثل ظرفشویی، نظافت کلاس و مدرسه و مانند اینها بر عهده شاگردان گذاشته می شود؟

همانطور که قبلا اشاره شد يکي از ابعاد مدرسه حکمت، مدرسه زندگي است. بايد سازوکارهايي وجود داشته باشد تا شاگردان در اين مدرسه براي زندگي در جامعه آماده ‌شوند. آنها ياد مي‌گيرند كه چگونه مسائل زندگي خود را حل كرده و روي پاي خود بايستند.

به عنوان مثال، ظرف شستن يکي از فعاليتهايي است که اين امر مهم را تمهيد مي كند. ظرف شستن مي تواند در ارتقاء مهارت هاي زندگي، ارتقاء خصوصيات فردي از جمله ايجاد تجربه همکاري و کار گروهي، جديت، پشتکار،‌ قانونمداري، نظم، پاكيزگي، دقت، حفاظت از لوازم، سرعت، اعتماد به نفس، تلاش تحرك و جنب و جوش، مسئوليت پذيري، سادگي و بي تكلف بودن، صرفه جویي، ابعاد مختلف فرهنگ كار و ابعاد مختلف مهارتهاي كارهاي خانه و امور روزمره نقش جدي داشته باشد. با توجه به ابعاد مختلف يادگيري كه در ظرف شستن اتفاق مي‌افتد، ظرفشویی يكي از برنامه هاي كاملا جدي تمام پايه هاي آموزشي (از اول ابتدائي تا انتهاي دبيرستان و حتي سطوح بالاتر) است و تاكيد زيادي بر اجراي كامل و دقيق آن وجود دارد.

همه بچه های مدرسه حکمت تجربه ظرفشویی مفصلی دارند! برای همین منظور حوض ظرفشویی خاصی طراحی شده (که اتفاقا با مشارکت خود بچه ها طراحی و ساخته شده است) و هر روز یکی از کلاسها ظرفهای مدرسه را می شوید.

نکته مهم این است که ظرفشویی، نظافت کلاس و مدرسه و اینها نباید به عنوان یک کار اجباری و بیگاری توسط بچه ها تلقی شود. برخورد مربیان و کادر مدرسه باید به گونه ای باشد که بچه ها خودشان با رغبت برای انجام این کارها بیایند. بسته به عملکرد مربیان، برای اغلب بچه ها اینها فعالیتهای جالبی هستند. البته باید این را از بچه ها بپرسید! اما در مجموع بچه ها با این کارها ارتباط خوبی برقرار می کنند.

ضمن اینکه مدرسه‌ی حکمت از این نظر که بر یاد دادن عملی آنچه باید توسط بچّه‌ها یاد گرفته شود، تمرکز می‌کند، یکی از محورهای خود را مدرسه‌ی عمل قرار داده است. ما فکر می‌کنیم که بچّه‌ها آن چیزی را که یاد می‌گیرند، باید در عمل و در کاربرد و در جای عینی که آن موضوع مصداق دارد یاد بگیرند.

بنابراین اوّلین کاری که باید بکنیم این است که شرایط کار واقعی بچّه‌ها را فراهم کنیم. یعنی بچّه‌ها باید در مدرسه کار واقعی و آن چیزهایی را که در زندگی واقعی‌ خود با آن مواجه بوده و درگیر هستند -عین آنها را- در مدرسه تجربه کنند و اگر مدرسه می‌خواهد یک موضوعی را آموزش دهد، حتّی الامکان سعی کند شرایط کاربرد واقعی و عینی آن موضوع را تأمین کند و بر اساس آن شرایط به تعلیم شاگرد بپردازد.

پس کارهایی که در مدرسه دارد اتّفاق می‌افتد، می‌شود از فرصت انجام دادن خود این کارها برای یاد دادن به خود بچّه‌ها استفاده کرد. به خاطر همین این اصل را که هر کاری توسط بچّه‌ها در مدرسه قابل انجام است، باید توسط بچّه‌ها انجام شود را در نظر می گیریم. خیلی از کارها در مدرسه اتّفاق می‌افتد، مانند آشپزی، نظافت، باغبانی، برگزاری مراسم ها، برنامه ریزی، امور جاری مدرسه و نظایر آن. ما می توانیم از این فرصت ها استفاده کنیم و خود شاگردان مجری انجام این فعالیت ها باشند.

موقعی که ما می‌خواهیم شروع به برنامه ریزی کارهای مدرسه بکنیم، باید ببینیم که این کاری که من دارم برای انجام دادن آن برنامه‌ریزی می‌کنم، آیا توسّط خود شاگردان قابل انجام است یا نیست. اگر من بخواهم دیوار را رنگ کنم آیا بچّه‌ها می‌توانند دیوار را رنگ کنند یا نمی‌توانند. اگر من بخواهم یک وسیله‌ای را در داخل مدرسه حمل کنم، ببینیم که بچّه‌ها می‌توانند آن را حمل کنند یا نه.

بحث این نیست که ما از بچّه‌ها بیگاری بکشیم یا بگوییم که بچّه‌ها به جای کارگر برای ما کار کنند بلکه بحث این است که بچّه‌ها مزه‌ و تجربه‌ی کار عملی را چشیده باشند و با مسائلی که یک کار عملی در مدرسه مواجه است، آن‌ها هم مواجه شده باشند. پس حتّی الامکان تلاش ما بر این است که هر کاری را که می‌شود به بچّه‌ها واگذار کرد، به آنها واگذار کنیم.

نظر شما در مورد مدارسی مانند استثنایی یا استعدادهای درخشان و مانند اینها چیست؟

آنچه كه در مدارس رايج متداول است، جداسازي دانش‌آموزان كم توان، عادي و پرتوان جسمي، روحي و هوشي از يكديگر در مدارس مجزا و اختصاص برنامه درسي جداگانه براي هر كدام از آنها است. ظاهرا تدبير مذكور منطقي به نظر مي‌رسد. اما مسئله‌اي كه در اينجا رخ مي‌نمايد، مشكل جامعه‌پذيري دانش‌آموزان است. در جامعه افراد كم توان، عادي و پرتوان، از يكديگر جدا نيستند.

 آنها در يك جامعه و در يك محيط زندگي مي‌كنند. آيا افراد كم هوش، عادي و باهوش، از فروشگاههاي مختلف مخصوص به خود خريد مي‌كنند؟ سوار وسائل نقليه عمومي متفاوتي مي‌شوند؟ خدمات خود را به جامعه به شكل متفاوتي ارائه مي‌كنند؟ بديهي است كه پاسخ منفي است. پس چرا آنها بايد در محل متفاوتي ياد بگيرند؟

‌ اگر يكي از مهمترين رسالتهاي آموزش و پرورش،‌ فراهم سازي بستر جامعه‌پذيري دانش‌آموزان است، آنها بايد در مدرسه با نمونه واقعي از تعامل افراد كم توان، عادي و پرتوان جسمي، روحي و هوشي مواجه شوند. آنها بايد ياد بگيرند، چگونه در كنار هم زندگي كنند، در مشكلات هم شريك باشند، همديگر را ياري نمايند و تواناییها و ناتوانایيهاي يكديگر را درك كنند. آنها بايد درك كنندكه هر كدام از آنها در زمينه‌اي كمتر از برخي ديگر از دوستانشان توان دارند و در زمينه‌هاي ديگر بيشتر؛ و آنها بايد درك كنند كه برآيند توانایيهاي افراد معلول و كم توان، اغلب بيش از توانایيهاي افراد عادي است.

اما مشكل اساسي در همراه ساختن اين گروههاي با توانمندي متفاوت،‌ در فشار برنامه درسي است. مشكل از آنجا ناشي مي‌شود كه برنامه درسي در شكل متداول آن، سازوكاري يكسان وكليشه شده را براي همه افراد يك كلاس تجويز مي‌كند. به همين دليل همه افراد يك كلاس بايد يك مسير را، با يك سرعت، براي دستيابي به يك هدف، دنبال كنند. آنها به هم در طي اين مسير زنجير مي‌شوند و آنكه توان زيادتري دارد، از حركت به اندازه توانایي خود باز مي ماند و آنكه توان كمتري دارد، به زور و با فشار براي همراهي با همكلاسيهاي خود بر زمين كشيده مي‌شود.

اما در مدرسه حكمت،‌ برنامه درسي به صورت ويژه‌گرا، اين امكان را فراهم مي‌كند كه هر كس در كلاس به اندازه خود ياد بگيرد. اولا محيط كلاسهاي درس، نحوه اداره، اجراي كلاس و واگذاري بخش عمده زمان مدرسه به خود دانش‌آموزان در انجام كارها و فعاليتهاي خودشان، اين امكان را فراهم مي‌آورد كه در هر روز، يك دانش‌آموز بتواند چند برابر دانش‌آموز ديگر ياد بگيرد؛ و ياد گرفتن چند برابر او و كمتر يادگرفتن دانش‌آموز ديگر نيز، مخل كلاس و مدرسه نيست.

ثانيا، ارزش‌يابي و مقايسه هر دانش‌آموز با خودش و توجه به رشد و تغيير او نسبت به وضعیت قبل خود و آنچه كه مي‌تواند و مطلوب است كه در آينده داشته باشد، به جاي مقايسه او با ديگران، جلوي تحقيرها و فشارهاي محيط را بر دانش‌آموزان كم توان مي‌گيرد و به آنها اجازه مي‌دهد با آرامش خاطر و بدون ترس، به اندازه توان خود حركت نمايد.

ثالثا، ويژه گرایي برنامه درسي و تنظيم برنامه درسي، طبق توان هر دانش‌آموز، اين امكان را فراهم مي‌آورد كه هر دانش‌آموز را در شرايط مناسب، متناسب با استعدادها، علائق و توانمنديهاي خود او مورد تعليم و تربيت قرار داد. اين ويژه‌گرایي، تفاوت فعاليتهاي دانش‌آموزان مختلف را در محيط آموزشي فراهم مي‌آورد؛ و به آنها اجازه مي‌دهد كه هر كدام با استفاده از ابزارها و تمهيدات آموزشي فراهم شده،‌ برنامه درسي خاص خود را در دستوركار داشته باشد.

علاوه بر آن، تمهيدات،‌ ياري و توجه خاصي كه دانش‌آموزان كم توان، در مواردي نظير مشاوره، توانبخشي و امكانات فيزيكي محيط، به آنها نيازدارند، در مدرسه پيش‌بيني شده است. 

بر اساس همين رويكرد و بستر تمهيد شده است كه در مدرسه حکمت، كم‌توان و پرتوان، در كنار هم به خوبي تحصيل كرده و هر يك در حد توانایيهاي خود، مسير آموزشي را با آرامش دنبال مي‌كنند.

بچه هایی که از لحاظ جسمی، روحی و یا هوشی دارای کم توانی هستند چگونه در مدرسه پذیرش می شوند؟

در هنگام ثبت نام، مربی از شاگردان مصاحبه و سنجش به عمل می آورد و در صورتی که شاگرد کم توان تشخیص داده شود، مربی شاگرد را برای سنجش تکمیلی به متخصص ارجاع می دهد. پس از تعیین ابعاد کم توانی توسط متخصص، در صورتی که کلاس برای جذب ابعاد مختلف کم توانی ظرفیت داشته باشد، شاگرد جذب می شود.

زیرا اگر تعداد شاگردان دارای کم توانی در کلاس زیاد باشد، یک مرتبه کلاس را قفل می‌کند و کلاس به کلاس استثنایی تبدیل می‌شود و این همان آسیبی است که ما می‌گوییم بچّه را به مدرسه‌ی استثنایی نبرید و بروید آن‌ها را در مدارس معمولی پخش کنید برای این‌که آن‌ها به حدّ کافی فضای نرمال ببینند و با فضای نرمال با آنها برخورد شود.

ما جدول‌های خاصّی داریم که بدانیم هر کلاس چقدر ظرفیت دارد. مثلاً ممکن است ما بتوانیم سه نفر بچّه‌ی بیش فعّال را در چنین کلاسی بیاوریم و آنها را در فضای کلاس هضم کنیم ولی اگر شما چهار نفر بچّه‌ی بیش فعّال وارد این کلاس کنید، این کلاس را به هم می‌ریزند.

آیا در مدرسه حکمت تا به حال به فراگیرانی برخورد کرده اید که به نظر بیاید این محیط تاثیر لازم را برای آنها ندارد و باید به جای دیگری منتقل شوند؟

البته همه بچه ها تحت تاثیر شدید محیط مدرسه قرار می گیرند. اما گاهی اوقات هستند شاگردانی که مشکلاتشان قابل مدیریت شدن توسط کادر آموزشی و محیط نیست.

لازم است به این موضوع توجه شود که مدرسه فقط شاگردان به اصطلاح زرنگ را نمی پذیرد، بلکه طیف وسیعی از شاگردان کم توان تا پرتوان، در ابعاد جسمی، هوشی و یادگیری و روانی را در کنار هم دارد.

شاگردان معلول فراوان داریم. شاگردان اوتیسم و سندروم دان و … در کنار شاگردان عادی و نیز شاگردان موسوم به تیزهوش با هم تحصیل می کنند و در یک کلاس حضور دارند. البته هر کدام به اندازه توانشان در هر بعدی فراگیری دارند. در مورد شاگردان سخت، نظیر شاگردان بیش فعال، معمولا در محیط مدرسه این شاگردان به سرعت به شاگردان عادی تبدیل می شوند.

مهمترین دسته شاگردانی که گاه نمی توانیم با آنها کنار بیائیم یا از ابتدا آنها را نمی پذیریم، یا پس از چالشی طولانی مجبور به کنار گذاشتن آنها می شویم، شاگردانی هستند که فرهنگ خانوادگی و اخلاقی و رفتاری نامناسبی دارند و از الفاظ بد به شکل وسیع استفاده می کنند و خانواده آنها هم همکاری مناسبی با ما ندارند.

آیا شاگردان مدرسه حکمت در میدانهای علمی و تخصصی بیرون مدرسه نیز شرکت می کنند؟

زمینه حضور و فعالیت شاگردان مستعد در میدانهای علمی، عملی و تخصصی بیرون مدرسه، نظیر انجمنهای علمی، کنفرانسها، مجامع تخصصی، میدانهای ورزشی، دوره های آموزشی تخصصی، دوره های آموزش ورزشی، شرکت در نمایشگاههای عمومی و تخصصی، مسابقات، فضای همکاری های علمی و عملی و تخصصی، ارائه مقاله در نشریات، شرکت در جلسات سخنرانی و نظایر آن با نظارت مدرسه و مربیان آن صورت می گیرد.

هدف این تعامل، ارتقاء تخصصی شاگردان، مربیان و فضای عمومی داخلی مدرسه، مشاهده سطح فعالیت سایر مدارس و محیطهای واقعی و دریافت بازخورد نسبت به رویکرد تعلیم و تربیت مدرسه و نواقص آن و فراهم شدن زمینه شوق و انگیزه بیشتر شاگردان است.

البته در فراهم کردن این زمینه حضور، باید فضا و میدان بیرونی کاملا سنجیده شده و در کنار اثرات مطلوب حضور، زمینه های منفی و تبعات نامطلوب حضور شاگردان در این فضاها نیز سنجیده شود. مسائل اخلاقی، رواج تفکرات غیر دینی در بسیاری از مجامع و نظایر آن، نمونه هایی از این زمینه های منفی است که متاسفانه بسیار رواج دارد و اثرات مثبت حضور را تحت الشعاع قرار داده و در مقابل این مشکلات، گاه منطقی آن است که عطای آن را به لقایش بخشید.

همچنین در این شرکت کردن در فضاهای بیرونی، باید مراقبت شود که جهت گیریهای بعضا نامناسبی که در فضاهای بیرونی وجود دارد، جریان تعلیم و تربیت مدرسه را منحرف نکند. (مثلا در حوزه برخی مسابقات قرآن، تاکید بیشتر بر حفظ ظاهری، زیبا خوانی و قواعد قرائت است و این ممکن است رویکرد مدرسه بر فهم مفاهیم و کاربرد دستورات قرآنی در زندگی روزمره را به تدریج به حفظ ظاهری و زیبا خوانی سوق داده و تفکر بر آیات قرآن را به حاشیه ببرد). 

چرا در مدرسه، شاگردان به کسب و کار می پردازند؟

هر انسانی در هر شغلی بالاخره نیاز به تلاش، فراهم کردن، استحصال کردن، ارائه محصولات کاری خود و دفاع از حق خود است. بچه ها نیز در مدرسه به صورت جدی در برهه های زمانی مشخص، به فعالیت های کسب و کار می پردازند. این کسب و کار ممکن است تولید یک محصول و فروش آن، ارائه خدمات و دریافت دستمزد، یا خرید و فروش محصولات باشد.

کسب و کار هم به صورت دوره های مشخص در قالب فعالیتهای نمایشگاهی (مثل نمایشگاه فروش شب عید که چند روز قبل از انتهای اسفند هر سال برگزار می شود)، حضور در بازار روز محلی و فروش محصولات در آن و همچنین عرضه محصولات و خدمات در محل مدرسه در طول سال تحصیلی، انجام می شود.

شاگردان در مراحل مقدماتی هر فعالیت کسب و کار، در مورد تصمیمات راهبردی آن، که چه فعالیتی را با استفاده از فرصتهای موجود، با حداکثر بهره وری انجام دهند فکر می کنند.

مثلا در یک مورد که بچه ها قصد فروش در بازار روز محلی (چهارشنبه بازار) را داشتند، طی چند جلسه بر این بحث و گفتگو شد که چه محصولی را بفروشیم؟ برای چه مخاطبینی؟ از کجا تهیه کنیم؟ چطور بفروشیم؟ و سئوالاتی نظیر اینها. برای پاسخ به این سئوالها بچه ها از چهارشنبه بازار بازدید کرده و از محیط آن فیلمبرداری کردند. همچنین از محصولات موجود در بازار فهرست اجمالی تهیه شد. بعد بر روی فیلمها تحلیل شد که چه فرصتهایی در بازار وجود دارد و چه محصولاتی می تواند فروش بهتری داشته باشد. سپس بچه ها محصولات انتخاب شده را تهیه و فنون فروش و چگونگی عرضه محصولات را به صورت نمایش تمرین کرده و سپس به بازار رفته و بساط خود را پهن کرده و فروش انجام شد. پس از آن هم تحلیلی از آنچه اتفاق افتاده بود و حساب و کتاب صورت گرفت.

فرآیند کسب و کار باعث فراگیری بسیاری از خصوصیات فردی و شخصیتی در شاگردان می شود و در جریان آن شاگردان بسیاری از دانش ها و مهارت ها را یاد می گیرند.

هدف از باغبانی شاگردان در مدرسه چیست و چگونه انجام می شود؟

باغبانی از جنبه آموزش دانش و مهارت تاثیر زیادی دارد. در باغبانی خیلی کارها را می‌توانیم انجام دهیم، مثلاً راجع به مساحت می‌توانیم صحبت کنیم، راجع به فتوسنتز می‌توانیم صحبت کنیم. یا راجع به مثلا تبخیر، داریم با بچّه‌ها می‌رویم در باغچه کار کنیم، یک مرتبه می‌گویم بچّه‌ها این‌جا خاک خشک است، کمی آب بیاورید بریزید، آب که می‌آورند می‌ریزند چه می‌شود؟ این خاک چرا زود خشک شد؟ آن خاک چرا دیرتر خشک می‌شود؟ راجع به این بحث می‌کنیم. بعد خاک را دربیاوریم، در مورد این‌که آب چطور در خاک نفوذ می‌کند، شروع می‌کنیم از این موضوع، بحث را به این می‌کشانیم که چه پدیده‌ای اتّفاقی می‌افتد این خاک خشک می‌شود؟ بعد این را به آزمایشگاه می‌بریم، بچّه‌ها روی این خاک آزمایش می‌کنند، آن را حرارت می‌دهند، آب آن بخار می‌شود. به هر حال تمام این اتّفاقات برای این است که بچّه‌ها بحث تبخیر را بفهمند و ما از فرصت باغبانی برای این کار استفاده می کنیم.

همه بچه های مدرسه حکمت در طول سال باغبانی کرده و از باغچه ها و زمینهای کشاورزی خود نگهداری و عملا از محصولات خود استفاده می کنند.

هرکلاس براي خودشان باغچه کوچکي در حياط مدرسه داشته و متناسب با هر فصل، انواع سبزي و گل مي کارندکه در آن صبر و بردباري، مسئوليت پذيري، تلاش،‌ تحرك، فعاليت و جنب و جوش، تدبر و تعمق در قدرت خداوند، وجدان كار و پشتكار ارتقاء مي يابد.

چرا از محیط کلاسها و فعالیت های مدرسه فیلمبرداری می شود؟

فیلم‌برداری برای تحلیل فعّالیّت‌های آموزشی توسّط مربّیان، استفاده می شود. ما این را به عنوان یک روتین در مدرسه داریم. مثلا مربی کلاس خود را ضبط می‌کند، بعد خود به همراه چند نفر دیگر کلاس خود را تحلیل می‌کند.

از نمونه‌ی کارهایی که بچّه‌ها در مدرسه انجام می دهند، می بایست فیلم تهیه شود، از ظرف شستن گرفته تا فرض بفرمایید برگزار کردن نمایشگاه یا مراسم و نظایر آن‌ها. مثلاً اگر مراسم برگزار می‌کنند، فیلم پشت صحنه‌ی برگزار کردن آن مراسم را و اگر که مثلاً صبحگاه برگزار می‌کنند، تیمی که بخواهد امروز صبحگاه را برگزار بکند، کارهای قبلی و بعدی که قبل از صبحگاه و بعد از صبحگاه باید این کارها انجام بشود، فیلم اینها را می بایست داشته باشیم.

فیلم ها و مستنداتی که در مدرسه تهیه می کنیم، برای این‌که بتواند فرهنگ مدرسه‌ را به شکل خوبی منتقل بکند، باید به شکل مشاهده‌گر بتواند رفتارهای بچّه‌ها را نشان بدهد. مثلا در مورد رساندن یک کار به نتیجه، این‌که ما یک کار را نیمه رها نکنیم، یک قسمت از آن را انجام ندهیم و بقیه‌ی آن را رها بکنیم، بلکه آن کار را تا پایان ببریم و به نتیجه برسانیم و آن را جمع بکنیم و این یکی از مؤلّفه‌های فرهنگ کار است. اگر این را در یک شاگردی مشاهده کردیم، باید مستند آن را ضبط و ثبت بکند.

در فیلم ها باید مسایل جانبی کارها هم نشان داده شود تا جنبه آموزشی خوبی به ویژه برای مربیان داشته باشد. مثلا در ظرفشویی فقط این نیست که یک حوض است الآن بچه ها دارند ظرف می‌شویند. بلکه بعد از غذا خوردن که بچّه‌ها  تک به تک سینی خود را می‌آورند دم ظرف‌شویی و آن‌جا خالی می‌کنند و در ظرف‌شویی می‌گذارند، این باید نشان داده بشود. از این‌که مربّی -به بچّه‌های آن کلاسی که امروز ظرف‌شور هستند- به آن بچّه‌ها ‌می‌گوید: بچّه‌ها ‌الآن وقت ظرف شستن است، بلند بشویم برویم و ممکن است چند نفر از بچّه‌ها ‌اعتراض بکنند یا مثلاً یکی در برود، از این‌ها ‌هم خوب است فیلم باشد که واقعیت را نشان بدهد. به هر حال مسائلی است که مربّی در ظرف شستن واقعی با آن مواجه است، باید نشان داده بشود و این‌که مربّی چه تدابیری را باید بیاندیشد برای این‌که بتواند آن بچّه‌ها ‌را در این مسئله همراه بکند و این‌که بچّه‌ها ‌دارند می‌روند برای این‌که در آن محیط مستقر بشوند، آستین‌های خود را بالا می‌زند، دمپایی می‌پوشند یا کفش می‌پوشند یا به هر حال هر چیزی که در آن فضای ظرف‌شویی وجود دارد باید در فیلم نشان داده شود.

ذکر این نکته حائز اهمیت است که فيلمبرداري از کلاس ها و وقايع مدرسه براي پيگيري امور آموزشي و رفع نقاط ضعف مي باشد و استفاده امنيتي و مچ گيري از فيلمها ممنوع است.

تمامی فیلمها در انتهای هر روز رسانه بر حسب جلسات و موضوعات مختلف تفكيك شده و در دایرکتوری های مربوطه در سرور مدرسه قرار می گیرند و شاگردان و خانواده ها مي توانند به تمام فيلمها دستيابي دائمي داشته باشند.

ارزشیابی عملکرد شاگردان در مدرسه با چه شیوه ای انجام می گیرد؟

در مدرسه حکمت، ارزش‌يابي از دانش آموزان به صورت كيفي و توصيفي صورت مي گيرد. ارزشيابي توصيفي به جاي تمركز بر نقطه پاياني فرايند ياددهي و يادگيري (امتحان)، در طي فرايند ياددهي و يادگيري، مربي و شاگرد را همراهي كرده و بتدريج ترسيمي از وضعيت كلي و خصوصيات شاگرد را به خود او و مربي ارائه نموده و آنها را در ادامه مسير و اقدامات بعدي ياري مي‌كند. بدين ترتيب ارزشيابي در كلاس از شكل دادرسي و دادگاهي و تنبيهي خارج شده و به صورت تنظيمي و سازمان دهنده در مي‌آيد.

همچنين در اين روش مقياس ترتيبي (مانند در حد انتظار، نزديك به انتظار و نيازمند تلاش بيشتر) جايگزين نمره مي‌شود و از سوي ديگر سازوكارها و ابزارهاي مناسبي براي جمع‌آوري اطلاعات مفيد و موثر در مورد وضعيت شاگرد و مسير حركت او بكار گرفته مي‌شود. ساختار كارنامه نيز به صورت گزارش پيشرفت شاگرد از ابعاد مختلف شخصيتي، عاطفي، مهارتي و دانش درآمده و او را با خود او مقايسه مي‌كند، نه با شاگردان ديگر.

مدل ارزشیابی ما از چند جا ورودی دارد. یک ورودی آن از دانش آموز است، یعنی خود دانش آموز خود را اندازه‌گیری می‌کند و اندازه‌گیری کردن دانش آموز توسّط خود او است. سپس ارزشیابی توسّط مربّی است و همینطور ارزشیابی توسّط خانواده است که دانش آموز و خانواده چه مسیری را دارند.

این سه ارزشیابی است که از دانش آموز می‌شود و ارزشیابی خودکاری هم سیستم آموزشی می‌کند. یعنی سیستم می‌گوید که این دانش آموز بیشتر می‌رود این فیلم‌ها را می‌بیند، دوست دارد این موضوعات و این مسائل را دنبال ‌کند که خود این به صورت خودکار این را مدل می‌کند. یعنی سیستم این را مدل می‌کند که این دانش آموز به این زمینه‌ها‌ گرایش دارد و در این زمینه‌ها ضعف دارد.

بعد از ارزشیابی نیز باید راهکار ارائه داد. یعنی با توجه به نتایج ارزشیابی در زمینه های مختلف، می گوییم که در مورد این شاگرد باید این کارها را انجام داد.

شاگردان چگونه خودشان را در مدرسه خود ارزیابی می کنند؟ آیا این خود ارزیابی قابل اعتماد هست؟

در مدرسه‌ی حکمت اوّلین کسی که باید ارزیابی بکند، خود فرد است. چه در مورد ارزیابی شاگردان، چه در مورد ارزیابی مربّیان، چه در ارزیابی مدیریّت مدرسه و چه در ارزیابی خود مدرسه. یعنی حتّی خود مدرسه هم اوّل باید خود را ارزیابی بکند، قبل از این‌که دیگران او را ارزیابی بکنند. باید حدیث «حَاسِبُوا أَنْفُسَكُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا»  ملاک ما در این ارزیابی باشد و ما دائماً خود را بسنجیم.

اگر بخواهیم خود شاگرد، خود را مورد سنجش قرار بدهد، نوع تعامل و نوع برخورد و نوع بازخوردهایی را که در ارزیابی کردن می‌دهیم، این کاملاً باید متفاوت باشد از آن چیزی که در مدارس متداول است. یعنی اگر که شاگرد به دلیل این‌که یک چیزی را بلد نیست، تهدید می‌شود و با او بد برخورد می‌شود، قاعدتاً هیچ وقت نمی‌خواهد خود را ارزیابی بکند. بلکه اگر ما ارزیابی را به این سمت ببریم که وقتی شاگردی یک چیزی را بلد نیست، بگوییم حالا برای این‌که این مشکل حل بشود، باید چه کار بکنیم و برای آن راه پیدا بکنیم، متوجّه بشود که ما ارزیابی می‌کنیم برای این‌که مشکلات آنها را پیدا کرده و حل بکنیم.

مسئله‌ برای حل کردن مشکلات بچّه‌ها است نه مچ‌گیری و نه پیدا کردن مقصّر. اگر شاگرد این را باور بکند، آن موقع خود ارزیابی جواب می‌دهد و می‌تواند اتّفاق بیفتد والّا خود ارزیابی کاری صوری خواهد بود و شاگرد هم سعی می‌کند همیشه کار خود را پنهان می‌کند.

ما باید ببینیم باید چه کار بکنیم که خود شاگرد به ارزیابی کردن خود علاقه و دغدغه پیدا بکند، برای این‌که مشکلات خود را رفع بکند و این موضوع تا زمانی که آن احساس امنیت در شاگرد نسبت به یادگیری و نسبت به ارزیابی که در مورد او اتّفاق می‌افتد و عواقب آن ارزیابی ایجاد نشود، امکان پذیر نیست.

پس اصل ارزیابی کردن خود، ایجاد کردن روحیه‌ی خودارزیابی است. این هم به شدّت از طریق بازخوردهایی که به بچّه‌ها داده می‌شود، تحقّق پیدا می‌کند و از طریق این بازخوردها است که ما این موضوع را مدیریّت می‌کنیم، نه این‌که مثلاً فرض بکنید اصلاً بازخورد منفی به شاگرد ندهیم. نه شاگرد که یک مشکلی دارد، باید به او گفت که: این مشکل است. منتها مسئله برای رفع مشکل باید تعریف بشود یا بحث بشود.

وقتی که طبق این روال این فرهنگ ایجاد شد، ما حالا می‌توانیم به بچّه‌ها فرم بدهیم که خود را ارزیابی بکنید یا به آنها آزمون بدهیم، بچّه‌ها خود را بیازمایند و نمره‌های خود را در آن آزمون ثبت بکنند و ببینند کجا اشکال داشتند.

یکی از چیزهای مهم، بحث الکترونیکی بودن و کامپیوتری بودن ارزیابی‌ها است که وقتی ارزیابی به شکل کامپیوتری اتّفاق می‌افتد، کسی که دارد به شاگرد بازخورد می‌دهد، یک انسان نیست و سیستم دارد به او اعلام می‌کند که تو این را خوب انجام ندادی یا این را خوب انجام دادی. این احساسی که نسبت به این‌که یک نفری بیاید مثلاً یقه‌ی او را بگیرد یا نمره‌ی او را اعلام بکند یا ایرادات او را بگیرد، بچّه‌ها آن احساس را نسبت به کامپیوتر ندارند. به خاطر همین می‌تواند یک بخشی از خود ارزیابی توسّط این سیستم کامپیوتری اتّفاق بیفتد و بچّه‌ها خود را با عرضه کردن بر سیستم و تست زدن و انجام دادن آزمون‌هایی که در کامپیوتر وجود دارد و براساس آن خود را بسنجند و ببینند که وضعیت آن‌ها چطور است.

استاد و شاگردی در مدل حکمت چه خصوصیاتی دارد؟

ارتباط صمیمی شاگرد با استاد، این یک خصوصیت است. یعنی در فضای استاد و شاگردی یک ارتباط صمیمی در حین رعایت ادب (مراعات ادب شاگردی در کنار استاد) وجود دارد.

خصوصیت دیگر این است که استاد، منطق و فهم موضوع را به شاگرد منتقل می‌کند، نه تعلیم و حفظ کردن را. استاد در مراحل همراهی با شاگردان خود در مدّت تحصیل سعی می‌کند فهم آنها را باور بکند و شاگردان را به یک فهمی نسبت به آن موضوعات برساند تا اینکه بخواهد یک محفوظاتی را به آنها بدهد.

در استاد و شاگردی “خودفراگیری” اصل است یعنی شاگرد است که باید یاد بگیرد. در استاد و شاگردی این‌طور نیست که ما تدریس کنیم. ما کاری می‌کنیم خود شاگرد یاد بگیرد.

در استاد و شاگردی بچّه ها را در گیر عمل می‌کنیم. آزمون در خود عمل است. این هم یک نکته‌ی دیگر در استاد و شاگردی، خود عمل اتّفاق می‌افتد. یادگیری هم در خود عمل اتّفاق می‌افتد. توضیح فقط در شرایط ضروری. تا جایی که لازم نیست توضیح ندهیم. بگذاریم خود شاگرد عملاً درگیر شود بعد به توضیح ما برسد.

خصوصیت بعدی همراهی استاد با شاگرد است. یعنی استاد همراه شاگرد است، استاد و شاگرد همراه با هم یک مدّتی دارند زندگی می‌کنند، در یک فضایی با هم دارند می‌روند و مشکلی برای او پیش می‌آید، حتّی ممکن است برای استاد مشکل پیش بیاید، با شاگرد این به نوعی تبادل می‌شود، این یعنی ارتباط به خصوص ارتباط حلّ مشکلات شاگرد توسّط استاد، یعنی مشکلات زندگی وی را استاد حل می‌کند.

فقط این نیست که بیاید یک درسی به او دهد و به دنبال کار خود برود. اگر شاگرد مشکل دارد، اوّلین کسی که شاگرد می‌بیند که می‌تواند از او کمک بگیرد، استاد خود او است. اگر او حتّی یک مشکلی با دوست خود دارد، یک مشکلی با خانواده‌ی خود دارد یا یک مشکل در خانواده‌ی او به وجود آمده است، استاد اوّلین کسی است که این‌جا به عنوان مرجع کمک می‌تواند مورد استفاده قرار بگیرد.

آیا روش مکتب خانه ای در مدرسه حکمت مورد نظر است؟

از مزیتهای روش مکتب خانه ای هم تا حد زیادی بهره برده ایم و می بریم. کما اینکه از دیدگاهها و رویکردهای دیگر هم استفاده کرده ایم و می کنیم.

فرق مربی و معلّم چیست؟

کار مربی در مدرسه این است که بچّه‌ها را در یک گروه حفظ کند و با آنها تعامل برقرار کند و این بچّه‌ها را جلو ببرد و مدیریت آموزشی آنها را داشته باشد. مثل یک مربی فوتبال است، مربی فوتبال چه می‌کند؟ می‌گوید شما چقدر باید بخوابید، چقدر باید غذا بخورید، امروز چه غذایی را باید بخورید، فردا مسابقه داریم چه کاری باید انجام دهید، چقدر باید تمرین کنید، چقدر استراحت کنید. همه‌ی این‌ها را مربی برای تیم برنامه‌ریزی می‌کند. در کلاس هم همین‌طور است، یعنی مربی کلاس هم برای بچّه‌ها برنامه‌ریزی می‌کند و بر کار آنها نظارت دارد.

ولی معلم سر کلاس درس می دهد و این کارها را انجام نمی دهد. ضمن اینکه مربی حضور دائمی دارد. معلّم می‌آید سر کلاس درس می‌دهد، مثلاً معلّم ریاضی درس می‌دهد، مدیریت معلّم ریاضی به عهده‌ی مربی است. یعنی مربی باید معلّم ریاضی را مدیریت کند، بگوید این بچّه‌ها این‌طور هستند، این‌طور مباحث را بگو. مربی نسبت به آنچه که معلّم درس می‌دهد پاسخگو است.

البتّه معلّم را هم باید آموزش داده باشیم، ولی اگر نقصی ببینیم اوّل مربی را بازخواست می‌کنیم.

مشاوره آموزشی و تربیتی شاگردان در مدرسه حکمت چگونه است؟

برخلاف این تصور که یک اتاق مشاوره‌ای باید در مدرسه وجود داشته باشد، یک مشاوری آنجا نشسته باشد و بچّه‌ها فقط زمانی که مشکل پیدا می کنند به آنجا فرستاده شوند و مشاور مشکل آنها را حل کند، در مدرسه حکمت مشاور باید همراه شاگردان حضور داشته باشد و درگیر فضای مدرسه باشد، در محیط مدرسه با شاگردان مراوده داشته باشد، ارتباط داشته باشد، مسائل آنها را هضم کند. کسی با چنین دیدی که او مشاور است به او نگاه نکند بلکه با این دید که مربی تربیتی است. ولی این مربی تربیتی، تخصّصی در زمینه‌ی مشاوره دارد، با بچّه‌ها بازی می‌کند، ورزش می‌کند، در فعّالیّت‌های مدرسه شرکت می‌کند، در ضمن حواس او به همه‌ی بچّه‌ها است. یک پرونده‌ای را برای شاگردان دارد و نقطه ضعف‌ها و نقاط قوت آنها را در این پرونده ثبت می‌کند و ریشه‌یابی می‌کند که نقاط ضعف آنها از کجا است و نقاط قوّت آنها از کجا است، چه چیزهایی باعث می‌شود که نقاط قوت آن‌ها تقویت شود و چه چیزهایی باعث می‌شود که نقاط ضعف آنها افزایش یا کاهش پیدا کند و بعد به تدریج متوجّه شود که مشکلات آنها چیست.

در همین حین سعی کند تا حد ممکن تدابیری را بیندیشد که حتّی بدون اینکه این تدابیر به خود شاگرد یا حتی خانواده او گفته شود مشکل شاگرد حل شود.

ضمن اینکه از نظر ما مشاور خوب، مشاوری است که خلق و خوها و رفتارهای انسان را بشناسد و به علم اخلاق اسلامی تسلط خوبی داشته باشد.

اگر بخواهیم بگوییم شاگردهای مدرسه‌ی حکمت چگونه هستند، باید چه خصوصیّاتی داشته باشند؟

پنج خصوصیّت ذکر می کنیم که به نظر ما این پنج خصوصیّت، تمام آن خصوصیّات مطلوبی که ما می‌خواهیم، به نوعی در کنار هم دارند:

  • یکی این‌که آرامش دارند، استرس ندارند. بچّه‌هایی که دائم در اضطراب باشند، با تنش با دیگران برخورد می کنند. شاگرد در عین اینکه آرامش دارد ولی در تلاش و با تحرّک است، آدم فعّالی است که در حال یاد گرفتن است، جنب و جوش دارد و با اطراف و محیط خودش خوب برخورد می‌کند.
  • خلّاق بودن خصوصیّات دیگر شاگرد مدرسه‌ی حکمت است. فقط به آن چیزی که به او داده می‌شود به عنوان این‌که علم همین است یا چیزی که من باید یاد بگیرم و کاری که می‌شود انجام داد همین است، اکتفا نکند. بگوید این هم یک چیزی است حالا باید ببینیم چه چیز دیگری وجود دارد، می‌شود چه کار دیگری انجام داد.
  • خصوصیّت دیگر فکور بودن است یعنی فکر می‌کند و با فکر کارها را انجام می‌دهد، راجع به هر موضوعی که مطرح می‌شود در مورد آن فکر می‌کند بعد عمل می‌کند.
  • منظّم است، کارهای او نظم دارد و مقیّد است و طبق یک نظمی کارها و فکر خود را تنظیم ‌می‌کند.
  • مطیع مربی خود است. شاگرد نزد مربی و استاد درس می‌خواند و کسی که نزد استاد می‌رود باید زانو بزند، مؤدّب باشد و با ادب نزد استاد خودش تلمّذ کند.

مدرسه حکمت طبق چه معیار و خصوصیّاتی شخصیّت شاگردان را رشد می‌دهد؟ آیا دیدگاه‌های روانشناسی و دیدگاه‌های متداول و رایج در این حوزه‌ها مطرح است؟ یا این‌که دیدگاه خاصّی مدّ نظر است؟

دیدگاه مدرسه‌ی حکمت در مورد پرورش شخصیّت، رشد اسماء حسنی الهی در شاگردان است. تمام اسمائی که در خدا وجود دارد، مانند کرامت، جود، رحمت، علم، حلم و … اینها همه در شخصیّت شاگردان و در وجود انسان قرار داده شده است و ظرف این اسماء در انسان قرار گرفته و ماجرای زندگی انسان در این عالم پر کردن این ظرف‌ها است.

در مدرسه هم ما همین وظیفه را داریم، شخصیّت بچّه‌ها باید با این اسماء حسنی پر شود و شکل بگیرد. یعنی بچّه‌ها کریم باشند، جواد باشند، رحیم باشند، علیم باشند، حکیم باشند، صبور باشند، شکور باشند و … .

ملاک ما برای تعلیم بچّه‌ها همین اسماء الهی است، ما این اسماء را باید معیار و محتوا قرار بدهیم و ببینیم که چگونه این اسماء در انسان رشد می‌کند. این پرورش اسماء در مدرسه باید با در نظر گرفتن و فهمیدن ریشه‌های شکل‌گیری آن صفات و خصوصیّات در انسان صورت می گیرد و براساس آن فعّالیّت‌های مدرسه را برنامه‌ریزی می کنیم.

استعداد و توانمندیهای شاگردان چگونه درک شده و ارتقاء می یابند؟

برای درک و فهمیدن توانمندی های شاگردان، سازوکارهای متداول استعداد یابی، فقط در حدی که اطلاعاتی را به مربی در مورد شاگرد ارائه کند، مورد استفاده قرار می گیرد. زیرا این سازوکارها کامل و قطعی نیستند و شرایط محیطی شاگرد، خصوصیات او، مسائلی که در آینده با آن مواجه می شود، علاقه مندیهای شخصی قبلی و بعدی او و نیازهای اقتصادی و اجتماعی و عاطفی، در آنچه که مسیر استعدادهای او را شکل می دهد، بسیار موثر است. لذا این سازوکارها تا حدی که حکم قطعی را در مورد یک شاگرد ارائه نکرده و تنها اطلاعاتی را در مورد او ارائه می کنند که ممکن است درست و بعضا ممکن است نادرست نیز باشد، مورد توجه قرار گیرد. به همین لحاظ نتایج این سازوکارهای استعداد یابی باید به مربی منتقل شده و با تمهید او، این نتایج به شاگرد و خانواده منعکس شده و تا حدی که مسیر پیشرفت شاگرد در ابعاد مختلف بسته نشود، در برنامه ریزی او اعمال و منعکس گردد.

در مدرسه حكمت هر شاگرد یاد می گیرد “خودش” باشد. او مطابق استعدادها، علايق و خصوصيات فردي خود ياد مي‌گيرد. مدرسه او را با خودش ارزيابي مي‌كند و از مقايسه مطلق او با ديگران خودداري مي‌كند.

مسير طي شده توسط هر شاگرد مي‌تواند متفاوت از مسير ساير شاگردان باشد. اين مسير متناسب با خصوصيات و ابعاد شخصيتي و استعدادهاي هر شاگرد تنظيم مي‌شود. در اين بستر ضمن فراهم ساختن شرايط شناختن شخصيت و خصوصيات خود (از طريق سازوكارهاي ارزيابي خود و نيز اجازه فعاليت در زمينه‌هاي مختلف و كشف استعدادها)، مستقل بودن و متفاوت بودن او ارج نهاده شده و به او در اين جايگاه احترام گذاشته مي‌شود (از طريق مواردي چون ايجاد حس تعلق به محيط، تعلق تجهيزات شخصي، ماندگاري محيط و عدم تغيير تجهيزات و محل كلاس و ميز طي سالهاي تحصيل). همچنين نه تنها به او اجازه متفاوت ماندن داده مي‌شود (از طريق سازوكارهايي نظير سازوكار ارزشيابي متفاوت)، بلكه او را در طي طريق مطابق نيازمنديهاي متفاوت (با ايجاد سازوكارهايي چون برنامه درسي متنوع و ويژه هر شاگرد) ياري مي‌كند.

آیا برای شکوفایی همه گونه استعدادی که ممکن است در شاگرد وجود داشته باشد (ورزشی، علمی تخصصی، علوم دینی و …) و برای پرورش افراد متخصص و کارامد در زمینه های خاص، فکر و کار شده است؟

مدرسه ابتدایی و متوسطه اول، قطعا جایگاه تربیت افراد متخصص نیست. هدف ما پرورش زمینه ها و استعدادهای عمومی بچه ها است. و اصلا با بچه ها تخصصی کار نمی کنیم. حتی غرفه هایی نظیر خوشنویسی و نقاشی و سفالگری و … و انجام پروژه ها، به صورت کار تخصصی نیست؛ بلکه با این رویکرد است که بچه ها بیایند و دستی به این کار بزنند و تجربه ای از آن داشته باشند و حسی نسبت به آن پیدا کنند. البته مربیان غرفه ها اگر شاگردی بسیار مستعد را پیدا کنند که در یک زمینه انگیزه و استعداد ویژه دارد، با او به صورت تخصصی تر کار می کنند؛ و گاه یک شاگرد، توانمندی بسیار فراتر از سن خود در یک زمینه تخصصی پیدا می کند و نمونه هایی از این دست، داشتیم و داریم. از استعداد کارهای رایانه ای و الکترونیک گرفته، استعداد نقاشی دیواری، استعداد  فهم و ترجمه قرآن، …. تا استعداد بازاریابی و کارآفرینی و راه اندازی یک کسب و کار، بچه هایی را داشته ایم که بسیار فراتر از سن خود حتی در حد یک متخصص حرفه ای رشد کرده اند و همین الان هم فعالند. اما همه بچه ها برای اینکه به یک متخصص تبدیل شوند، یا فلان استعداد در آنها رشد کند، تحت فشار قرار نمی گیرند.

در مورد اینکه برای همه ابعاد استعدادها فکری شده باشد، خب واقعا استطاعت ما آنقدر نیست و زمینه ها متعدد هستند. ما بسترهای اصلی را فراهم می کنیم و زمینه درگیر شدن در حوزه های مختلف را تا حد ممکن ایجاد می کنیم. ضمن آنکه بچه ها در گردشهای علمی متعددی که در مدرسه دارند، با محیط واقعی بیرون و زمینه های مختلف آن مواجه می شوند و حداقل در حد مشاهده و در صورت امکان درگیر شدن، در آن وارد می شوند.

در این روند، نقش تولید محتوی به نظر می رسد خیلی مهم است. آیا تدبیری برای یک نهضت تولید محتوی می توان داشت؟ آیا می شود ترمینالی برای تبادل این محتواها با رویکرد غیر دولتی، اما بدون نگاه سوداگرایانه ایجاد کرد؟

بله این موضوع بسیار مهم است. در سالهای اخیر بنده و عزیزان دیگر، از جمله موسسه رزمندگان، تلاشهای مفصلی را برای ایجاد این نهضت تولید محتوی انجام داده و در حال ادامه آن نیز هستیم.

بستر حکمت بازار را به صورت ابتدائی با همین فلسفه ایجاد کرده بودیم. به صورتی که تولید کنندگان مختلف محتوی بتوانند محتوای خودشان را در آن عرضه کنند. بسته های آموزشی حکمت را هم به عنوان یک نمونه اولیه و البته به صورت وسیع و یکپارچه ایجاد کردیم. هر چند که مشکلات متعددی دارد که باید رفع شود. در حال حاضر هم برای هم افزایی تلاشهای تولید کنندگان محتوی، تلاش می کنیم و از هر تلاش جهادی و نیز تلاشهای سرمایه گذاری نیز با حفظ منافع شخصی تولید کنندگان و عرضه کنندگان، برای شکل گیری یک صنعت تولید و ارائه محتوی، برای ایجاد این هم افزایی، استقبال و در حد بضاعت حمایت می کنیم.

به جز هزينه های مالی چه هزينه هايی برای تغيير سيستم موجود وجود دارد؟

فعلا مهمترین هزینه، مواجه اجتماعی و سازمانی است. ما بالاخره در خلاف جهت جریان آب شنا می کنیم و به عنوان یک عنصر ناهنجار در جامعه و سازمان آموزش و پرورش تلقی می شویم و برخورد با ما از بدیهیات است. نمونه ماجرای تعطیلی مدرسه در تابستان سال گذشته از همین دست است.

با توجه به اینکه بومی سازی مدارس، مخالف با نظام هماهنگ سیستمی است، پس نوعی تناقض بوجود می آید و غیرمتمرکز بودن را بوجود می آورد که جایگاهی در کشور ما ندارد؛ شما در مورد فاصله بین این مدرسه با مدارس دیگر چه راهکاری را به کار برده اید و با ورود دانش آموز به مدارس عادی، خلاء چگونه پر می شود؟

بچه هایی که از مدرسه حکمت می روند معمولا از نظر محیطی بهشان سخت می گذرد. گهگاه که به ما سری می زنند، مهمترین ناراحتی خود را در مورد احترام می دانند. می گویند: “در مدرسه حکمت به ما احترام می گذاشتند و با احترام با ما برخورد می شد، اما در مدرسه دیگر ما را آدم حساب نمی کنند (این اصطلاحی است که بچه ها بکار می برند – متاسفانه)، و به ما بی احترامی می کنند و شخصیت ما را خرد می کنند”.

از نظر درسی تعدادی از بچه ها در سطح بالا قرار دارند. نمونه هایی از بچه ها هستند که در سالهای دبیرستان بدون آنکه وقت زیادی روی درس خواندن صرف کنند، نمرات بالا می گیرند. این بچه ها حتی در سال چهارم هم مشغول کارهای دیگر و دلخواه زندگی خود هستند، در عین اینکه درس هم می خوانند. البته این بچه ها معدودند.

تعدادی از بچه ها هم بوده اند که با مواجه شدن با سئوالات کلیشه ای و کنکوری و حفظی متداول در مدارس، سطحی پائین تر از بقیه بچه ها را از خود نشان دادند. البته با یک تلاش، معمولا بلافاصله یاد می گیرند که چطور مثل آنها کنکوری درس بخوانند (نفهم و حل کن! ( به اعتقاد بنده این منطق کنکوری درس خواندن است. چون در کنکور اگر قرار باشد بفهمی و حل کنی، از زمان عقب می افتی). این بچه ها هر چند در ابتدا با آزمونها مشکل داشتند، اما پس از مدت کوتاهی خود را وفق می دهند و نسبت به افراد هم شرایط و هم توان خودشان راحت تر با مسائل کنار می آیند و جلو می روند.

اینکه گفتم افراد هم شرایط و هم توان خودشان، برای این است که ما در مدرسه حکمت بچه ها را از نظر توانمندی برای جذب سرند نمی کنیم. در هر کلاس بچه هایی با توانمندیهای مختلف و حتی خانواده های با فرهنگهای مختلف حضور دارند. از شاگردان در یک زمینه بسیار کم توان تا شاگردان در آن زمینه بسیار پر توان. خروجی ها را باید با وضعیت و شرایط آنها سنجید. ببینید این بچه در ابتدای ورود به مدرسه حکمت چه شرایطی داشت و در انتها چه شرایطی دارد. ما ادعا نمی کنیم که معجزه می کنیم و …. ولی ادعا می کنیم که بچه ها در حد توانشان زمینه حرکت پیدا می کنند. حرکت بچه ها کند ولی نسبتا عمیق است. در کارمان قطعا ضعف هایی هم داشته ایم، ولی در تلاش برای رفع آن نواقص بوده و هستیم و خواهیم بود.

اما آنچه که در خروجی های مدرسه ما کاملا بارز است و تقریبا تمام خانواده ها به آن اذغان دارند، توانمند شدن بچه ها برای حاضر شدن در جامعه و ایفای نقشهای اجتماعی و توانمندشدن در ابعاد مختلف زندگی است. به قول یکی از اولیاء، مدرسه حکمت مدیر تربیت می کند و به بچه ها رویکرد مدیریت زندگی و کار خود را تعلیم می کند.

به نظر شما در کشور ما این سیستم می تواند خودش را جا کند؟ با توجه به اینکه برای والدین و خود دانش آموز ملاک اصلی ورود به دانشگاه است! این سیستم با این همه کارایی که در خود جای داده است نمی تواند به این امر تحقق ببخشد، چون ممکن است از بُعد زمان با مشکل برخورد کند.

بله به عنوان یکی از بزرگترین چالشها، قرار گرفتن در مقابل جریان عظیم تعلیم و تربیت، کنکوری است که از پیش دبستانی گریبان بچه های ما را گرفته است. خانواده متوجه می شود که در مدرسه ما شخصیت بچه و فرهنگ آن به خوبی ساخته می شود، اما نگرانی کنکور و جریان آن باعث می شود که حتی مدرسه دیگری را که بچه ها را از نظر ابعاد مهمی از شخصیت و فرهنگ نابود می کنند، اما کنکوری عمل می کنند، ترجیح دهد.

شما سیستم آموزشی سی و چند ساله یک کشور را زیر سوال می برید و بیان می کنید هویت یابی و ایجاد شخصیت در این سیستم وجود ندارد یا اگر هست خیلی کم است. اگر به این صورت است که شما می گویید پس فاجعه ای عظیم تا کنون در کشور رخ داده، آن هم از بین بردن فرهنگ و ساخت هویت شخصی افراد توسط مدارس!

بله متاسفانه فاجعه رخ داده و شما این را در جامعه و دانشگاهها به وضوح مشاهده می کنید. حقیقت این است که هر کس توانمندی خوبی در کار واقعی دارد، اغلب آن را از آموزش و پرورش و آموزش عالی کسب نکرده است، بلکه از خانواده و محیط اجتماع کسب کرده. یک شخص موفق نظیر یک پدر خوب، یک مادر خوب، یک گرافیست خوب، یک دوست خوب، یک مدیر کارخانه یا یک تاجر موفق را تصور کنید. با دیدن این شخص موفق فرضی، چقدر در ذهنتان متبادر می شود که عجب مدرسه ای داشته این شخص که اینچنین مادر خوب یا… را تربیت کرده؟ به نظر من بسیار کم. مدرسه چیزی به آنها برای این موفقیتشان یاد نداده. آنها در خانواده یا جامعه تربیت شده اند.

آیا اصول و مبانی حاکم بر امور اجرایی و چارچوب‌های مدل حکمت و تمایزات آن با سایر مدل ها در مدارس دیگر، بصورت قطعی و غیر قابل تغییر است؟ یا اینکه این تفاوتها و تمایزات سلیقه ای بوده و امکان دستکاری و تغییر آنها وجود دارد؟

یکی از سوالات جدی که شاید برای برخی قابل فهم نباشد، اصول و مبانی حاکم بر امور اجرایی و چارچوبهای مدل حکمت است. آیا این تفاوتها و تمایزات، وحی منزل است؟

آیا این فرق ها سلیقه ای است و می شود آنها را دست کاری کرد ؟

 چرا کلاس 1۵ نفره حالا اگر ۲۰ نفر شوند چه می شود؟

 چرا مربی چند سال با فرزندان همراه باشد؟

 چرا فرزندان ساعات بیشتری در مدرسه بمانند؟

چرا در مدرسه، زنگ نباشد؟

چرا کلاس ها، در، نداشته باشند؟

 چرا فرزندان، لباس فرم نداشته باشند؟ و چراهای دیگر.

برای پاسخ این سوالات، موارد و توضیحات ذیل ارائه می گردد:

مبانی به اشتراک گذاشته شده رویکرد حکمت

رویکرد حکمت مبنی بر اصول و مبانی مشخصی بنا شده است و بنا شدن تک تک مولفه ها و سازوکارهای رویکرد مبتنی بر پژوهشی بوده که طی بیش از دو دهه ادامه داشته است، منتهی به دلیل وسعت ابعاد این پژوهش و نیز توان محدود ما، بخشهای زیادی از این پژوهش هنوز به صورت مقالات و کتاب منتشر نشده، اما بخشهای زیادی از آن به صورت چندین هزار صفحه مستندات مختلف، از جمله در بسته های آموزش مربیان (بخصوص در بخش مبانی رویکرد)، بسته های سیستمی و سایر مستندات، مرتبط با حوزه های عملیاتی و کاربردی آنها، به اشتراک گذاشته شده است.

کتاب گذار در بحران هم به ابعاد دیگری از مبانی اشاره می کند. چند کتاب دیگر هم به صورت موازی در حال تکمیل پژوهش و آماده سازی برای تدوین است که ان شاء الله ارائه می شود.

ضمنا دهها سخنرانی و جلسه شفاهی نیز در تبیین مبانی انجام شده، که از طریق وبگاه های مرتبطمان منتشر شده، یا در دل بسته های آموزشی و سیستمی، به صورت دسته بندی شده و تفکیک شده قرار داده شده است. البته برخی از این جلسات تبیینی نیز هنوز توسط همکاران در حال استخراج و دسته بندی و قرار داده شدن در بسته های مرتبط است. امیدواریم در سالهای آینده ضمن تکمیل ابعاد پژوهشی، انتشار مبانی نیز به صورت منسجم تری انجام شود.

فلسفه گویی یا درگیر شدن عملی

اما یک وجه دیگر ماجرا این است که آیا تبیین فلسفه ها به اشاعه رویکرد کمک می کند؟ و آیا فهم فلسفه این تفاوتها توسط خانواده ها می تواند بسیاری از شبهات آنان را رفع کند؟ تا حد زیادی به این موضوع اعتقاد نداریم. در واقعیت، فهم فلسفه یک پدیده توسط جامعه نیست که افراد را درگیر در آن موضوع می کند. شاید در طیف محدودی از خواص اینگونه باشد. اما در مورد عامه جامعه و حتی طیف دیگری از خواص، کاربرد و برآورده شدن نیازهای جاری و درگیر شدن در مسئله، همراه احساس عملی و عینی از اتفاقات و اثرات است که در آنها نسبت به موضوع دغدغه ایجاد کرده و نسبت به آن گرایش ایجاد می کند.

یک گرفتاری بسیاری از تلاش ها، ماندن در تبیین فلسفی و بعضا فلسفه بافی است. مسئله این است که تبیین فلسفی تمامی ندارد. اگر تمام عمر تمام گروه پژوهشی شما صرف کار فلسفی و تبیین مبانی بشود، باز هم سوالات فلسفی و نظری دیگری سبز می شود که باید به آن پرداخت. اصولا قاعده این است که یک تبیین فلسفی و نظری خوب، اگر به دو سوال جواب می دهد، ده سوال دیگر را هم تولید می کند. هر چه بیشتر پیش بروید، سوالات بیشتر و میدان وسیعتری را باز می کنید. فلاسفه و نظریه پردازان محض، تقریبا هرگز فرصت نخواهند کرد از میدان فلسفی و نظری خود بیرون آمده و در واقعیت درگیر شوند.

به همین دلیل در فعالیت خودمان تلاش کردیم که ضمن اینکه به محورهای تبیین فلسفی و نظری نیز می پردازیم، این تبیینها را در حوزه عملیاتی جلو ببریم. هر جا حوزه میدانی و عملیاتی، نیاز به تبیینی جدی در حوزه فلسفی و نظری داشت، به آن وارد شدیم و سعی کردیم در حد ضرورت حداقلی و در حد توان خودمان به آن بپردازیم. اما اصل را بر تبیین فضای میدان عمل گذاشتیم.

یک الگوی در حال شدن

آیا این تفاوتها و تمایزات (رویکرد حکمت با رویکرد نظام رسمی و سایر رویکردها)، وحی منزل است؟ خیر. ما اعتقاد به قطعی بودن و لایتغییر بودن حرفهایی که میزنیم نداریم، مگر چیزهایی که به صورت قطعی به محکمات کتاب قرآن الهی تکیه و مشخصا در آن آیات، به صورت شفاف تبیین شده باشد.

سوال اساسی ما از خودمان این است که تربیت خوب چگونه باید انجام شود؟ و دائما در حال پاسخ دادن به این سوال هستیم. جواب هایی را با تحلیلها و تبیین هایی ارائه می کنیم و پس از بررسی های لازم، به صورت سازوکار عملی در آورده و اجرا می کنیم. ممکن است در هر مرحله دچار اشتباه شویم. گاه در تحلیل و تبیین فلسفی و نظری دچار اشتباه می شویم. گاهی هم مسئله درست تبیین می شود، اما سازوکار درستی برای آن اتخاذ و طراحی نمی شود. گاهی اوقات هم تبیین درست انجام شده، هم سازوکار درست طراحی می شود، اما درست اجرا نمی شود.

 به هر حال همیشه در حال بررسی هستیم که آیا ماهیتا کار درستی را انجام می دهیم (اعتبار سنجی یا Validation)؟ و آیا این کار ماهیتا درست را به شیوه درستی انجام میدهیم (وارسی یا Verification)؟ و هر لحظه که متوجه شویم کاری در هر یک از مراتب سه گانه مطرح شده فوق، درست انجام نمی شود، هیچ تعصبی در انجام آن نداریم و بلافاصله کار را اصلاح می کنیم.

در مدت عمر رویکرد حکمت، بارها تغییرات کوچک و بزرگی در آن و اجرای آن صورت گرفته است، و ان شاء الله این تغییرات ادامه خواهد داشت. مسئله مهم این است که باور داریم روش ما مطلق نیست و به دنبال بهبود دائمی هستیم. خیلی وقتها حرفهایی را در یک مرحله مطرح کردیم و بعدا با واقعیت هایی مواجه شدیم و آن را پس گرفتیم.

مثال در مدت فعالیت مدرسه، بخصوص در سالهای اول فعالیت آن، هر شاگرد با هر خصوصیاتی را جذب می کردیم و گزینشی در کار نبود. آن موقع با مد نظر قرار دادن ماهیت اجتماعی و مدرسه زندگی، بر این تاکید می کردیم که مدرسه باید بتواند شاگردان را در فضایی واقعی که در جامعه قرار دارند، در مدرسه جذب و درگیر کند و شاگردان، با شاگردان دیگر، طبق فضای واقعی اجتماع درگیر شوند و مشکلات و مسائل آن را نیز مشاهده کنند؛ و یاد بگیرند که با این واقعیتها و معضلات دیگران چگونه برخورد کنند. پس از چند سال با واقعیتهایی مواجه شدیم که به سادگی نمیشد از کنار آن گذشت. در سالهای بعدی، روال گزینش جدی تری را در پیش گرفتیم و این معیار به گزینش اضافه شد که شاگردی جذب می شود، که به شاگردان دیگر آسیب (جسمی، روانی، اخلاقی) وارد نکند. اینکه خود شاگرد مشکل داشته باشد، مشکلی نیست. شاگردان دیگر باید یاد بگیرند که با مشکلات او کنار بیایند و به او در حد توان خودشان هم کمک کنند. اما اگر بودن او در مدرسه منجر به آسیب به شاگردان دیگر می شود، حضور او در مدرسه روا نیست.

پس از چند سال به معیارهای خودمان، دغدغه مند بودن جدی خانواده را هم اضافه کردیم. فقط خانواده هایی را جذب می کردیم، که واقعا دغدغه تربیت فرزندانشان را داشتند و در همراهی با مدرسه برای ارتقاء فرزندانشان همراهی می کردند. خانواده هایی که مدرسه حکمت را با یک مدرسه لوکس، راحت طلب، یا رها شده اشتباه گرفته بودند، در همراهی با مدرسه دچار مشکل می شدند.

در یک مورد دیگر، یک بار در بازدیدی که یک گروه از عزیزان تعدادی از مدارس دیگر شهرهای کشور از مدرسه مان داشتند، اتفاقی افتاد. عزیزان در جلسه قرآن یکی از کلاسها شرکت کردند. در جلسه قرآن تبیین موشکافانه (البته در سطح فهم شاگردان) از آیات قرآن اتفاق می افتاد و صحبت خیلی داغ شده بود و به نحو تاثیرگذاری یکی از پدیده های زندگی انسان را برای بچه ها تبیین می کردیم. به حدی که بچه ها که معمولا در گفتگو درگیر می شدند، مبهوت فضای داغ ایجاد شده بودند.

پس از این کلاس با آن عزیزان جلسه ای داشتیم. در جلسه دوستان گفتند که وقتی جلسه قرآنتان با این حرارت و اینقدر تاثیرگذار می شود، چه جایی برای فکر کردن و چالش فکری شاگرد باقی می ماند. هر چند که معمولا در کلاسها به وجه گفتگو هم می پرداختیم، اما احساس کردیم که حرف به جایی است. همانجا اعلام کردیم که نقد شما صحیح است و باید در نوع اداره کلاسمان در این موارد تجدید نظر کنیم و این کار را هم کردیم و بلافاصله پس از آن با تعامل با دوستان مدرسه، این اتفاق افتاد و از آن پس هر چند که حرارت سخنرانی قرآن کم شد، اما به چالش و طرح بحث شاگردان افزوده شد. بچه ها قرآن را می خواندند و در مورد آن گفتگو میشد.

شاید اگر یک نفر با صوت زیبا قرآن را بخواند و یک نفر هم با حرارت توضیح دهد، کلاس به نظر جذابتر و موثرتر برسد؛ اما وقتی خود بچه ها به ترتیب حتی اگر شده دست و پا شکسته قرآن را بخوانند و در حد فهم خودشان در مورد آیه صحبت کنند و مربی هم به آنها در ارتقاء فهم و اصلاح مباحث کمک کند، آن کلاس در ظاهر جذاب و زیبا، موثر و مفیدتر خواهد بود.

این دو مثال به این دلیل عنوان شد که بدانیم روی هیچکدام از حرفهایی که میزنیم، تعصب نداریم. هیچ چیز به جز محکمات قرآن الهی، وحی منزل نیست و اگر روزی متوجه اشتباه در یک بخش از رویکرد بشویم، بدون تعارف و معطلی و تعصب جاهلی، آن را اصلاح خواهیم کرد. اما این فقط یک وجه از برخورد ما با این مسئله است.

یک رویکرد انعطاف پذیر

در سوی دیگر رویکرد حکمت به گونه یک رویکرد انعطاف پذیر و با سازوکارهای متعدد موازی و چند جانبه طراحی شده است. به نحوی که مبتنی بر شرایط، به سرعت خود را با نیازمندیهای محیط تطابق داده و روشهای آن نیز اصلاح می شود. مدارس حکمت می توانند بر اساس نیازمندیهای خود و خانواده ها و جامعه شهری، شرایط محیطی، فضای فرهنگی و بافت تعریف شده در ماموریت (از بین بافتهای متعدد ممکن رویکرد حکمت نظیر مدرسه آرام، مدرسه پرهیاهو، مدرسه روستایی، مدرسه کارآفرینی استارت آپی، مدرسه کارآفرینی خدمات محلی، مدرسه پرآسیبها و نظایر آن که در مدلهای مدرسه با الگوی منتشر شونده و نشان حکمت معرفی شده است)، مشی خود را تغییر دهد.

حتی در این حد امکان تنوع اجرای رویکرد وجود دارد که در بین سه کلاس هم پایه در یک مدرسه، بسته به خصوصیات مربیان این سه کلاس، مشی متفاوتی در کلاسها اجرا شود. مثال یکی به اجرای کتاب درسی تمایل بیشتری داشته باشد، یکی آموزش را در فضای کاملا آزاد و اکتشافی جلو ببرد و دیگری هم در شرایط بینابینی این دو عمل کرده و در عین حال که بچه ها درگیر فضای عملی و کاربردی می شوند، آنها را درگیر فضای مسائل انتزاعی و تجریدی نیز بکند. شاگردان می توانند بر اساس خصوصیات و علایقشان، یکی از این کلاسها را انتخاب کرده و در فضای آن درگیر شوند.

یک رویکرد خود سازمانده

بارها تاکید کرده ایم که هر مدرسه برای اجرای رویکرد حکمت، باید مدل خودش از رویکرد را، مبتنی بر دیدگاه های موسسان و رهبران مدرسه، جامعه مخاطب، شرایط پیرامونی و شهری و مسائل فرهنگی اجتماعی و نیز درون سازمانی، طراحی کند. رویکرد حکمت این میدان را فراهم می آورد.

بسته های سیستمی رویکرد حکمت، مجموعه ای از سازوکارها را فراهم می کند که مدارس میتوانند مثل یک جورچین لگو مانند، ترکیبات مختلفی از آنها را با هم ایجاد کرده و سازوکارهای متنوعی را ایجاد کنند. این تنوع به گونه ای است، که حتی برخی از مدارسی که رویکرد حکمت را مبنای کار خود قرار داده اند، به شکلی متفاوت و منحصر به فرد ایجاد شده اند و بعضا خودشان به یک الگو و سبک تبدیل شده و در حال سرایت به مدارس دیگر هستند. رویکرد حکمت به دلیل عدم تعصب، عدم قبض شدن در یک دستورالعمل، و عدم منجمد شدن در یک کلیشه، یک ساختار انعطاف پذیر خودسازمانده و درون زا است.

انعطاف پذیری در عین انسجام محوری مبتنی بر اصول و محکمات مشخص

آیا این فرق ها سلیقه ای است؟ و می شود هر جوری آنها را دستکاری کرد؟ بخشی از انعطاف پذیری و تغییر پذیری می تواند مبتنی بر سلایق و علایق و شرایط محیطی و نیازمندیها باشد. اما محورهایی در رویکرد وجود دارد که نمی توان آنها را نادیده انگاشت و حذف کرد.

مثال اینکه شاگردان باید هویت داشته باشند، یک اصل است. مدرسه باید به آنها هویت منحصر به فرد خودشان را بدهد و امکان این را فراهم کند که آنها خودشان باشند و هر جور که ویژگیهای فطری و شاکله ای آنها اقتضا می کند، عمل کنند. به همین دلیل سازوکارهای آموزشی باید این هویت و ویژگیهای منحصر به فرد هر شاگرد را به رسمیت شناخته و از یک سو امکان جهت گیری در زمینه های مختلف را به او بدهد و از سوی دیگر امکان حرکت با سرعت مناسب خود را در هر زمینه فراهم کند. رویکرد چند سطحی به این نیاز پاسخ می دهد. از سوی دیگر واگذاری مسئولیتهای مدرسه به شاگردان، نامگذاری کلاسها به اسامی منتخب شاگردان و خطاب نکردن شاگردان و کلاسها با پایه رسمی آن، تعیین مکان و تجهیزات مشخص برای هر شاگرد به صورت نامگذاری شده، نمونه های دیگری از سازوکارهای مدرسه است که برای حفظ این اصل در نظر گرفته می شود و هر سازوکاری این هویت را از بین ببرد، مردود است.

همچنین احترام به شاگردان اصل دیگری است. اعتماد به شاگرد اصل دیگری است. فهم محوری و معناگرایی به جای حفظ محوری، اصل دیگری است. استاد و شاگردی اصل دیگری است. درگیر کردن در عمل و تجربه های عینی اصل دیگری است. اینها نمونه هایی از اصولی از رویکرد حکمت هستند که قابل نقض و حذف نیستند. اگر یک مدرسه به بهانه تطابق با شرایط، این اصول را زیرپا بگذارد، دیگر رویکرد حکمت نیست.

تمام این اصول در کنار هم در بافت رویکرد حکمت، به گونه ای طراحی شده است، که در عین حفظ اصول محوری تعلیم و تربیت، انعطاف پذیری قابل توجهی را داشته باشد. میتوانید به گونه های مختلفی محیط مدرسه و برنامه ها و فعالیتهای آموزشی را طراحی کنید، در عین اینکه این اصول رعایت شود. به عبارت دیگر هم بافت رویکرد قابلیت تغییر و انعطاف نسبت به شرایط مختلف را دارد و هم به شما میدان میدهد که با توجه به سلایق، علایق و شرایط محیطی و نیازمندیها، آن را به گونه های مختلفی تغییر داده و متناسب با نیازهای خودتان در آورید؛ در عین اینکه اصول محکم و لایتغیری وجود دارند که شالوده های رویکرد را حفظ کرده و یک بافت منسجم را ایجاد می کنند.

کلاسهای 15 نفره

چرا کلاس 1۵ نفره؟! حاال اگر ۲۰ نفر شوند چه می شود؟

ماجرا از این شروع میشود که قرار است کلاس درس شما از وضعیت سخنرانی و تدریس معلم و یادگرفتن مستمعین، به وضعیت درگیر شدن شاگردان در فرایند یادگیری تبدیل شود. در این تبدیل، مسئله اصلی این است که همه شاگردان کلاس، بتوانند در کلاس فعالانه درگیر شوند، وارد بحثها شوند و شاگردی وجود نداشته باشد که در حاشیه قرار گرفته باشد. این اصل اول.

 ماجرا وقتی هیجان انگیزتر هم می شود که شما می خواهید با رویکرد استاد و شاگردی عمل کنید. معلم، مربی (Mentor, Coach) شاگردان است و به جای آمدن و گفتن و گذر کردن، باید با شاگردان درگیر شده، تک تک شاگردان را مرحله به مرحله و مطابق با ویژگیها و خصوصیات هر شاگرد، برای حرکت و ارتقاء، پشتیبانی و حمایت کند. این هم اصل دوم.

اگر بخواهید این دو اصل فوق الذکر را محقق کنید، یکی از عوامل مهم تعداد شاگردان در کلاس خواهد بود. یک مربی می تواند حداکثر تا تعداد مشخصی از شاگردان را در کلاس درگیر کند و از آنها به عنوان مربی و با رویکرد مربیگری، حمایت کند.

همچنین در یک کلاس، تعداد مشخصی از شاگردان می توانند به صورت فعال درگیر بحث شوند. اگر قرار است 30 نفر شاگرد در کلاس داشته باشید و هر کدام فقط یک جمله یک دقیقه ای بگویند، در نیم ساعت وقت کلاس فقط می توانند همین یک جمله را حرف بزنند.

این فقط محدود به مدرسه و کلاس نیست. وقتی در یک جلسه شرکت می کنید که مثال 10 نفر در آن حضور دارند، انتظار شما و دیگران این است که درگیر بحث شوید، نظر خودتان را بگوئید و فعالانه عمل کنید. اما وقتی شما را برای یک جلسه با ۲۵ نفر شرکت کننده دعوت می کنند، از همان اول میدانید که حداکثر به شما وقت کوتاهی داده شود و بتوانید نظر خود را خیلی کوتاه بیان کنید. در یک جلسه ۲۵ نفره و ۲۰ نفره، معمولا فقط چند نفر صحبت می کنند و بقیه در حاشیه جلسه قرار دارند. اما وقتی تعداد کم بشود و به 1۵ برسد، امید درگیر شدن شما در بحث به حد اولیه می رسد و وقتی به 12 و 1۰ رسید، خود را حسابی برای درگیر کردن در بحث آماده می کنید.

در کلاس هم همینطور است. وقتی تعداد کالس بیش از 1۵ می شود، تعدادی از شاگردان به حاشیه می روند و فقط معلم یا حداکثر بخشی از شاگردان به عنوان سوگلی، بحث را می گردانند؛ یا اینکه حداکثر به شکل کلیشه ای و بدون درگیر شدن واقعی، از همه سوالی پرسیده می شود.

البته اگر تعداد شاگردان در کلاس خیلی هم کم باشد، بحث و درگیری و کار گروهی عملا شکل نمی گیرد. مثلا یک کلاس 4 نفره، خیلی کلاس فعال، پر چالش و پر تحرکی نخواهد بود.

عدد مطلوب بین 8 تا 12 است. یک کلاس در این محدوده، به حداکثر درگیر شدن شاگردان و مربی میرسد و مربی امکان حمایت و پشتیبانی فعال از تک تک شاگردان را پیدا می کند. از 1۲ به بالا بتدریج این توان مربی و میزان درگیری شاگردان کم شده و از 1۵ به بالا به حد غیر قابل قبولی میرسد. به همین دلیل تاکید ما بر این است که کلاسها نباید بیش از 1۵ نفر بشوند.

البته ممکن است یک مدرسه به دلیل مسائل اقتصادی و نظایر آن، مجبور شود که بیش از 1۵ شاگرد را در یک کلاس قرار دهد و مربی نیز هنرمندانه برای درگیر کردن و حمایت از شاگردان تلاش کند و بعضی مربیان استثنائی هم احیانا در اینکار موفق شوند. اما به عنوان یک قاعده عمومی، 1۵، حد نهایت ظرفیت منطقی یک کلاس است.

این موضوع بحث جدیدی نیست و ساختارهای آموزشی در دوره های تخصصی حرفه ای مثلا در نیروی هوایی، در مدیریت مدل کارهای تیمی در اسکرام (Scrum) و نظایر آن، معمولا تعداد در محدوده 8 تا 1۲ بسته می شود.

کلاسهای پرحجم با مربیان متعدد؟

آیا اگر تعداد شاگردان بیشتر باشد، ولی تعداد مربیان را در کلاس افزایش دهیم چطور؟ مثال کلاسی با ۵۰ نفر شاگرد و ۵ یا 6 مربی؟ اینطوری نسبت تعداد مربی ها به شاگردان هم کمتر از 1۰ خواهد بود. برخی از مدارس در حال حاضر هم چنین فضائی را ایجاد می کنند.

پاسخ این است که بله، اگر تعداد مربیان به شاگردان زیاد باشد، شاید رسیدگی مربیان به شاگردان نسبتا به حد کافی باشد. اما اتفاقی که می افتد، از بین رفتن هویت شاگردان در یک جمع انبوه است. وقتی شما ۵۰ شاگرد را به صورت انبوه در یک سالن جا می دهید و بعد چند مربی را درگیر حمایت از آنها می کنید، اولین چیزی که اتفاق میافتد، گم شدن شاگرد در انبوه شاگردان است؛ حتی اگر مربیان به نحوی به کار آنها رسیدگی کنند. فرق است بین چنین کلاسی با اینکه یک مربی با 1۵ شاگرد، در یک کلاس با آرامی زندگی کنند و فعالیتهای آموزشی را به صورت مستمر و در یک سازوکار گروهی، دنبال کنند.

تجسم یک کلاس ۵۰ نفره، درگیر شدن شاگردان در یک محیط گله وار و پر هیاهو است، که شخصیت و هویت کودک به سختی در آن شکل می گیرد و نشان داده می شود. خیلی سخت است که یک شاگرد خود را در یک جمع ۵۰ نفره نشان دهد و پیدا کند. خیلی سخت است که هویت یک کلاس را دریافت کند. هویت کلاسهای کوچک به سرعت به شاگردان منتقل می شود. اما در یک کلاس انبوه، شاگردان با دشواری هویت یابی می کنند.

آرامش محیط کلاس 1۵ نفره نیز با آرامش یک محیط ۵۰ نفره قابل مقایسه نیست. بچه ها نیاز به آرامش دارند. هر چند که فضاهای پر هیاهو و پر جمعیت هم برای خودش مطلوبیتها و کارکردهای خودش را دارد.

ترکیب کردن چند کلاس 1۵ نفره با هم (مثلا 3 کلاس) در برنامه ها و فعالیتهای گروهی انبوه، خوب است، اما به شرطی که آنها هویت گروه کوچک 1۵ نفره خود را داشته باشند. در عین حال بین کلاسها تعامل فعال و گروهی نیز وجود داشته باشد. یعنی شاگرد در عین اینکه به یک گروه 1۵ نفره کوچک و مربی خود احساس تعلق خاصی دارد، در عین حال محدود به این گروه نیست و در جمع بزرگتر سه کلاس نیز درگیر شده و با شاگردان و مربیان دیگر هم تعامل فعالی برقرار می کند.

ما این تجربه را در مدرسه حکمت بابلسر در این شکل داشتیم که شاگردان با همه مربیان و کادر مدرسه و شاگردان دیگر در تعامل بودند. بخصوص با توجه به باز بودن دیوار و درب نداشتن کلاسها و توزیع مسئولیتهای مختلف بین مربیان و شاگردان، همه لازم بود با افراد متعددی از شاگردان و مربیان کلاسهای دیگر، در تعامل باشند. در عین اینکه هویت کلاس 1۵ نفره و زندگی کردن همراه مربی، که در همراهی مستمر مربی و شاگرد شکل می گیرد نیز  محقق می شود.

همراهی مستمر مربی و شاگردان

چرا مربی چند سال با فرزندان همراه باشد؟

برای پاسخ به این سوال، اول ببینیم مربی قرار است چه تعاملی با شاگرد داشته باشد؟

در روال استاد و شاگردی، مربی باید با آگاهی کامل نسبت به خصوصیات و توانمندیها و استعدادهای شاگرد و با برقرار کردن ارتباط رهبری و مرشدی از یک سو و ارتباط عاطفی از سوی دیگر و ارتباط تدریسی و تبیینی از سوی سوم، انگیزش لازم در شاگردان را برای حرکت ایجاد کرده و او را برای قرار گرفتن در مسیر ارتقاء خودانگیخته، حمایت کند. مربی باید با توجه به تشخیص نیازهای شاگرد، مشورت لازم را به او در ادامه مسیر بدهد و او را در انتخاب مسیر مناسب کمک کرده و در طی کردن این مسیر نیز او را مورد حمایت قرار دهد. مربی باید در این مسیر همراه شاگردان در مدرسه زندگی کرده و تجربه یک زندگی صمیمانه و جمعی را با آنها ایجاد کند. همراه آنها درگیر مسائل مختلف درسی، آموزشی، فعالیتهای جمعی، تعاملات گروهی، انواع پروژه ها، اردو و انواع مختلف فعالیتهای آموزشی و تربیتی شود.

این تعامل، با این ابعاد وسیع آن، نیازمند شناخت عمیق مربی از شاگرد و بالعکس، ارتباط عمیق عاطفی، ایجاد اعتماد شاگرد نسبت به مربی و برنامه ریزی دراز مدت برای ارتقاء توانمندیهای شاگرد و رفع نقایص و مشکلات او و دنبال کردن این برنامه، برای تحقق در یک فرایند تدریجی و مستمر دارد.

آیا این تعاملات وسیع و نیازمندیهای مهم، پیچیده و دشوار که به بخشی از آنها اشاره شد، در یک ارتباط کوتاه مدت چند ماهه امکان پذیر است؟ مربی تا بخواهد به سطح حداقلی و قابل قبولی از شناخت و ایجاد ابعاد مختلف این تعامل، برسد، سال تمام شده است. ضمن اینکه اگر بخواهد برنامه ریزی بلند مدتی را برای ارتقاء شاگرد بکند، تمام سال اول را فقط باید برای رسیدن به شناخت کافی برای این برنامه ریزی صرف کند و وقتی به یک برنامه قابل قبول می رسد، سال تمام شده و دیگر فرصتی برای اجرای برنامه پیدا نخواهد کرد و معلم سال بعد نیز دوباره باید از نو برای این شناخت و تعامل و … کار خود را آغاز کند.

 به عبارت دیگر، در همه سالهای تحصیل شاگرد، اغلب ایام سال مذکور به شناخت مربی و فراهم کردن مقدمات تعامل، و برنامه ریزی صرف شده و شاگردان و معلمان همیشه در حال تدارک اولیه هستند و وقتی که وقت چیدن میوه و استفاده از مزیتهای تعاملات و برنامه مذکور شده می شود، باید همه را دور بریزند تا سال آینده معلم دیگری بیاید و از نو، ماجرا شروع شود.

 در صورتی که وقتی مربی با شاگردان خود چند سال همراهی کند، در نیمه دوم سال اول، تازه ارتباطات مستحکم شده و برنامه ریزی انجام شده و مربی و شاگردان در سالهای بعدی از ثمرات تعاملی و برنامه ها بهره مند می شوند.

استاد و شاگردی در متوسطه و دانشگاه

سوال دیگری را نیز می توان مطرح کرد. آیا حضور مربی مستمر، فقط محدود به دبستان است؟ یا در متوسطه هم این همراهی ضروری است؟

واقعیت این است که در دوران متوسطه اول و پس از آن در متوسطه دوم، ضرورت استاد و شاگردی بسیار بیشتر می شود. در این دوران نوجوان تازه به بلوغ تعاملات اجتماعی و الگوبرداری هنجاری وسیعی می رسد و استاد و شاگردی در این دوران میدان درگیری بیشتری پیدا کرده و اهمیت بیشتری پیدا می کند. یک مربی با نقش تعریف شده مربیگری، در دوران نوجوانی و جوانی، بسیار بیشتر از دوران کودکی، میدان کار و تاثیرگذاری بر شاگردان را پیدا می کند.

 به همین دلیل رویکرد استاد و شاگردی، با همه خصوصیات آن، از جمله تعامل و همراهی مستمر مربی با شاگردان برای چند سال تحصیلی و نیز حضور مستقر تمام وقت مربی در کلاس به همراه شاگردان و زندگی کردن مربی با شاگردان در این مدت، در این دوران هم وجود دارد.

این مسئله که دروس این دوران تخصصی است و نیاز به تدریس معلمان متعدد دارد، مانع این اتفاق نیست. مربی همراه شاگردان در کلاس حضور دائمی و مستمر دارد و معلمین نیز می آیند و تدریسشان را می کنند و می روند. درس هایی را که مربی خود امکان تدریس آن را دارد، خودش و در سایر موارد توسط معلمین دیگر تدریس می شود. اما مدیریت و برنامه ریزی آموزشی و تربیتی شاگردان بر عهده مربی است. حتی این مربی است که معلمی را برای تدریس یک موضوع و درس مشخص، برای کلاس خود انتخاب و دعوت می کند، و بر فعالیت معلم در کلاس خود نظارت می کند. مربی است که یادگیری شاگردانش را در درسی که معلم می دهد، دنبال می کند، زیر نظر دارد و حمایتهای لازم از معلم برای تدریس به شاگردان و نیز از شاگردان برای یادگرفتن موضوعات را در خلال آن درس نیز بر عهده دارد.

این موضوع از نظر ما حتی در دانشگاه هم باید ادامه یابد. یعنی در دانشگاه هم باید به جای حکومت رویکرد تدریس و واحدهای درسی مجزا، رویکرد استاد و شاگردی حاکم شده و دانشجویان به عنوان شاگرد، با استاد راهنمای مستقر خودشان، در یک مکان ثابت در دانشگاه مستقر شده و استاد راهنما، فرایند آموزشی را همراه شاگردان خود دنبال کرده، پروژه های عملیاتی مشترکی را انجام می دهند. استاد راهنما، مدیر پروژه های شاگردان است و با آنها درگیر پروژه های متعدد در دوره تحصیل می شود. پروژه هایی که یادگیری شاگردان در خلال آن صورت می گیرد و تثبیت و نهادینه می شود. ارتباط استاد با شاگردان، یک ارتباط تنگاتنگ و همه جانبه است و بیش از آنکه تعلیم موضوعات دانشی انجام شود، تربیت فرهنگ و تربیت شخصیت شاگردان و نیز تربیت مهارتهای عملی در این تعامل شکل می گیرد.

درگیر شدن در یک فضای هنجاری؛ به جای تدریس و بازخواست دانش

در دوره اول و دوم ابتدائی، شاگردان باید چه جنسی از آموزش را تجربه کنند؟

از نظر ما، در مقطع ابتدائی، مسئله اصلی درگیر کردن شاگردان در تعامل اجتماعی، همکاری، کارگروهی، علاقه مند کردن شاگردان، لذت بردن از یادگیری و البته کسب مهارتهای اولیه (نظیر خواندن و نوشتن و حساب اولیه) است.

انتقال دانش، آن هم دانشهای مشخص شده در قالب علوم پایه و حساب کشی از آن، سم مهلک در این دوره است. نه اینکه شاگردان نباید دانش را کسب کنند. بلکه دانش باید با شکلهای جذاب به آنها عرضه شود، ولی در مورد اینکه حتما دانش عرضه شده را یاد گرفته اند یا خیر، کنکاش نشود. در این دوره باید آزادانه دانشها را تجربه کنند و آزادانه آن را درک و انتخاب کنند.

یک مسئله مهم در این دوره لذت بردن از یادگیری است. از ادبیات باید با داستان و شعر و جذابیت های اینچنین لذت ببرد، نه آنکه در مورد یادگرفتن قواعد آن پاسخگو باشد. از علوم تجربی برای دیدن شگفتیهای آن شگفت زده شده و لذت ببرد. از ریاضیات برای حل معماهای آن لذت ببرد. از تاریخ برای دیدن وقایع گذشته و جذابیت های آن لذت ببرد. از جغرافیا برای سیر و سفر و گردش مجازی یا واقعی در آن و دیدن مناطق مختلف و شگفتیهای آن لذت ببرد. از نوشتن برای لذت بردن از انتقال حرفهایش به وسیله نوشته ها به دیگران و بازخورد گرفتن لذت ببرد. از حرف زدن و خواندن برای جذابیتهای آن و بازخوردهایش لذت ببرد. از انواع مهارتهای عملی از کارهای هنری و کاردستی و کارهای فنی و باغبانی و نظایر آن برای درگیر شدن در خود آنها لذت ببرد. لذت بردن از یادگیری را نباید به هیچ بهانه ای زیر چکمه های ارزشیابی و بازخوردهای اسکینری له کرد.

ارزشیابی باید انجام شود، اما فقط در حد فهم وضعیت شاگرد و جهت گیریها و علایق او توسط مربی، برای تنظیم فعالیتهای یادگیری؛ و نه بازخورد دادن و چماق کردن ارزشیابی برای کوبیدن بر سر شاگردان و در منگنه گذاشتن آنها. ارزشیابی، در این دوره فقط به شکل ابزاری برای کمک به ارتقاء مجاز است، نه زیر سوال بردن و بازخواست کردن.

البته ممنوع بودن حساب کشی از انتقال دانش و ارزشیابی بازخوردی توبیخی و تنبیهی برای یادگرفته ها و نگرفته ها، به معنای این نیست که بچه ها هر کاری دلشان خواست بکنند و رها شوند و تحت هیچ نوع فشاری قرار نگیرند. این برداشت غلطی است که بعضا برخی از مدارس علاقه مند به تحول و بعضا نیز مدارس فانتزی، در این دوره مرتکب می شوند. اتفاقا بچه ها در این دوره باید تجربه تحت فشار قرار گرفتن را داشته باشند. بچه ها باید مقید شدن را یاد بگیرند؛ طبق قاعده عمل کردن را یاد بگیرند. ولی نه در منگنه فهم دانش و یادگرفتن دروس! بلکه در جامعه پذیری و درگیر شدن در یک تعامل و ایفای نقش و مسئولیتهای اجتماعی! و نه با بازخواستهای فرمال و نمره و کارنامه، بلکه با ایجاد کردن یک فضای هنجاری.

شاگردان باید در مورد مقید بودن به کارهای اجتماعی، پاسخگویی در مورد مسئولیتهایی که بر عهده گرفته اند، همکاری و کارگروهی، منش و برخوردهای اخلاقی و شخصیتی، بصورت جدی درگیر شده و مورد مطالبه قرار گیرند؛ البته نه مطالبه به صورت مرسوم مدرسه رسمی و در قالب نمره و توبیخ و نظایر آن. بلکه مطالبه در یک فضای فرهنگی و هنجارهای جمعی.

یعنی وقتی شاگرد در فضای هنجاری مدرسه قرار گرفت، فضایی که همه در آن درگیر یک نظم و فعالیتهای جمعی هستند و با نامنظم بودن، بی اخلاقی، بی مسئولیتی، بی توجهی به قواعد و نظایر آن، به صورت هنجاری و حتی الامکان بدون گفتار مستقیم و از جنس “کونوا دعاه الناس بغیر السنتکم”، به صورت غیر مستقیم برخورد می شود. اگر کسی رفتار نامناسبی انجام داد، بی نظمی کرد، بی مسئولیتی کرد، بی اخلاقی کرد، کسی به او مستقیما چیزی نمی گوید، اما برخورد سرد اطرافیان با این رفتار را حس می کند. با این طریق شاگردان در این میدان باید مقید به فرهنگها شوند. فرهنگ کار، فرهنگ نظم، فرهنگ سلامت، فرهنگ همکاری و نظایر آن، باید به صورت هنجاری به بچه ها منتقل شود. شاگرد ببیند که همه در اینجا منظم هستند و اگر او غیر منظم است، با سردی و سکوت با این بی نظمی او برخورد می شود و اگر منظم باشد، همه او را تحویل می گیرند و به او احترام بیشتری می گذارند.

چقدر زمان در مدرسه لازم است؟

چرا در رویکرد حکمت در حال حاضر، شاگردان باید ساعات بیشتری را در مدرسه بمانند؟

با توجه به توضیحاتی که در مورد جنس یادگیری و فضای مدرسه در حوزه ابتدائی داده شد، در مقطع ابتدائی به صورت پیش فرض و در صورتی که در منگنه نظام رسمی قرار نداشته باشیم، اصلا حضور طولانی مدت مورد نیاز نیست.

دلیل اینکه ما زمان حضور مدرسه را تا ساعت 3 (یا بعضی مدارس تا ۲) و پنجشنبه را هم برای گردش علمی در نظر گرفته بودیم، مسئله کتابهای درسی رسمی بود. حقیقت این است که این ساعات بیشتر، در حالت معمول و منطقی آموزش، بخصوص در مقطع ابتدائی، لازم و ضروری نیست. اعتقاد داریم که بخصوص شاگردان ابتدائی، نیاز به حضور بیشتر در منزل و تعامل فعال با خانواده ها را دارند. اما اگر قرار است بچه ها در مدرسه درگیر کارهای مختلف سازنده و پروژه ای بشوند و با آرامش کارهای متنوع و مختلف جذابی را نظیر باغبانی، کارهای هنری، کسب و کار، طراحی و ساخت، اجرای مسئولیتهای مدرسه، نظافت کلاسشان و نظایر آن انجام دهند و در عین حال کتابهای درسی خودشان را هم طبق روال رسمی جلو بروند و کارتمرین هایشان را هم در مدرسه انجام دهند، نیاز به زمان زیادتری خواهند داشت.

اگر برنامه نظام رسمی را از ما می گرفتند و شاگردان مجبور نبودند که کتابهای درسی را مو به مو طبق تعریف رسمی انجام داده و جلو بروند، همان صبح تا ظهر کافی بود. همان اتفاقی را که قبلا توضیح دادیم، درگیر کردن شاگردان در فضای لذت بخش یادگیری، لذت بردن از یادگیری، ایفای نقشها و مسئولیتهای اجتماعی، درگیر شدن در کارهای عملی و نظایر آن، در همان محدوده صبح تا ظهر حتی برای چهار روز در هفته، کفایت می کند.

البته اگر خود شاگردان با علاقه تمایل به ماندن بیشتر در مدرسه را داشته باشند و بخواهند در این محیط لذت بخش، بیشتر بمانند، حتی الامکان اشکالی نباید وجود داشته باشد. ما در مدرسه حکمت تجربه آن را داشتیم که شاگردان را گاه باید با فشار و پیگیری راننده سرویس یا خانواده، حتی در ساعت 3 بعد از ظهر از مدرسه بیرون می کشیدند.

اما در مورد متوسطه اول و دوم، با توجه به درگیر شدن جدی تر آنها در فعالیتهای مشخص یادگیری با حساب کشی جدی تر و دنبال کردن اهداف و پروژه های متنوع، ضرورت ماندن طولانی تر در مدرسه وجود دارد. به نظرمان می رسد متوسطه اول و دوم، حداقل تا ساعت 3 و گاه تا ساعت ۵ و حتی بعضا با توجه به پروژه ها و فعالیتهایشان، در صورت تمایل خودشان تا ساعت 7، حتی الامکان باید فضای درگیری شاگرد در مدرسه وجود داشته باشد. بخصوص در پروژه های کسب و کار، فعالیتهای اجتماعی بیرونی، فعالیتهای علمی، دیدن فیلمهای مستند و نظایر آن، نیاز به وقت بیشتری وجود دارد.

زنگ خاموشی نظم خودانگیخته

چرا در مدرسه، زنگ نباشد؟

فرض کنید چند روز این تجربه را با تنظیم زنگ گوشی همراه در این مقاطع در منزل انجام دهید: همه خانواده صبحها با زنگ ساعت در زمان نماز بیدار شوید، با یک زنگ دیگر به کارهای خودتان برسید، بعد با زنگ صبحانه بخورید، با زنگ سوار خودرو بشوید، با زنگ به منزل برگردید، با زنگ نهار بخورید، با زنگ تلویزیون نگاه کنید و با زنگ تمام کنید، با زنگ آشپزی کنید، با زنگ ظرفها توسط شخصی که طبق برنامه مشخص می شود، شسته شده و با زنگ چراغها را خاموش کرده و بخوابید و …

برای کارها چک لیستهای متعدد درست کنید، معیارهای کیفیت تعریف کنید. مشخص کنید که غذا باید چه مشخصاتی داشته باشد، ظرفها چگونه روی میز چیده شود، لوازم در چه جائی قرار داده شود و …

تصور شما از چنین وضعیتی چه خواهد بود؟ چند روز با اجرا کردن این کار، صدای همه خانواده شما در خواهد آمد که: بابا ول کن، ما داریم اینجا زندگی می کنیم!

فرض کنید شما به اعتراضات خانواده توجهی نکنید و با دیکتاتوری، این روال زنگ و چک لیستهارا ادامه دهید. چه اتفاقی می افتد؟ بتدریج روحیه خانواده از بین رفته، صمیمیت کم شده، پنهان کاری آغاز می شود، انگیزه ها برای کارها از بین رفته و به محرکهای بیرونی وابسته میشود و اگر برای یک موضوع و یک فعالیت، محرک بیرونی مناسب در نظر نگرفته باشید، آن کار انجام نمی شود و کسی خود را نسبت به آن مسئول نمی داند. اعضای خانواده به صورت کلیشه ای کارها را انجام میدهند و از انجام سرسری و ظاهری آن واهمه ای نخواهند داشت. اگر یک چیزی در دستورالعملها و زمانهای تعیین شده شما قرار نداشته باشد، هر چقدر هم که بدیهی و روشن باشد، هیچکس مقید به آن نخواهد بود.

شما از بی توجهی اعضای خانواده به ستوه می آیید و دائما آنها را سرزنش می کنید که چرا کارها را منظم انجام نمی دهید؟! چرا این کار کوچک روی زمین می ماند و هیچکس به آن توجه نمی کند؟! چرا احساس مسئولیت نمی کنید؟! مگر شما در این خانه زندگی نمی کنید؟! حتما باید کسی بالای سر شما باشد و به شما بگوئید چکار بکنید؟! و …

هر چقدر که شما در اجرای رویه های نظم ماشینی با زنگ و کنترلها و چک لیستها، بیشتر جدی شده و با شدت بیشتری آن را اجرا کنید، مشکلات شما در خانه بیشتر می شود. در واقع این مشکلات را خودتان ایجاد کرده اید. با از بین بردن انگیزشهای درونی!

قبل از اجرای این برنامه، بخش اعظم اتفاقات منزل شما، با انگیزشهای درونی اعضای خانواده جلو می رفت. هر کدام از اعضای خانواده، چون داشت در اینجا زندگی می کرد، نسبت به محیط و فضای زندگی خود و وابستگی به سایر اعضای خانواده، احساس مسئولیت و انگیزه درونی داشت. ولی با اجرای این قواعد، بتدریج یاد گرفت که فقط نسبت به محرکهای بیرونی واکنش نشان دهد. بتدریج انگیزه های درونی از بین می رود و مسئولیتها فقط در موارد بازخواست شده و دستورالعملهای صریح و مشخص، جدی گرفته می شود. افراد نسبت به سایرین و نسبت به اتفاقاتی که می افتد، بی تفاوت شده و فقط خود را ملزم به رعایت تابعیت از زنگ و چک لیستهای شما و بازخواستهای شما می داند. زنگ را هم به عنوان یک عامل بازخواست می داند.

اصلا زنگ یعنی چه؟ پیام زنگ به افراد این است که شما خودتان نمی توانید زمانتان را مدیریت کنید و من باید اینکار را انجام دهم. از طرف دیگر وقتی شما زنگ می زنید و همه باید کاری را شروع یا تمام کنند، یعنی اگر کسی این کار را شروع یا تمام نکرده باشد، مورد بازخواست قرار می گیرد. پس این زنگ هم در چارچوب های کلیشه دیکتاتوری و کنترلهای شما قرار می گیرد.

مهمترین کاری که زنگ می کند، از بین بردن انگیزه های درونی و شرطی کردن افراد به محرکهای بیرونی است.

اصلا خانه که هیچ! در محل کارتان این روال را اجرا کنید. چه اتفاقی می افتد؟ مثال تصور کنید که در یک سازمان، یا پژوهشکده، همه با زنگ به سر کار خود بروند، با زنگ از سرکار خود برخیزند و به حیاط برای زنگ تفریح بروند و با زنگ مجددا مشغول کار خود بشوند…. چه اتفاقی در سازمان شما خواهد افتاد؟ انتظار شما از واکنش کارکنان چیست؟ چه واکنش اعتراض آنها و چه واکنش تغییر رفتار آنها!

زنگ، ابزار مبتنی برتفکر مدیریت فوردیسم در کارخانه های صنعتی دوران صنعتی بود. الان حتی در کارخانه ها هم استفاده از زنگ در موارد معدود و فقط در لزوم هماهنگ شدن اتفاقات خطرناک در خطوط تولید، مثال در ذوب آهن یا نظایر آن انجام می شود و بعضا زنگ در این موارد بیشتر کارکرد هشدار را دارد. در کارخانه ها هم از زنگ استفاده ای نظیر آنچه در مدارس انجام می شود، نمی شود.

اما ما با تعصب، آن را در مدرسه اجرا می کنیم. جالب است که در دوران تاسیس و اداره مدرسه حکمت، در اغلب موارد، نداشتن زنگ مورد اعتراض جدی بازرسان رسمی آموزش و پرورش و نوشتن گزارش علیه مدرسه ما قرار می گرفت. جدا چقدر داشتن یا نداشتن زنگ برای آنها اهمیت داشت؟

مسئله زنگ، حبس شدن در تفکر دیکتاتوری روشهای کلیشهای است. دیکتاتورهای سازمانی، که در کلیشه های تنگ مدیریت کور صنعتی حبس شده اند، از برداشته شدن زنگ، واهمه دارند؛ زیرا از این واهمه دارند که هیمنه اقتدار آنها با برداشتن این ابزار مهم در دست آنها، فرو بریزد.

و نمیفهمند که چگونه با این ابزار، همه را درگیر یک شرطی شدن و تبعیت کورکورانه و میراندن انگیزشهای درونی می کنند.

اگر مسئله نظم داشتن است، خوب حداقل می شود برنامه زمانی مشخصی را برای هر کلاس مشخص کرد و ساعت به عنوان عامل نظم در نظر گرفته شود. کلاس سر ساعت شروع شود و سر ساعت تمام شود. همه از مربی گرفته تا شاگردان، خودشان را مقید به رعایت نظم زمانی و شروع و پایان طبق زمان مشخص کنند. این واگذار کردن به برنامه زمانی مشخص، میتواند منجر به شکل گیری انگیزه های درونی افراد، به تطبیق خود با محدوده های زمانی بشود. در این حالت بچه ها خود را مقید به این می دانند که دائما به زمان توجه کنند و مدیریت زمان خود را بر عهده بگیرند و احساسی نسبت به زمان پیدا کنند.

 قطعا افرادی را که عادت می کنند با ساعت از خواب بیدار شوند (مثلا برای نماز)، دیده ایم. این افراد اگر ساعت زنگ نزند، بیدار نمی شوند. اما در مقابل افرادی هستند که خود را عادت می دهند که زمان خاصی از خواب بیدار شوند. ساعت درونی این افراد به گونه ای تنظیم می شود که سر موقع بیدار می شوند. بعضا همان افراد وابسته به زنگ ساعت، نسبت به محرکهای درونی و حتی بیرونی (نظیر پخش اذان از مسجد یا حتی از همان گوشی همراه خود)، بی تفاوت می شوند. اشخاصی هستند که آنچنان به زنگ ساعت وابسته شده اند، که اگر اذان گوشی آنها هر چقدر هم با صدای بلند پخش شود، از خواب بیدار نمی شوند، اما با زنگ همان گوشی، بیدار می شوند. این وابسته شدن به زنگ و محرکهای بیرونی است.

ضمن اینکه اگر قرار است ما بچه ها را درگیر یک کار لذت بخش کنیم، گاه باید به آنها اجازه دهیم که در آن فعالیت لذت بخش غرق شوند. قطع کردن ماشینی و زمانهای کوتاه در مقاطع مشخص، در یادگیری و حس و حال ایجاد شده شاگردان و مربی، ایجاد اختلال می کند.

 زنگ تفریح هم خلق همان تفکر صنعتی است. اگر بچه ها در این محیط در عین اینکه درگیر کارهای خودشان هستند، این آزادی را داشته باشند که هر وقت حین انجام کار ریاضی یا مستند سازی یا باغبانی خود، گرسنه شدند، چیزی بخورند و حتی بروند از یخچال خوراکی بردارند و چایی بریزند و در خلال انجام کارشان، چای و خوراکی بخورند (همانطور که همه ما در محیط کارمان چنین می کنیم) و در صورت نیاز برای دستشویی و دست و رو شستن، خارج شوند، دیگر به زنگ تفریح نیازی نخواهیم داشت. هر وقت هم که مربی صلاح دید و احساس کرد که لازم است تا تغییری در روال ایجاد کند و مثلا با بچه ها به بازی ای بپردازند، این آزادی عمل را داشته باشند. اینگونه خواهید دید که بچه ها از اول صبح تا سر ظهر، درگیر کارهای خودشان می شوند و بدون هیچ زنگ تفریحی، کارها را جلو می برند و خسته هم نمی شوند.

چه اشکالی پیش می آید اگر یک کلاس برنامه روز خود را اینگونه بچیند که امروز قرار است هم به کار ریاضی برسیم و هم به کار باغبانی و هم به کار مستندسازی یک پروژه در زمینه علوم تجربی؟ کار را با ریاضی شروع کنند و هر وقت که جمع با نظارت مربی به حدی رسید که حجم قابل توجهی از ریاضی انجام شد، یا خسته شدند و دیگر ذهن های شاگردان برای فهم ریاضی کشش لازم را از دست می دهد، سراغ باغبانی بروند و مدتی در آن کار درگیر شوند تا خسته شوند، یا محدوده زمانی خاصی برای نهایت آن مشخص کنند؛ مثلا تا ساعت 11 و همه مقید باشند که کار خود را تا آن زمان انجام داده و بعد به کلاس برای مستند سازی پروژه برگردند. ضمن آنکه این فضا اجازه می دهد که اگر مثال نیمی از کلاس هنوز درگیر فضای بحث ریاضی هستند، یا کارهایشان باقی مانده است، کمی بیشتر از نیمه دیگر درگیر ریاضی باقی بمانند و بعدا به نیمه اول که مشغول باغبانی بودند ملحق شوند. یا تعدادی از بچه ها، کمی زودتر از کار باغبانی دست کشیده و به کار مستند سازی خود مشغول شوند.

کما اینکه فعالیتهای ما در زندگی در خانه نیز همینگونه است و فراموش نکنیم که در مدرسه زندگی، بچه ها باید تجربه زندگی کردن در مدرسه را داشته باشند و در خلال این زندگی کردن، مدیریت زمان، مسئولیت پذیری، انجام فعالیتهای مختلف را با انگیزش درونی یاد بگیرند. بچه ها باید در مدرسه زندگی کنند. انگیزشهای درونی بچه ها را با زنگ صنعتی، نابود نکنیم!

بلغور موضوعات متعدد بی خاصیت

 علاوه بر مسئله زنگهای متعدد، مسئله تکه تکه شدن و خورده خورده به خورد بچه ها دادن موضوعات متعدد در قالب زنگهای مختلف، معضل دیگری است که گریبانگیر نظام آموزشی ما است.

آرامش و طمانینه انجام کارها، موضوع جدی است که در نظام صنعتی شده امروزی آن را گم کرده ایم. بچه ها را که ول کنید، طبق فطرت طبیعی شان، با آرامش درگیر کاری می شوند و هر وقت از آن خسته شدند، با آرامش سراغ کار دیگری میروند. ما این آرامش عملکرد بچه ها را در ساختار صنعتی به هم زده ایم و همه را دچار استرس و آشفتگی دائمی کرده ایم؛ یک نوک به این کار بزن، بعد قطع کن، بعد نوک به کار دیگری بزن. درسهای مدرسه و کلاس های ما اینطوری تنظیم شده است. دهها موضوع و درس مختلف را ردیف می کنیم و انتظار داریم که همه را یاد بگیرند.

توصیه های نظام آموزشی، مثل توصیه فارغ التحصیلان نورسیده رشته تغذیه، یا کسانی است که غرق در توصیه های تغذیه ای مجلات و سایت ها می شوند. زنجبیل فلان خاصیت را دارد، دارچین بهمان خاصیت را، کاهو فلان طور است، روزی سه عدد گوجه فرنگی باعث فلان بهبود می شود، روزی ۲ عدد سیر … روزی 7 عدد زیتون…، دو قاشق روغن کنجد…، نیم کیلو آب هویج …، 3 لیتر آب…، حتما 21 عدد مویز ناشتا…، یک عدد سیب ناشتا…، شربت آب لیمو عسل ناشتا… (باالخره در روز شما چند بار ناشتا هستید؟؟!!)… خلاصه اگر بخواهید به همه این توصیه ها عمل کنید، نزدیک یک وانت مواد غذائی را باید روزانه در مراحل مختلف نوش جان کرده و اگر پولتان تمام نشود، حالتان به هم نخورد و منفجر هم نشوید، باید تمام کار و زندگی شما این باشد که این را بخور و بعد از چند دقیقه آن را بخور و …!

توصیه های درسهای مدارس رسمی ما همینطوری است. بچه ها باید ریاضی و تقسیم و ب.م.م و ک.م.م و جذر و ….. را بلد باشند و شعر و بحر طویل و وزن و عروض و قافیه و جناس و …. را هم بشناسند و تاریخ سلسله ها و … جغرافیای استانها و … قواعد علوم تجربی و …. فهرست انبوهی می شود که باید به خورد بچه ها بدهیم و برای اینکه بشود همه اینها را به خورد آنها داد، باید به تکه های کوچک کوچک تقسیم کرده و مرحله به مرحله به حلقشان بریزید و برای اینکه بالا نیاورند، یک کمی از این و یک کمی از آن و ….

کتابهای درسی بچه ها را که نگاه میکنی، چنان حجم متنوع و متعددی از مباحث را درون یک کتاب گنجانده )مودبانه چپانده!)اند که حتی متخصص آن رشته هم با زحمت میفهمد آنجا چه نوشته شده است. کتاب ریاضی را که باز میکنی، موضوعات متعدد پیچیده، بدون توضیح و مقدمات و مثالهای کافی، پشت سر هم ردیف شده است.

دوستی مقایسه ای بین کتاب جبر مدرسه ای در یکی از کشورها، با یک کتاب جبر دبیرستان ما انجام میداد. کتاب جبر آنها حجمش ۵۰۰ صفحه و کتاب جبر ما 1۲۰ صفحه بود. تعجب نکنید؛ بقیه را بخوانید. کتاب جبر آنها را که باز میکردید، همه اش داستانهای مفصل و کاریکاتورهای جذاب که موضوع را تبیین میکند و جوان را به کشف موضوع معما گونه ریاضی، در یک ماجراجوئی کارآگاهی، علاقه مند می کند و کتاب ما همه اش فرمول، که شاگردان را از هر چه ریاضی خواندن است، بیزار می کند! تعداد قواعد و موضوعاتی که در کتاب آنها گنجانده شده بود، مثال 1۵ عدد و تعداد قواعد و موضوعات گنجانده شده در کتابهای ما، مثال 7۰ عدد بود (اعداد تخمینی است). کتاب آنها را که دست میگرفتی، انگیزه پیدا می کردی که بخوانی و ورق بزنی، اما کتاب ما، حتی اگر رشته دانشگاهی ات ریاضی بود، حالت را به هم میزد و سرگیجه میگرفتی.

اصلا به کشورش کاری نداریم. فرض کنید یک کشور آفریقائی یا کره مریخ! قصد کوچک شمردن نظام تعلیم و تربیت کشورمان را هم نداریم. اما چرا ما اصرار داریم که موضوعات متعدد را نفهمیده یا فهمیده، بدون توان کاربرد، بلغور شده، به خورد بچه ها بدهیم؟ نتیجه میزان یادگیری موثر را هم در وضعیت کشورمان در ارزیابی های بین المللی تیمز و پرلز و نظایر آن ملاحظه فرمائید. نتیجه علاقه بچه ها به درسهایشان را هم آخر سال، پس از امتحانشان، در رفتارشان با کتاب درسی شان مشاهده فرمائید.

رها شدن از حصار دیکتاتوری تدریس

چرا کلاس ها، در، نداشته باشند؟ این سوالی بود که هم معلمان مدرسه ما و هم دیگران می پرسیدند. چرا اصرار بر برداشتن در و بعضا دیوارهای کلاسها داریم؟

کاملا درک میکنیم که این منطقی است که وقتی بچه ها در کلاسی در بسته قرار دارند، آرامش بیشتری برای کار پیدا می کنند و وقتی درها باز می شود و دیوارها برداشته می شود، سر و صدا و شلوغی همه را اذیت می کند.

ظاهرا به صورت منطقی نباید با اینکار موافقت کنیم. اما به آن اصرار داشتیم! چرا؟

به دو دلیل! یکی مقتضای شرایط کنونی و تحول است. دومی هم مقتضای ماهیت تعلیم و تربیت مطلوب. طبق اولی، اگر جنس تعلیم و تربیت مطلوب شکل گرفته باشد، دیگر نیازی به برداشته شدن حصار کلاس نخواهد بود. اما به دلیل دومی، حتی اگر نظام تعلیم و تربیت مطلوب، به خوبی شکل بگیرد، باز هم مطلوب آن است که در و دیوارها را بردارید.

و اما دلیل اول. بیشترین چیزی که مانع تغییر مدل تدریس و سخنرانی معلم، به مدل خودفراگیری، کلاس معکوس، یادگیری چند سطحی، یادگیری اکتشافی و درگیر شدن شاگردان در یادگیری خودانگیخته است، عادت ناخودآگاه معلمان به این رویکرد است. معلمان ناخودآگاه به سمت مدل تدریس و سخنرانی کشیده می شوند.

 برای معلمی که دوازده سال تحصیل خودش در مدرسه و چند سال تحصیل در دانشگاه و تجربیات قبلی خودش در تدریس را که ممکن است مجموعا به نزدیک 3۰ سال بالغ شود، در فضای تدریس و سخنرانی تجربه کرده است، خیلی دشوار خواهد بود که این رویکرد را کنار گذاشته و به نقش مربیگری با محوریت رهبری و تسهیلگری بپردازد. معلمان علیرغم اینکه از مزیتهای رویکرد مربیگری آگاهی یافته و حتی در آن تمرین خوبی هم کرده باشند، به صورت ناخوآگاه، مانند فنر به سمت تدریس و سخنرانی کشیده می شوند.

وقتی درهای کلاس بسته میشود، حصار کلاس، فضای دیکتاتوری معلم را تمهید کرده و به سرعت او را به سمت سخنرانی و تدریس، هل می دهد. اما وقتی درهای کلاسها را باز می گذارید و بعضا بخشی از دیوارها را بر می دارید، سخنرانی کردن را برای معلم دشوار و بعضا ناممکن می کنید. معلمی که در سالنی که چند کلاس در آن در جریان است قرار دارد، خیلی باید به خودش فشار بیاورد که با سخنرانی به بچه ها تدریس کند. بالطبع مجبور می شود به روشها و سازوکارهایی نظیر ارائه بسته ها به شاگردان و درگیر کردن آنها در خودفراگیری، تن داده و کار را به یادگیری خود شاگردان واگذار کند و خود در تعامل با تک تک شاگردان، به رفع مشکلات آنها بپردازد. در واقع این فضا از این منظر نوعی تسهیل کننده رفتار مربی در رویکرد است.

میدان یادگیری اجتماعی

اما دلیل دوم! وقتی درها را باز میکنید، کلاس از حالت یک گروه بسته، به یک میدان یادگیری تبدیل می شود. هر کسی در غرفه خودش مشغول کارهای خودش است. اما وقتی وارد سالن مدرسه می شوید، یکدفعه وارد یک جامعه بزرگ می شوید، که هر کسی در گوشه ای مشغول کارهای خودش است. شاگردان در عین اینکه در غرفه های خودشان مشغول کارند و میز و صندلی و تجهیزات متعلق به خودشان را دارند و به کلاس خودشان احساس تعلق داشته و هویت منحصر به خودشان را حفظ می کنند، در یک جامعه قرار می گیرند، که با همه جامعه در تعامل نزدیک هستند.

بهترین درکی که میتوانید از این محیط داشته باشید، وقتی است که به این سالن وارد می شوید. با وارد شدن شما به سالن، ناگهان به داخل چند کلاس به صورت همزمان وارد می شوید. بچه ها بر خالف مدارس دیگر که هیچ تعاملی را با افراد غیر معلم خود برقرار نمی کنند، در فضای مدرسه ما با افراد وارد شده ارتباط برقرار کرده و سلام و احوالپرسی میکنند و اگر شما شخص تازه واردی باشید، راهنمائی شما را بر عهده می گیرند. چه شما خانواده یکی از شاگردان باشید، چه به عنوان یک بازدید کننده رسمی و غیر رسمی از مدرسه به آن وارد شده باشید و چه هر مراجعه کننده عمومی.

از طرف دیگر با باز شدن درب و دیوارهای کلاسها، شاگردان در فضای مدرسه و در تمام فعالیتها و مسئولیتهای آن درگیر می شوند. تعامل بین شاگردان این کلاس با شاگردان کلاسهای دیگر و نیز با مربیان کلاسهای دیگر و کادر مدرسه افزایش می یابد. این تعامل یک جنب و جوش و تحرک را در مدرسه ایجاد کرده و فضای مدرسه را به یک فضای فعال تبدیل می کند. اگر شما به عنوان یکی از کادر مدرسه در این مدرسه حضور دارید و مثال مربی یک کلاس هستید، فقط با شاگردان خودتان تعامل ندارید. بلکه با همه شاگردان تعامل پیدا می کنید. بخصوص وقتی هم کادر مدرسه مسئولیتهای مختلف مدرسه را بر عهده داشته (و مثال یک مربی، هم مربی یک کلاس باشد و هم به کلاسهای دیگر زبان و خوشنویسی نیز تدریس کند و مسئول باغبانی مدرسه نیز باشد) و شاگردان نیز مسئولیتهای مختلف مدرسه را بر عهده میگیرند (مثال یکی کتابدار است، یکی مسئول بوفه و یکی کمک کار آزمایشگاه)، با باز شدن دربها و برداشته شدن دیوارها، تعامل بین همه کادر مدرسه در این محیط به شدت افزایش یافته و همه به همدیگر احتیاج داشته و از کمک هم بهره مند می شوند.

از طرف دیگر این باز شدن دربها و برداشته شدن دیوارها، فقط منحصر به کلاسها نیست. آزمایشگاه، کارگاه فنی، کتابخانه، بوفه و چایخانه، سالن عمومی، دفتر اداری، کارگاه هنر، بخشی از فضای ورزشی و حتی محوطه ظرفشویی و روشویی ها هم در محیط سالن قرار می گیرند. به این ترتیب شما با وارد شدن به سالن، ناگهان خود را در فضائی مشاهده می کنید که عده ای در گوشه ای مشغول آزمایشند، عده دیگر در گوشه دیگر روی زمین نشسته اند و بحث می کنند، عده ای در حال نقاشی هستند، چند نفر روی مبلهای کتابخانه لم داده و کتاب می خوانند، چند نفر دور میزهای وسط سالن نشسته و کارتمرینهای خودشان را انجام می دهند، یک گروه در یک گوشه نشسته و قرآن می خوانند، چند نفر مشغول خوردن چای و خوراکی هستند و چند کلاس هم در گوشه گوشه سالن قرار گرفته که در هر کدام شاگردان پشت میزهایشان نشسته یا روی زمینه حلقه زده اند و مشغول کار و بحث هستند. عده ای هم مشغول کسب و کار هستند و بازاری را در گوشه ای از مدرسه راه انداخته اند و به شاگردان و نیز مردم جامعه محلی خدماتی را ارائه می کنند.

حال اگر این را با حذف زنگ ترکیب کنید، احتمالا می توانید تجسم کنید که بچه ها از اول صبح که وارد مدرسه می شوند، درگیر این فضای پر جنب و جوش و پر تحرک می شوند و از کاری به کار دیگری می پردازند و از شانی به شان دیگر وارد می شوند و این یک جامعه است و مدرسه اجتماعی و مدرسه زندگی در چنین محیطی محقق می شود.

این برداشته شدن دیوارها محدود به کلاسها نیست و ساختمان مدرسه نیز حتی الامکان با پنجره های بزرگ و باز، با محیط حیاط خود ارتباط دارد؛ و بعضا حتی محیط بیرون نظیر باغچه های باز نیز توسط دیوارهای شیشه ای به درون کلاسها و ساختمان مدرسه کشیده می شود. به گونه ای که شاگردان در حالی که در کلاس خود نشسته اند، در وسط باغ مدرسه نیز قرار دارند.

اما آیا شاگردان در این محیط باز و پر جنب و جوش، حواسشان به درسشان خواهد بود؟ تجربه ما نشان می دهد که در ابتدای کار خیر، ولی پس از مدت کوتاهی شاگردان عادت می کنند که در فضای پر رفت و آمد هم مشغول کارشان باشند و روی کارشان متمرکز شوند. همانطور که در فضای کار در سازمانها هم کسانی که در مرحله اول از اتاقهای کوچک و تفکیک شده بیرون میآیند و محل کارشان به سالنهای باز، با کارکنان متعدد نشسته پشت میزخود منتقل می شود، در ابتدای کار کمی تمرکز خود را از دست می دهند و کار برایشان دشوار خواهد بود. اما پس از مدتی، به سادگی حتی در فضای شلوغ و پر سروصدائی نظیر هیئت تحریریه یک رسانه، کار جدی نیازمند تمرکز بسیاری را نظیر نوشتن یک مقاله تحلیلی، به خوبی انجام می دهند. به همان صورت هم شاگردان به این موضوع عادت می کنند. اتفاقا کودکان و نوجوانان با سرعت بیشتری، خود را با این شرایط تطبیق می دهند.

اتفاقا وجود چنین محیط هایی باعث می شود که تمرکز شاگردان روی کارشان افزایش یافته و به خود تنظیمی درونی قوی تری دست پیدا کنند. همچنین آنها در این فضا یاد می گیرند که موضوعات کاری خود را جدی تر گرفته و حتی الامکان نیاز به فشار بیرونی برای کارشان نداشته باشند.

به همین دلیل حتی اگر در مورد اول، شما معلمانی داشته باشید که اصلا نگران بازگشت آنها به رویکرد سخنرانی و تدریس نباشید، فضای اجتماعی مدرسه اقتضا می کند که دیوارها و دربها برداشته شود. البته ممکن است برای برخی از فعالیتهایی که نیاز به تمرکز بیشتر یا جدا شدن سروصدا از محیط بیرون داشته باشد، نظیر محوطه بازی کردن نمایش یا پخش فیلم یا جلسه های جمعی، حجره ها و غرفه هایی که حتی الامکان با شیشه جدا شده باشند، وجود داشته باشد. فضاهایی که ترکیب و تداخل بصری فضا را حفظ کرده، ولی امکان جدا شدن صوتی را ایجاد کنند.

لباسهایی برای هویت جمعی و تنوعی برای هویت فردی

چرا فرزندان، لباس فرم نداشته باشند؟

پاسخ آن است که اولا در رویکرد حکمت لباس فرم وجود دارد و منع نشده است. اما فقط در زمان مشخصی از آن استفاده می شود.

لباس فرم کارکرد خودش را دارد. کارکرد اصلی آن، حفظ هویت جمعی شاگردان برای عملکرد طبق یک انسجام گروهی و هماهنگ است. وقتی بچه ها در یک مراسم یا فضای رسمی، همه با لباس متحد حاضر می شوند، یک احساس تعلق به جمع، انسجام و همبستگی گروهی به آنها منتقل می شود. لباس یک شکل تیمهای ورزشی، همین کارکرد را دارد.

اما این به معنای آن نیست که در همه روزها، در مدرسه بچه ها با لباس فرم حاضر شوند. حضور دائم با لباس فرم در مدرسه، هویت را از آنها گرفته و احساس رفتار ماشینی و فضای صنعتی به آنها منتقل می شود. وقتی بچه ها با لباس خودشان در مدرسه حاضر می شوند، هویت خودشان را پیدا می کنند. شاگرد با انتخاب نوع پوشش و رنگ و طرح لباسش، هویت و دیدگاههای خود را ظاهر می کند.

در جمع بندی، لباس بچه ها باید در حالت عمومی آزاد (البته با حفظ شئون و قواعدی نظیر عدم استفاده از لباسهای گران قیمت، لباس شهرت، لباس جلب توجه کننده، و لباسهایی که به هر دلیل نامناسب باشند) باشد و شاگردان بتوانند لباس خودشان را بپوشند. اما ضمنا لباس فرمی داشته باشند که در برنامه های رسمی نظیر صبحگاه، مراسم رسمی و نظایر آن، همه با لباس متحد الشکل حاضر شوند.

در مدرسه حکمت، ما این روال را در نظر گرفته بودیم که لباس فرم شاگردان، پیراهن سفید، کلاه سفید با نماد حکمت و چفیه به عنوان یک نماد هویت ملی و جهادی بود. بچه ها لباس فرمشان را در کلاس در چوب لباسی معمولی قرار داده و در محل خاصی در کلاس آویزان می کردند. در روزهای معمولی با لباس معمولی و متنوع خودشان حاضر می شدند. اما در مراسم صبحگاه و سایر مراسم رسمی، چند دقیقه فرصت داشتند تا پیراهن خود را تعویض کرده و با لباس فرم مذکور در مراسم، به صورت متحد الشکل حاضر شوند.

آیا مدل حکمت، در آموزش هم قوی و پیشتاز بوده و فارغ التحصیلانش در علم و دانش هم موفق هستند؟ و چگونه می توان ثابت کرد که در این مدل، معیار تنها نمرات اکتسابی نبوده و مانایی تجارب و تبدیل دانش به معرفت، مهم و اصل است؟

یکی از پرتکرارترین سوالات، مقایسه ای است که خانواده‌ها میان فرزندان خود و سایر دانش آموزان در مدارس دیگر دارند، اغلب در حوزه های مهارتی و تربیتی رضایتمندی وجود دارد ولی به گونه‌ای در حوزه آموزش دچار یک عدم رضایت کاذب هستند که البته شاید این فضای روانی ایجاد شده، به علت به کارگیری مربیان کم تجربه تر و حتی همراهی مربی در طول سنوات، این باور را ایجاد می‌کند که مربی این مدل، تسلط چندانی ندارد و این شائبه ایجاد می‌شود که آموزش و سطح آن که در مدل حکمت اجرا می‌شود چندان بالا نیست.

در حالیکه هم خانواده ها و مطالبه‌گران تربیت رسمی باید عینک خود را تعویض کرده و یادگیری در شاگردان را به شکلهای کلیشه‌ای مورد سنجش قرار ندهند و به آنها حرکت در پاسخگوئی به این کلیشه ها را تحمیل نکنند.

و هم مربیان باید حواسشان باشد که با حرف زدن خالی با کودک، او فقط تا حدی در تکلم رشد خواهد کرد. لازم است که برای او کتاب بخوانید، بازی کنید، شعر بخوانید و آرام آرام از فضای عینی، او را به فضای انتزاعی بکشانید. با رها کردن کودک، رشد او در حد عمومی اولیه‌ای باقی خواهد ماند. پس با درگیرکردن در مسائل عینی، باید زمینه‌های درگیر کردن در فعالیتهای انتزاعی را فراهم کرده و حجم تلاش او را تا حد تحمل مطلوب و بدون اضطراب نامناسب و خرد کننده و با حفظ زمینه های شوق و انگیزش و حتی اضطراب مناسب (که اضطراب هم تا حدی برای انسان، برای فعال نگه داشتن او و واکنش مناسب، لازم است)، بالا ببرند. بچه ها را به امید اینکه خودشان یاد می‌گیرند و فضای مدرسه نباید فشار داشته باشد، رها نکنند. انسان در فضای فشار و تکاپو، رشد می‌کند. اما تکاپو باید به شکل منطقی و سازنده باشد و نه به صورت تخدیری و از بین برنده جوهره خلاقیت و زمینه رشد انسانی. و این ترکیب توام، بخصوص در میدان غرق شده در تفکر اسکینری حاکم، کار سختی است. ما قصد فاصله گرفتن از یک نظام کلیشه شده را داریم، اما گاه برای فاصله گرفتن، به آن طرف پرت می‌شویم. تعادل بین تلاش و آرامش و تجزیه گرایی و ترکیب گرایی، مهمترین چیزی است که مدارس حکمت و انتظارات خانواده های آن، به آن نیاز دارند؛ و باید این تعادل را یاد بگیریم. ان شاء الله.

اما  این بحث به تفصیل کمی بیشتری نیاز دارد که در ادامه به آن پرداخته می شود:

بخش اول: نگاه از منظر آینه به مدرسه حکمت!

اجازه دهید که اول از خودمان شروع کنیم و از این سمت به بحث وارد شویم که پاسخ سوال فوق مثبت باشد. بعضا گمان می کنیم که این اتفاق در مدارسمان و برخی از مدارس با رویکردهای نزدیک، میافتد! گهگاه احساس می شد برخی از بچه ها آنچنان که لازم است از بنیه های نظری و مهارتی خوبی در حوزه نظری برخوردار نشده اند. (البته این عمومی نیست و موارد خلاف آن را هم فراوان داشتیم.)

منتهی تقریبا در تمام بررسی های انجام شده، برداشت این بود که خود رویکرد، عامل این ضعف نبود. عمدتا عامل اصلی به برداشت مربی از رویکرد برمیگشت. برخی از مربیان ما درگیر این مشکل بودند. اما برخی دیگر بر عکس، بسیار در بکارگیری شاگردان و توانمندکردن آنها، در زمینه های مختلف و از جمله آموزشی مصطلح، توانمند بودند.

در موارد بروز این مشکل، اغلب برداشت مربی این بود که خیلی نباید به بچه ها سخت گرفت، و بچه ها هر وقت دلشان خواست باید کار کنند و هر مقدار دلشان خواست تلاش کنند. اما این تلقی صحیحی از رویکرد حکمت نیست.

رویکرد حکمت اتفاقا به تلاش و جدیت و فعال بودن دائمی شاگردان توجه جدی دارد. بارها این را تکرار کرده ایم که بچه ها در رویکرد حکمت، باید دائما در تلاش و پیگیر باشند و مطالبه فراوانی از آنها بشود. حجم کار فراوان و مسئولیتهای متعدد، بر دوش آنها قرار داشته باشد. شاگردان باید برای ماندن در مدرسه، تکاپو کنند. حتی برای بدست آوردن آن نیز تلاش کند (مسئله پروژه های ورودی و جذب شاگردان را مد نظر بیاورید که در آن شاگرد برای اینکه بتواند در مدرسه ثبت نام کند، باید یک پروژه جدی را طی مدت قابل قبولی، انجام داده و تحویل دهد.)

منتهی به جای درگیر کردن در کارهای فرمال و انتزاعی، باید آنها را دائما درگیر کارهای نزدیک به کاربرد و زندگی روزمره کرد. به جای تاکید بر حل تمرینهای یک بعدی انتزاعی، که اصلا نمیداند کاربرد آن در کجاست و چرا میخواند و به چه دردی میخورد، باید درگیر مسائلی شوند که نیاز به یادگرفتن موضوعات مذکور را پیدا کنند.

و البته باید درگیر موضوعات انتزاعی محض هم بشوند. امکان اینکه به صورت مطلق شاگردان در فضای کاربردی و عینی، با مسائل به نحوی دست به گریبان باشند، که همه موضوعات درسی را کما بیش تجربه کنند، عملا وجود ندارد. ضمن آنکه فعالیتهای انتزاعی، ابعادی از شناخت را در ذهن ایجاد می کند و موجب رشد ذهنی می شود. مسئله مهم این است که ما با یادگیری انتزاعی دشمنی نداریم و سر جای خود از آن استفاده می کنیم. انتقاد ما از نظام آموزشی این است که همه آموزش را به آموزش انتزاعی تبدیل کرده و هیچ جایی برای درگیر شدن شاگردان با واقعیتها نگذاشته است. و البته همین مشی انتقادی، باعث شده که برخی از مربیان، تصور کنند که درگیر کردن شاگردان در یادگیری انتزاعی، اصلا نباید انجام شود؛ و این صحیح نیست. این افتادن از آنور بام است.

غرق شدن در یادگیری عینی، کشیده شدن به یادگیری انتزاعی

اولا شاگردان باید در فضای یادگیری، به صورت جدی درگیر مسائل واقعی و کاربردی و عینی شوند و برای حل آنها مسئولیت داشته باشند و فشار کاری را در آن تحمل کنند. برای راه انداختن کسب و کار در مدرسه، شاگرد باید درگیر کار و تلاش فراوان شود و عرق بریزد، فکر کند، راه حل پیدا کند و درگیر چالش بشود.

 ثانیا، از گذرگاه مسائل واقعی، باید بچه را به مسائل انتزاعی کشاند و احساس نیاز به مهارتهای انتزاعی را در آنها ایجاد کرد، به صورتی که شاگرد مثلا در جریان کسب و کار و فعالیتهای کاربردی، متوجه شود که نیاز به ریاضیات دارد تا محاسبات کسب و کارش را به خوبی انجام دهد. نیاز به ادبیات دارد تا درست بنویسد و حرفش را بیان کند. نیاز به هنر دارد تا به کارش جلوه خوبی بدهد. نیاز به علوم تجربی دارد که پدیده های مرتبط با کارش را درک کند و وقتی که این احساس نیاز به اینها پیدا شد، حالا برای یادگرفتن جدی تر و انجام عمیق تر محاسبات نیاز به تمرینهای انتزاعی متعدد دارد.

و اینجا است که در جایگاه ثالثا، شاگردان باید درگیر کار انتزاعی شوند و مهارتهای تفکر انتزاعی و حافظه خود را تقویت کنند. توانائی حفظ کردن، حل مسئله، دسته بندی موضوعات، تمرینهای مکرر، مدل کردن ذهنی راه حلها و نظایر آن فی البداهه چیز بدی نیست. اتفاقا بسیار هم ضروری است و بچه ها باید به عنوان یک موضوع جدی، به آن بپردازند و در آن رشد کنند. نقد ما از نظام تعلیم و تربیت این است که مستقیم به مرحله سوم مذکور میرود و تمام انرژی بچه ها را مصروف آن میکند و مرحله اول و دوم فوق را رها می کند وگرنه ما با ماهیت یادگیری انتزاعی مخالف نیستیم و البته با توجه به این ایراد نظام تعلیم و تربیت، بدیهی است که در موج اول مواجهه با آن، مدارس و مربیان، به عنوان یک واکنش طبیعی، بعضا به اشتباه، با هر گونه یادگیری انتزاعی مخالف شوند، یا آن را رها کنند.

به دنبال تعادل

واقعیت این است که رویکرد حکمت نه با تنبلی و شل و ول بارآوردن شاگردان موافق است و نه به رها کردن یادگیری انتزاعی. ما اعتقاد داریم که بچه ها را باید سخت کوش و پر تلاش بار آورد و بار مسئولیتهای متعدد را، البته در حد توانشان، بر آنها گذاشت. بچه ها باید آنقدر درگیر کارهای متعدد باشند، که فرصت سرخاراندن هم نداشته باشند (البته نه آنقدر که وقت فکر کردن، بازی و تفریح کردن، تعاملات روزمره اجتماعی و لذت بردن از آرامش در کارهایشان را هم نداشته باشند). از طرف دیگر هم اعتقاد داریم که شاگردان باید یادگیری انتزاعی را در پس رویکرد ترکیبی و مسئله محور و مسائل عینی، یادگرفته و در آنهم پیشرو باشد.

مشکل اصلی مدارس با رویکرد حکمت این است که تعادل برقرار کردن در این میدان برای مربی، مدرسه و خانواده، کار ساده ای نیست. بخصوص وقتی که از یک طرف با مطالبه نظام رسمی، کتاب درسی، بودجه بندی و ارزشیابی رسمی مواجه می شوند و از طرف دیگر با مسائل دوگانه اضطراب و آرامش روحی و حفظ کردن و فهمیدن، عینیتها و ذهنیتها، انتزاعی بودن و کاربردی بودن و نظایر آن مواجه می شوند. نظام آموزشی و سازوکارهای آن، آنها را به سمت اضطراب، حفظ، قوای ذهنی و انتزاعی و امثال آن سوق می دهد و وقتی میخواهند از آنها فرار کنند، در دام رها شدگی و ساده انگاری و تنبلی می افتند.

شاید اگر نظام آموزش رسمی نبود و در یک فضای کاملا آزاد، مربیان ما درگیر تعلیم و تربیت شاگردان با شیوه استاد و شاگردی می شدند، می توانستند به مرور زمان راحت تر خودشان را تنظیم کنند. اما وقتی فشار نظام رسمی در ابعاد گفته شده به شما وارد می شود، شما می خواهید از این فشار کم کنید، در دام آن طرف می افتید.

به همین دلیل مهمترین توصیه ما به مربیان گرامی و مدارس، مراقبت بر حفظ این تعادل است.

بخش دوم: نگاه از پنجره حکمت به بیرون

اگر مسئله را از زاویه دیگر نیز بررسی کنیم، گاهی اوقات به نظر می آید ماهیتا تعلیم و تربیت به خوبی در حال انجام است، اما نوع ارزشیابی و برداشت ما از عملکرد شاگرد معیوب است.

برخلاف رویکرد یادگیری برنامه ای اسکینری که حاکم بر نظام آموزشی کنونی ما است، در روند یادگیری عمیق، عینی و ترکیبی، شخص یادگیرنده بلافاصله به موضوعات یادگیری واکنش نشان نمی دهد، بلکه این موضوع تا نشان دادن واکنش طول می کشد.

مثال عینی و البته طنزآلود برای این موضوع، یادگیری صحبت کردن کودک است. فرض کنید که یک کودک چند ماهه را به شما بدهند و از شما بخواهند که به او حرف زدن بیاموزید. شما کودک را هر روز دو تا چهار ساعت، در اتاقی به نام کلاس برده، چند بار کلمات مختلف مانند آب، بابا، قند و …. را برای او بگوئید و از او بخواهید که این کلمات را تکرار کند (اتاق خشک یک کلاس را هم برای کامل شدن طنز تصور کنید و اینکه شما شکل آب و بابا و قند را روی تخته میکشید و با نشان دادن آن به کودک کلمات را ادا می کنید!!). بعد از هر جلسه هم او را مورد آزمون قرار دهید، که ببینید آیا کلمات مورد نظر را یاد گرفته است یا خیر!

به نظر شما این کودک چقدر خوب صحبت کردن یاد می گیرد؟ احتمالا بالاخره این کلمات را یاد خواهد گرفت! اما در کاربرد آن کلمات قطعا دچار مشکل خواهد شد. تقریبا یقین دارم، کودک بیچاره در آینده دچار لکنت زبان خواهد شد.

اما کودک در شرایط معمولی چگونه صحبت کردن یاد می گیرد؟ باید به صورت عادی با او حرف بزنید! حتی می گویند وقتی کودک در شکم مادر است، با او صحبت کنید. بچه هایی که والدین و اطرافان به صورت معمولی با او صحبت می کنند و او را در واکنش نشان دادن تحت فشار قرار نمیدهند، ناگهان متوجه میشوند که بچه حرف میزند و با سرعت هم حرف زدن او تکامل پیدا می کند و اتفاقا این کودکان از مهارتهای اعجاب آور کلامی برخوردار می شوند. اتفاقا برعکس، خانواده هایی که در مورد حرف زدن فرزندشان حساسند، و او را تحت فشار قرار می دهند، فرزندانی متزلزل در صحبت کردن پرورش می دهند.

یادگیری نرم و تدریجی

یاد گرفتن پدیده ای دفعی نیست که یکدفعه به کودک یک قاعده ریاضی یاد بدهیم و بلافاصله از او پس بگیریم. آنچه که اینگونه یادگرفته می شود، در ذهن کودک برای کاربرد جا نمی گیرد و فقط برای پاسخ دادن به پرسش شما امکان بازیابی آن را پیدا می کند. اما وقتی در شرایط واقعی با مسئله ای مواجه می شود که نیاز به قاعده مذکور دارد، از بکار بردن آن ناتوان خواهد بود. اما اگر بارها این قاعده را در عمل در کاربردهای واقعی و نزدیک به واقعی به کار ببرد، ناگهان میبینید که با مهارت و توان بالایی از این قاعده استفاده می کند و پس از فراگرفتن چند قاعده به این شکل، در یادگیری قواعد به صورت انتزاعی هم به سادگی با موفقیت عمل می کند.

مشکل نظام آموزشی ما آن است که وقتی ما شروع می کنیم و با کودک با حالت معمول صحبت می کنیم، و او را درگیر کارهای جاری و کاربردی و علمی می کنیم، بدون اینکه از او حساب بکشیم، بعد از یکی دو جلسه می خواهند او را طبق تفکر اسکینری خودشان، آزمایش کنند که آیا او این حرفهایی که به او زدید یادگرفته و به صورت موثری پس می دهد؟!

و وقتی شاگرد که اصلا با شیوه بگو و پس بده درگیر مسئله نشده، بلکه با شیوه صحبت کردن معمولی درگیر کار شده بوده است، قاعدتا در اوائل کار نمی تواند به شما پاسخ دهد، شما روش را متهم می کنید و کودک را از دست کسی که صبح تا شب به صورت عادی با او صحبت می کند، گرفته و به دست کسی می سپارید که با بردن بچه به داخل یک کلاس خشک و تکرار، کاری می کند که او طی چند جلسه، چند کلمه را تکرار کند.

بعد هم می گویید که آن صحبت کردن به جائی نرسید و بچه من چیزی یاد نگرفت، ولی اینجا توانست چند کلمه بابا و مامان و قند را یاد بگیرد. اما از این غافلید که جوهره زبان و تکلم فرزندتان را به این وسیله درهم کوبیده اید و کودک شما یک عمر از یادگرفتن زبان رنج برده و تکلم برای او دشوار خواهد بود و با لکنت صحبت خواهد کرد. بلایی که متاسفانه ما سر کودکانمان در مدرسه در ابعاد ریاضی، ادبیات، علوم تجربی وهنر می آوریم و آنها را از فهم و جوشش حل مسئله ریاضی، جوهر ادبی، رویکرداکتشافی علم تجربی و لذت هنری برای تمام عمر محروم می کنیم.

باور تلقین شده توسط نظام آموزشی به ما آن است که موضوع را باید به شاگرد یاد داد و بعد آن را سنجید که یاد گرفته است و یا خیر، و بازخورد مناسب را به او داد و بعد سراغ موضوع بعدی رفت! این رویکرد یادگیری برنامه ای اسکینری، حاکم بر نظام آموزشی ما است. و بر اساس همین تفکر، فهرستی از موضوعاتی که شاگرد باید یاد بگیرد را آماده کرده و در قالب یک برنامه مرحله به مرحله، به خورد کودک می دهیم.

اما رویکرد حکمت با شکستن این باور، تلاش میکند که فضای صحبت کردن را در یادگیری ایجاد کرده، با کودک صحبت کنیم، بدون اینکه انتظار پاسخ فوری او را داشته باشیم و بدون اینکه او را در منگنه پاسخ قرار داده و پاسخهای او را اندازه گیری کنیم. نگران نباشید، به تدریج زمان آن فرا می رسد که کودک بدون اینکه ما متوجه شویم چگونه، صحبت کردن را شروع می کند. با درگیر کردن شاگردان در کسب و کار، طراحی و ساخت، مطالعه کتابهای جذاب و … در مدرسه، نمی توان انتظار داشت که شاگردان بلافاصله موضوعات مد نظر شما را طوطی وار پاسخ دهند. اما بتدریج با فرصت دادن به آنها و تداوم فعالیتها، روزی ناگهان با این مواجه می شوید که شاگرد بدون اینکه بدانید چگونه، ناگهان به صحبت کردن، عمل کردن و فهم کردن زمینه ریاضی، کسب و کار، هنر، ادبیات و زمینه های دیگر بر حسب استعدادها و زمینه هایش، به صورت روان و بی دردسر پرداخته و شما را حیران می کند.

مشکل گشایی دو طرفه

در جمع بندی باید اشاره کرد که این به هر دو طرف باز می گردد. هم خانواده ها و مطالبه گران تربیت رسمی باید عینک خود را تعویض کرده، و یادگیری در شاگردان را به شکلهای کلیشه ای مورد سنجش قرار ندهند و به آنها حرکت در پاسخگویی به این کلیشه ها را تحمیل نکنند.

و هم مربیان باید حواسشان باشد که با حرف زدن خالی با کودک، او فقط تا حدی در تکلم رشد خواهد کرد. لازم است که برای او کتاب بخوانید، بازی کنید، شعر بخوانید و آرام آرام از فضای عینی، او را به فضای انتزاعی بکشانید. با رها کردن کودک، رشد او در حد عمومی اولیه ای باقی خواهد ماند. پس با درگیرکردن در مسائل عینی، باید زمینه های درگیر کردن در فعالیتهای انتزاعی را فراهم کرده و حجم تلاش او را تا حد تحمل مطلوب و بدون اضطراب نامناسب و خرد کننده و با حفظ زمینه های شوق و انگیزش و حتی اضطراب مناسب (که اضطراب هم تا حدی برای انسان، برای فعال نگه داشتن او و واکنش مناسب، لازم است)، بالا ببرند. بچه ها را به امید اینکه خودشان یاد می گیرند و فضای مدرسه نباید فشار داشته باشد، رها نکنند. انسان در فضای فشار و تکاپو، رشد می کند. اما تکاپو باید به شکل منطقی و سازنده باشد و نه به صورت تخدیری و از بین برنده جوهره خلاقیت و زمینه رشد انسانی.

و این ترکیب توام، بخصوص در میدان غرق شده در تفکر اسکینری حاکم، کار سختی است. ما قصد فاصله گرفتن از یک نظام کلیشه شده را داریم، اما گاه برای فاصله گرفتن، به آن طرف پرت می شویم. تعادل بین تلاش و آرامش و تجزیه گرایی و ترکیب گرایی، مهمترین چیزی است که مدارس حکمت و انتظارات خانواده های آن، به آن نیاز دارند؛ و باید این تعادل را یاد بگیریم. ان شاء الله.

آیا مدل مدرسه حکمت یک مدل بسیط و کاملا ابداعی بوده و یا اینکه مکمل مدلهای دیگر و یا ترکیبی از مدل های گوناگون است؟ آیا حکمت از همه مکاتب متنوع جهان بهره برده یا اینکه مدلهای موجود را اسلامی و ایرانی کرده است؟

پاسخ اجمالی:

طراحی رویکرد حکمت به صورت مستقیم بر روی هیچیک از رویکردهای موجود بنا نشده است. یعنی اینطور نبوده که مثلا یکی از نظریات فلسفی (مانند ساخت و سازگرا؛ یا انسان عامل) یا یکی از الگوهای برنامه درسی )مثلا الگوی برنامه درسی کارآفرینی)، یا یکی از الگوهای مدرسه ای (مثل مونته سوری یا رجیو) یا یکی از گرایشهای سازوکارهای برنامه درسی (مثل رویکرد اکتشافی یا مدرسه زندگی) را اصل بگیریم و رویکرد حکمت را با پروبال دادن به آن یا حتی بومی کردن آن انجام دهیم. از طرف دیگر  نیز ادعا نمی کنیم که با بررسی مبانی معرفتی اسلامی، توانسته ایم یک الگوی تعلیم و تربیت اسلامی را تدوین و طراحی کنیم.

کاری که به عنایت الهی تلاش شده انجام شود، ترسیم یک معماری برنامه درسی و مدرسه ای، در سطح کاربردی و عملیاتی، تا حد ممکن مبتنی بر مبانی معرفتی، فلسفی و نظری منسجم، مبتنی بر نیازها و خصوصیات جامعه کنونی، به صورت انعطاف پذیر و مبتنی بر شرایط متنوع اجرا، بوده است. ما در طراحی رویکرد حکمت، هیچ یک از این مبانی و رویکردها و سازوکارها را محور قرار ندادیم و هیچ مدل مدرسه ای را مبنای طراحی خودمان نکردیم. اما طی یک فرایند 15 ساله، مطالعه مفصلی در مبانی نظری و رویکردهای برنامه درسی مختلف و الگوهای اجرا شده متعدد در کشورهای مختلف و کشور خودمان کرده و مبانی معرفتی اسلامی را نیز در حد بضاعت مورد مداقه قرار دادیم. پس از آن، معمار با یک نگاه بسیط، به طراحی یک رویکرد مستقل پرداخت. رویکردی که در آن در یک ترکیب بندی واحد، سعی شد تا حد امکان، واقعیتهای تعلیم و تربیت و سازوکارهای مدرسه ای برای فرود این ترکیب بندی مد نظر قرار گیرد، و اصول و مبانی مختلف، از زوایای مختلف، در حد مطلوب (نه تاکید متعصبانه، و نه رها کردن ناآگاهانه) برای توضیح دادن ابعاد مدل، رعایت شود.

پاسخ مفصل:

برای پاسخ کاملتر به این سوال نیاز به تبیین دقیقتری وجود دارد:

1-گریزی به رویکرد معماری:

 اجازه اول سه نکته محوری توضیح داده شود.

1. چندجانبه نگری یا مطلق انگاری یک زاویه محدود

نکته اول. در تخصصی شدن فعالیتهای مختلف در شاخه ها و زمینه های مختلف علوم تربیتی (البته این موضوع در حوزه های مختلف علوم انسانی مصداق دارد و محدود به علوم تربیتی نیست)، یک گسیختگی در ترکیب بندی فلسفی، نظری تا اجرا قابل مشاهده است. بزرگانی فیلسوف خوبی هستند و تبیین های فلسفی خوبی ارائه میدهند، اما این تبیین های فلسفی، جای خود را تا مدرسه باز نمیکند و جریان آن تا مدرسه سازوکار شفاف و روشنی پیدا نمی کند. مدلهایی هم هستند که سازوکارهای عملیاتی خوبی را ارائه میکنند، اما به صورت مشخص مبانی فلسفی و نظری روشنی ندارند.

یک مسئله هم در فضای هنجاری آکادمیک وجود دارد که پیروان یک مکتب فلسفی یا نظری، تمایل دارند تمام سازوکارهای عملیاتی را ذیل همان مکتب تعریف کنند. بنابراین، تحلیل هر مدل را از پنجره همان مکتب انجام می دهند. هر کاری را از پنجره یک مکتب مشاهده می کنند.

زیاد اتفاق افتاده که الگوی حکمت را برای دوستانی توضیح میدهیم، در دو دقیقه اول مخاطب گرامی اظهار می کند که پس این در مکتب شناختی است! به ایشان عرض میکنیم که صبر داشته باشید. پس از چند دقیقه میفرمایند، این که رفتار گرا است. باز هم میگوییم صبر کنید. چند دقیقه میگذرد میگوید، اینکه ساخت و سازگرا است. باز هم میگوییم عجله نکنید. چند دقیقه بعد میفرمایند، این مونته سوری است… بعد میگویند کلاس معکوس است… بعد میگویند مدرسه زندگی است…. این ناشی از آن است که دوستان تصورشان از ماجرا آن است که باید با پنجره های یک مکتب یا الگو، به صورت مطلق یک الگو را قضاوت بفرمایند و این میشود که هر لحظه تصویر ناقصی از کار بدست می آورند و آن را به صورت محدود مشاهده میکنند، و در آخر هم گیج می شوند که شما همه چیز را با هم مخلوط کرده اید. این همان ماجرای فیل مولانا است.

تصور بعضی دوستان آن است که آدم باید فقط در یک مکتب مشخص، یک کار را جلو ببرد، تا کارش علمی و قابل استناد به آن مکتب باشد. این اشکال ناشی از آن است که مکتبها و سازوکارهای موجود را مطلق فرض میکنند.

آیا کسانی که مکتب ساخت و سازگرا را تبیین و ترسیم کرده اند، آیا تمام ابعاد و حقیقت و جوهره تعلیم و تربیت را در آن ترسیم کرده اند. یا برداشتشان در طیفی از مسائل، اینگونه کنار هم قرار گرفته است؟ آیا مدافعان مکتب شناختی، انکار می کنند که طیف وسیعی از مفاهیم و تبیین های مکتب رفتارگرا، با حقیقت جور در میآید و در عمل جواب می دهد؟ آیا مدافعان مکتب رفتار گرا انکار می کنند که عمل کردن مطلق با سازوکارهای رفتارگرا، انسان را به صورت یک ماشین بی اختیار و بدون فهم تلقی میکند و این با حقیقتی که ما از انسان میشناسیم، سازگاری مطلق ندارد؟ آیا پیروان رویکرد اکتشافی، فراموش میکنند که کشف کردن همه چیز برای یک انسان امکان پذیر نیست و انسان بسیاری از چیزها را به صورت هنجاری و بدون فهمیدن ابعاد آن از دیگران می پذیرد و یاد می گیرد و عمل می کند؟ و این سوالات ادامه دارد.

اعتقاد ما این است که هیچ یک از این مکاتب و رویکردها، مطلق نیست. هر کدام گوشه ای از حقیقت را تبیین می کند و از زاویه محدودی به فیل مسئله نگاه می کند. حقیقت انسان و تربیت او، پدیده پیچیده چند وجهی است، که باید به آن به صورت یک کل نگاه کرد. خیلی هم انتظار اینکه بتوانیم همه ابعاد آن را توضیح و ترسیم کنیم، منطقی نیست. تلاش ما باید بر آن باشد که از این زوایای نگاه و مکاتب مختلف، برای فهم کردن ابعاد و جوانب مختلف آن پدیده واحد و کل بسیط استفاده کنیم؛ و از مطلق انگاری یک زاویه نگاه، خودداری کنیم.

2. معماری مبتنی بر مبانی نظری مشخص

نکته دوم. زمانی یک الگوی عملیاتی و کاربردی، به صورت موثری ایجاد می شود، که ارتباط آن با مبانی فلسفی و نظری به صورت منسجم و شفاف، روشن باشد. یعنی اگر ما در سازوکار عملیاتی، درگیر کردن شاگردان در عمل و فعالیتهای واقعی زندگی را پیش بینی می کنیم، باید بتوانم توضیح دهیم که این موضوع، چرا ضرورت دارد، ماهیت آن چیست و چگونه اتفاق می افتد.

3. هم بندی مبانی نظری متفاوت در یک ترکیب بسیط

نکته سوم هم آن است که علاوه بر آن ترکیب تمام فعالیتها، به این ترتیب باید مبتنی بر مبانی مشخص انجام شود. یعنی اگر ما فعالیتهای عملی را در مدرسه پیش بینی می کنیم و نیز زندگی در مدرسه و تجربه زندگی واقعی را نیز پیش بینی می کنیم و نیز رویکرد اکتشافی را نیز در یادگیری در نظر می گیریم، باید بتوانم بافت و ساختاری را ارائه کنیم که در تار و پود آن، رویکرد اکتشافی، مدرسه عمل، مدرسه زندگی در کنار یکدیگر، یک عملکرد و رفتار واحد و منسجم را در فعالیتهای تربیتی ایجاد کند.

4. نگاه چند جانبه مبتنی بر مبانی منسجم در رویکرد معماری

ترکیب سه نکته فوق، رویکرد معماری را تبیین می کند. یعنی ما در طراحی یک ساختار عملیاتی و قابل فرود در واقعیت، تبیینی فلسفی و نظری از چیستی، چرایی و چگونگی مسئله داشته باشیم، زوایای مختلف را در کنار هم ببینیم و از زوایای مختلف به مسئله به خوبی نگاه کنیم و این زوایای مختلف را به صورت یکپارچه تبیین و ترکیب کنیم، که در نهایت یک پدیده بسیط واقعی و حقیقی را جلوی ما قرار دهد و در عین حال قابلیت دفاع از ابعاد مختلف آن داشته باشد.

 وقتی یک معمار ساختمان، طراحی یک ساختمان را به شما عرضه می کند، پلانهای مختلف از زوایای مختلف ساختمان را ارائه کرده، که در هر کدام از آنها، ابعاد مختلفی نظیر موقعیتهای فیزیکی اتاقها و فضاها، اسکلت و شالوده های بنا و مقاومت آن، ساختار تاسیسات، تهویه، نور، مسائل انسانی و روانی، مسائل هزینه و اقتصادی و نظایر آن، روشن شده باشد. با نگاه کردن به هر یک از نقشه ها، شما به ابعاد محدودی از کار پی می برید.

مثلا با نگاه کردن به نقشه تاسیسات، شما متوجه می شوید که آب و برق و سیستم گرمایش و … در چه مداری و چگونه در ساختمان توزیع شده، عناصر آن در کدام قسمت از ساختمان قرار دارند، با هم چه ارتباطی دارند و مشخصات آن نیز چگونه است. این نقشه تاسیسات باید مبتنی بر مبانی نظری و استانداردهای خاص خودش باشد.

اما در نقشه ترکیب نور ساختمان، مسائل دیگری با مبانی دیگر روانشناختی، پزشکی و فیزیکی برای نور محیط زندگی انسان، وجود دار، و استانداردهای فنی دیگری بر آن حاکم است. بخشهای مختلف نقشه معماری، هر کدام به ابعادی از زوایای مختلف میپردازند. اما مسئله اساسی آن است که نقشه در نهایت، تبیینی از یک کل واحد است و باید به یک ساختمان با واقعیت و حقیقت واحد ختم شود.

 در حوزه ساختمان و نظایر آن، تبیین معمارانه، موضوعی شناخته شده است و افراد به سادگی آن را فهم کرده و می پذیرند. اما متاسفانه در حوزه علوم انسانی، تا شما از معماری صحبت می کنید، بلافاصله به دلیل شناخته شده نبودن موضوع، شما را متهم به ماشینی دیدن انسان و مهندسی کردن آن و نظایر آن می کنند.

5. معماری برنامه درسی، یک ترکیب بندی واحد مبتنی بر مبانی نظری

معماری برنامه درسی، یعنی اینکه بتوانیم زوایای مختلف فعالیت تعلیم و تربیت را در یک ترکیب بندی واحد ترسیم کنیم و همه اینها باید به سازه نهایی، یعنی اتفاق واحد و بسیطی که در مدرسه با بچه ها میافتد، ختم شود.

 اگر ما از زاویه ای به مدرسه مثلا به عنوان یک فضای اجتماعی در پهنه نظری مدرسه اجتماعی نگاه میکنیم، باید مبانی فلسفی و نظری مدرسه اجتماعی را در این پهنه در نظر گرفته و مسائلی که در این پهنه مطرح است، مانند لزوم درگیر شدن چند وجهی شاگردان با یکدیگر و احساس نیاز آنها به هم و لزوم طراحی فضا و برنامه درسی برای ایفای نقش آنها در پاسخگویی به نیازهای یکدیگر در بافت مدرسه، پیش بینی و طراحی کنیم.

و اگر از زاویه مدرسه عمل و یادگیری در پهنه عمل به مسئله نگاه میکنیم، باید مبانی فلسفی انسان عامل را مد نظر قرار داده، سازوکارهای درگیر شدن بچه ها در کارها و فعالیتهای واقعی را در نظر بگیریم و شرایطی را در طراحی مدرسه فراهم کنیم، که بچه ها بتوانند تجربه یادگیری در عملیات واقعی را در مدرسه داشته باشند و به نیازهای واقعی و کاربردی پاسخ دهند.

و اگر از زاویه مدرسه اکتشاف به یادگیری شاگردان نگاه می کنیم، باید مبانی فلسفی و نظری شناختی و اکتشافی را مد نظر قرار داده و چگونگی اینکه یک شاگرد در مدرسه، به نحوی درگیر مسائل شود که حتی الامکان خودش مسئله را فهم کرده و با شیوه خودش یک مسئله را تحلیل کرده و زوایای پدیده در ذهن او شکل بگیرد و برای اینکه چنین اتفاقی بیافتد، به جای ارائه محتوای از پیش تعیین شده به او، او را درگیر یک مسئله واقعی کرده و شرایط را به نحوی ایجاد کنیم،که خود او در تعامل با دیگر شاگردان و مربی، راه حلی را برای آن مسئله کشف کند.

 و اگر از زاویه استاد و شاگردی به مسئله نگاه میکنیم، باید مبانی مختلف از جمله مبانی فلسفی و نظری رفتارگرا را مد نظر قرار داده و اینکه چگونه مربی با انگیزش مناسب و در جای مناسب، رفتارهای مناسب و عادتها و هنجارهای مناسب را در شاگردان شکل داده و متناسب با رفتارها وخصوصیات و نیازهای هر شاگرد، تدبیر مناسبی برای یادگیری و قدم بعدی رشد او پیش بینی کند.

 اگر ما بتوانیم بافت و سازوکارهای عملیاتی مدرسه را به گونه ای طراحی کنیم، که هم فضای مدرسه اجتماعی، هم فضای مدرسه عمل، هم فضای مدرسه اکتشاف با کمک گرفتن از رویکرد استاد و شاگردی محقق شود، همه این مبانی فلسفی و نظری را در کنار هم و در خالل یک رویداد واحد تبیین و اجرا کرده ایم. این موضوع غیر ممکن نیست و هر روز جلوه های مختلفی از این اتفاق چند وجهی را در مسائل واقعی محیط خودمان تجربه می کنیم.

6. گرفتار شدن در چارچوبهای هنجاری تجزیه گرا

منتهی چون در پهنه نظام رسمی و فضای آکادمیک تجزیه گرا، در چارچوبهای هنجاری موجود گیر کرده ایم، جرات چند جانبه نگری و نگاه بسیط را از دست داده ایم و حبس شدن در این چارچوبها، ما را حتی از باور کردن رخدادهای واقعی نظیر آنچه در رویکرد حکمت پیش بینی شده و اتفاق می افتد، منع می کند. اهالی آکادمیک ما، شما را متهم به عدم انسجام فلسفی و گلچین گری می کنند و مدیران و متولیان سازمان رسمی هم برچسب تخلف از معیارها را بر شما می زنند.

کسانی که تاکنون تجسمشان از نوآوری تعلیم و تربیت فقط آن بوده که یک طرح پژوهشی و حداکثر اجرائی محدود به یک زاویه مشخص را اجرا کنند و مثلا در یک طرح، رویکرد مدرسه اکتشافی را در یک مدرسه با تمهیدات خاصی اجرا کنند و در طرح دیگر در مدرسه دیگر، رویکرد مدرسه اجتماعی و در طرح دیگر در مدرسه دیگر، رویکرد مدرسه زندگی و مانند این طرح ها، اما این طرحها و فضای اجرای آن، چنان با فضای مدرسه بیگانه طراحی شده، که مدارس مجری آن، به زحمت میتوانند جوانب اجرای مذکور را جمع و جور کنند و درگیر فرمها و سازوکارهای متعدد افزون بر رویه های عادی مدرسه می شوند، نمیتوانند باور کنند که در یک مدرسه بتوان همه اینها را در کنار هم اجرا کرد، چون اجرای طرحهای گسیخته و از هم جدای متعدد، با هم امکان پذیر نیست.

 اما مشکل آنها این است که نمیتوانند تجسم کنند، که در یک ساختار واحد و کل منسجم، بتوان همه آنها در کنار هم ایجاد کرد.

7. معماری مرکب یا بسیط

معماری یک جمع بندی از فنون مختلف و سرهم کردن عناصر مختلف نیست. معماری یک طراحی بسیط است. معمار ممکن است سازوکارها و الگوهای مختلفی را در مسائل مختلف مورد توجه قرار دهد، اما در نهایت در جوهره ذهن خود باید آنها را ورز داده و یک طراحی یکپارچه، منسجم و حتی بهتر است بگوئیم “بسیط”، انجام دهد. به صورتی که خود طراحی مذکور دارای جوهره و هویت واحدی باشد. معماری یک هنر است، نه ترکیب چند فن. همانطور که یک نفر با یادگرفتن چند فن ترکیب رنگ و ترکیب بندی و سایه زدن و نظایر آنها، نقاش نمی شود و علیرغم اینکه ممکن است در تمام این فنون، در فرایند آموزشی خاصی مهارت هم پیدا کند، اما تا زمانی که جوهره نقاشی در وجود او شکل نگرفته باشد و نتواند روح خود را در بافت نقاشی بدمد، به یک نقاش تبدیل نمی شود.

2-رویکرد ما

ما در طراحی رویکرد حکمت، هیچ یک از این مبانی و رویکردها و سازوکارها را محور قرار ندادیم. هیچ مدل مدرسه ای را مبنای طراحی خودمان نکردیم. اما طی یک فرایند 15 ساله، مطالعه مفصلی در مبانی نظری و رویکردهای برنامه درسی مختلف و الگوهای اجرا شده متعدد در کشورهای مختلف و کشور خودمان کرده و مبانی معرفتی اسلامی را نیز در حد بضاعت مورد مداقه قرار دادیم. پس از آن، معمار با یک نگاه بسیط، به طراحی یک رویکرد مستقل پرداخت. رویکردی که در آن در یک ترکیب بندی واحد، سعی شد تا حد امکان، واقعیتهای تعلیم و تربیت و سازوکارهای مدرسه ای، برای فرود این ترکیب بندی مد نظر قرار گیرد و اصول و مبانی مختلف، از زوایای مختلف، در حد مطلوب (نه تاکید متعصبانه، و نه رها کردن ناآگاهانه) برای توضیح دادن ابعاد مدل، رعایت شود.

3-آزمون معماری

آزمون اینکه آیا معمار توانسته این کار را انجام دهد و وقتی در مشخصه های این رویکرد، فهرستی نظیر مدرسه اجتماعی، مدرسه زندگی، مدرسه تعالی، مدرسه خودانگیخته و نظایر آن را ارائه می کند، آیا این ادعا صحیح است یا خیر، خیلی هم دشوار نیست.

اگر کسی با حوصله، ابعاد رویکرد را بررسی و سازوکارهای آن را به صورت عملیاتی مورد مطالعه قرار دهد و نمونه های عملی اجرای آن را هم مشاهده کند، می تواند ادعاهای مذکور را مطابق زوایای نظری مختلف بسنجد. در این سنجش باید از انتها (کاربرد) به مبادی (نظریه ها) رسید. این کار می تواند در دو مرحله کلی اتفاق بیافتد.

 ابتدا باید مشخص شود، آیا سازوکارهای پیش بینی شده در رویکرد مدرسهای حکمت، کاملا قابل اجرا است؟ آیا عملا در یک مدرسه میتوان این رویکرد را اجرا کرد؟ و آیا اگر درست اجرا شود، به صورت یک کل واحد یکپارچه اجرا می شود، یا یک ساختار وصله پینه نامتوازن؟ آیا تناقضی بین ساختار مشاهده می شود؟ نکته مهم این است که تناقض با تضاد فرق دارد. گاه دو عنصر در کنار هم، از جنس متضاد، یک حرکت ایجاد میکنند. تضاد مطلوب میتواند حرکت آفرین هم باشد. اما تناقض، شالوده سیستم را از هم می پاشاند.

آیا کارتمرینهای بچه ها، با رویکرد استاد و شاگردی جور است؟ آیا در عین رویکرد استاد و شاگردی، میتوان فضای مدرسه عمل را هم اجرا کرد؟ آیا مدرسه عمل با مدرسه زندگی تناقض ندارد؟ آیا مدرسه زندگی با مدرسه فراگیر (که طیفهای مختلف کم توان تا پرتوان جسمی تا ذهنی در آن حضور دارند)، سازگار است و با هم قابل جمعند؟ آیا مدرسه فراگیر با مدرسه اجتماعی به صورت توام قابل اجرا است؟ آیا مدرسه اجتماعی با مدرسه اکتشافی ترکیب همگونی را ایجاد میکند؟ آیا مدرسه اکتشافی با کلاس معکوس، سازگار است؟ آیا کلاس معکوس در بافت چیدمان و محیط مدرسه و ساختمان و تجهیزات آن، قابل تحقق است؟ و …

سپس باید مشخص شود که این سازوکارهای قابل اجرا، مبتنی بر مبانی مشخص نظری بنا شده است؟ و آیا آن مبانی از این سازوکارها، حمایت می کنند؟

آیا سازوکارهای فعالیتهای شاگردان در مدرسه با مبانی جامعه شناختی یادگیری و یادگیری اجتماعی تطابق دارد؟ آیا اصول استاد و شاگردی با مبانی شناختی از یک سو و مبانی رفتارگرائی از سوی دیگر تضاد ندارد؟ آیا نوع تعریف درس و مباحث و درگیر کردن شاگردان در یادگیری و انجام فعالیتهای درسی، با مبانی یادگیری خلاق، یادگیری مسئله محور و یادگیری خودانگیخته، و نظریه های انگیزش یادگیری سازگار است؟ آیا بافت مدرسه و رویکرد یادگیری ترکیبی برنامه درسی و ارائه محتوی، با یادگیری فطری، تفکر انتقادی و هوش چندگانه متعارض نیست؟ و ….

قضاوت در مورد رویکرد حکمت را در این دو مرحله آزمون فوق، به آزمون گران خبره بی طرف و بی غرض واگذار می کنیم؛ چه اگر خود به هر نحو بخواهیم اظهار نظری کنیم، تنها جنبه خود ارزشیابی دارد. اما قطعا در هر دو مرحله، از ترکیب بندی عناصر و سازوکارهای رویکرد، دفاع میکنیم. ادعا نمیکنیم هیچ اشکالی وجود ندارد. اما نسبت به تناقضهای درونی بافت و سازوکارهای رویکرد رسمی موجود، مشکلات کمتری در این رویکرد وجود دارد.

4-نسبت رویکرد با مبانی معرفتی اسلامی

اما در مورد مبانی معرفتی اسلامی! آیا رویکرد حکمت یک رویکرد مبتنی بر مبانی اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله است؟ آیا یک مدرسه اسلامی را طراحی کرده ایم؟ اجازه دهید در این مورد ادعائی نکنیم. اما تلاش کرده ایم، این اتفاق بیافتد. تلاش کرده ایم با تفقه در دین در حد بضاعت خود، نظر دین را در مورد تعلیم و تربیت و مدرسه جویا شده و بر اساس آن رویکرد را طراحی کنیم. بر همین اساس، محوری ترین وجه مدرسه، مدرسه تقوی است. یعنی اینکه مدرسه باید به گونه ای شاگردان را تربیت کند، که حتی الامکان به صورت مستقیم و غیر مستقیم به آن گرایش پیدا کنند که جلب رضای الهی را در تمام شئون زندگی خود مد نظر داشته و کارها و فعالیتهای خود را به گونه ای انجام دهند که از اتقان و استواری و صحت مورد رضای خداوند متعال در ابعاد مختلف، برخوردار باشد. همچنین مدرسه قرآن محور به عنوان اولین محور ابعاد عملیاتی مدرسه تلقی شده و قرآن در متن برنامه درسی مدرسه، محوریت دارد و از سوی دیگر در ابعاد مدرسه تعالی محور، ترسیمی که از ابعاد مختلف شخصیت، فرهنگ، مهارتها و دانش شاگردان شده است، بر اساس برداشتهای انجام شده، به نظر مبتنی بر ترسیمی است که دین اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله از این ابعاد می کند. در سازوکارهای عملیاتی و فعالیتهای شاگردان نیز مدیریت نفس، رویکرد جهادی و فعالیت ایثارگرانه، نقش جدی را در بین مجموعه سازوکارها ایفا می کند. در تبیینهای نظری نیز تلاش شده که حتی االمکان مبانی معرفتی اسلامی، حتی الامکان به عنوان محور یک حوزه نظری قرار داشته باشد وگرنه حداقل عدم تعارض آن حوزه با این مبانی به عنوان یک اصل مورد توجه اکید و دقت قرار گیرد.

 اما به جز اینکه موارد فوق الذکر در طراحی شالوده و بافت معماری در نظر گرفته شده باشد، در بیان رویکرد ادعائی بر ترسیم جامع یک معماری تربیتی و برنامه درسی اسلامی نداریم. چون این ادعایی بزرگ است، و سبقه عظیمی را نیاز دارد. با کمک همکاران و در حد بضاعتهای خود، رویکردی را طراحی کرده ایم و از وجود نقایص در آن هم در حد خود مطلع هستیم. لازم است تا علما و اندیشمندان اسلامی، که از این سبقه عظیم بهره مند باشند، در این موضوع کمر همت بسته و این معماری را طراحی و ایجاد کنند. در صورتی که این عزیزان عزم چنین کاری داشته باشند، ما نیز در حد بضاعت در خدمت و کمک خواهیم بود.

فقط به این موضوع تاکید می شود که معمولا اندیشمندان بزرگوار اسلامی، در تبیین الگوهای تعلیم و تربیت، در سطح مبانی معرفتی باقی مانده و عملا به ترسیم یک معماری منسجم از لایه مبانی تا لایه سازوکارهای عملیاتی، مبادرت نکرده اند. به این ترتیب، وقتی آن مبانی میخواهد به لایه های پائینتر وارد شود، معمول آن بوده که از سازوکارهای نشات گرفته از مبانی نظری متفاوت از آن مبانی معرفتی، استفاده می شود؛ یا استفاده از سازوکارهایی که میتواند به صورت موثری در این میان نقش ایفا کند، به دلیل عدم شناخت آنها، غفلت می شود. به این ترتیب صدر و ذیل آن رویکرد دچار چالش شده و سازوکارها، راه دیگری را بجز مبانی در پیش میگیرند؛ یا سازوکارهای توانمند در این عرصه به کار گرفته نمی شوند.

5- معماری یک بافت انعطاف پذیر

اما توجه به یک نکته دیگر هم ضروری است. نوع طراحی رویکرد به گونه ای انعطاف پذیر انجام شده است. سعی کرده ایم، طراحی یک نظام به گونه ای انجام شود که با سرعت، خود را با شرایط مختلف تطابق داده و آرایش متفاوتی در شرایط متفاوت به خود بگیرد. ادعا نمی کنیم بهترین طراحی ها را انجام داده ایم و قطعا نقاط ضعف در کارها فراوان است؛ اما به اجماع خبرگان درگیر، معماری های انجام شده، دارای سطح قابل تاملی از انعطاف پذیری بوده اند.

طراحی رویکرد حکمت نیز مبتنی بر همین گرایش انجام شده است. رویکرد حکمت به گونه ای طراحی شده که بتواند در شرایط مختلف، اجرا شده؛ و با حفظ جوهره اصلی معماری، آرایش های متفاوتی برای اجرا در این شرایط به خود بگیرد. از یک مدرسه یک کلاسه چندپایه روستائی با یک معلم – مدیر، تا یک مدرسه وسیع و مجهز، از یک مدرسه رسمی، تا مدرسه غیر رسمی مسجد محور، از یک مدرسه مذهبی مسلمان، تا یک مدرسه چند ملیتی در یک کشور خارجی، می توانند رویکرد مدرسه ای حکمت را اجرا کنند. هر یک از این طیف از مدارس، رویکرد حکمت را با شرایط خود منطبق می یابند و می توانند به گونه ای، بخشهایی از رویکرد را که مطابق با شرایط و نیازهای خود است، به صورت یک ترکیب یکپارچه، همگون و منسجم، اجرا کنند.

علاوه بر آنکه رویکرد حکمت، گونه های مختلفی از مدارس را برای اجرا پیش بینی کرده است. از مدرسه عادی، تا مدرسه پرهیاهو (که شاگردان و کادر مدرسه، همگی تمایل دارند در یک فضای شلوغ و با سروصدا و فعال درگیر شوند)، تا مدرسه آرام (که برای شاگردان با طبع آرام و بعضا شاگردانی که با سروصدا مشکل دارند (نظیر کودکان اوتیسم) مناسب است)، مدرسه کسب وکار محلی (که شاگردان در مدرسه کسب وکارهایی را راه انداخته و به محیط اجتماعی محلی خود، خدماتی را به صورت جدی ارائه می دهند)، تا مدرسه کسب وکار نوپا (استارت آپی– که یک فضای مرکز رشد گونه ای را برای فعالیت شاگردان ایجاد می کند)، تا مدرسه پرآسیب ها (برای کودکان کار و پرآسیب در مناطق پرآسیب)، مدرسه طراحی و ساخت (که فضای مدرسه، درگیر شدن شاگردان در کارهای طراحی و ساخت را تمهید میکند و اغلب مباحث یادگیری، در خلال طراحی و ساخت و مسائل جنبی آن رخ می دهد) و گونه های دیگر و نیز ترکیبهای مختلفی از این گونه ها با هم، مبتنی بر شرایط و خصوصیات یک مدرسه.

به این ترتیب مدرسه حکمت بر اساس شرایط و علاقه مندی موسسان و مخاطبان آن، می تواند به صورتهای مختلفی ایجاد شود. کما اینکه هم اکنون نیز چنین است و با مشاهده مدارس مختلفی که به نحوی از رویکرد حکمت بهره برده اند، متوجه این موضوع خواهید شد. علاوه بر آنکه وجود این گونه های مختلف از مدارس را به عنوان یک ضرورت تلقی می کنیم. اگر امکانات کافی داشتیم، قطعا در یک شهر بزرگ یا در محدوده چند شهر نزدیک به هم، چند گونه مختلف از این مدارس را ایجاد می کردیم، که هر یک از کودکان و نوجوانان، بتوانند بر اساس ویژگیها، علایق و استعدادهای خود، گونه مناسبی از مدرسه را برای تحصیل انتخاب کنند.

6- معماری ای مبتنی بر شرایط کنونی جامعه سایبری

یک مسئله مهم هم در معماری رویکرد حکمت این بوده، که بتواند به نیازهای کنونی و شرایطی که در تمدن سایبری حاکم است و تحولات سریعی که در این فضا اتفاق می افتد، تنوعی که در آن شکل می گیرد و پیچیدگی روز افزون این محیط، پاسخ دهد. معماری ای که مدرسه ای را ترسیم و تبیین کند، که وقتی به آن وارد شدید، احساس کنید به دنیای چند سال بعد وارد میشوید، نه آنکه مانند مدارس کنونی ما، محیط چندین سال قبل را برای رشد کودکان ایجاد کنیم.

اینکه میگویم دنیای چند سال بعد، فقط از ابعاد فناوری نیست. اغلب تصور می کنند که اگر فناوری های عجیب و غریب را بکاربگیریم، می توانیم مدرسه جلوتر از زمان را ایجاد کنیم. بحث ما در مورد فناوری نیست. البته فناوری هم جزو آن است. نه در حد فناوری های نوظهور، بلکه در حد فناوری های دردسترس. از همین فناوری های موجود و در دسترس باید در فرایند آموزش استفاده شود. اما بحث به آن محدود نمی شود.

بلکه رویکردهای اجتماعی و فرهنگ تحول و یک جامعه دائما در حال پیشرفت و تکامل، باید در مدرسه محقق شود. مثال یک موضوع بسیار مهم آن است که در فضای جامعه کنونی و آینده، تحولات به شکل سریعی اتفاق میافتد.

بنابراین تعلیم دادن آموزه های ثابت کاربردی در فرایند آموزشی مدرسه، محکوم به شکست است. چیزهایی را به شاگردان با زحمت انتقال می دهید، که چند سال بعد اصلا معنادار نیست و شاگردان در سالهای آینده با سازوکارها و مفاهیم جدیدی در جامعه خود مواجه خواهند شد. به جای آن شاگردان باید خودیادگیری را در مدرسه یادبگیرند و مهارت یادگیری در برخورد با مسائل را کسب کنند. چون در این موضوع در کتاب نظام برتر و نیز گذار در بحران و سایر متون به صورت مفصل بحث شده است، بیش از این به این موضوع پرداخته نمی شود. فقط این نکته یادآوری می شود، که کتابهای نظام برتر و گذار در بحران، هر دو از منظر مطالبه محیط نوشته شده اند. یعنی از منظر مطالبه محیط به سراغ ترسیم نظام تعلیم و تربیت رفته و بعضا با ابعاد مبانی نیز محک زده شده است. اینکه محیط در حال شکل گیری اجتماعی ما، چه نوع تعلیم و تربیتی را طلب می کند. البته در صورتی که از سمت مبانی نیز مستقلا در ترسیم این نظام در حال شکل گیری وارد شویم، با ترسیم صحیح ابعاد مبانی نیز خواهیم دید که همین الگوهایی که در پاسخ به شرایط محیطی ترسیم شده، مبتنی بر مبانی معرفتی و نظری ما است.

و اینکه چقدر توانسته باشیم این کار را با موفقیت انجام دهیم، هر چه مطلوب انجام شده به عنایت و یاری خداوند متعال بوده و هر چه ضعف و کاستی در آن است، از بضاعتهای محدود ما بوده است.

آیا مدرسه حکمت بر الگوی مدارس والدورف است؟

در مورد مدارس والدورف، مونته سوری، رجیو، آی بی و …. همه الگوهای مذکور بررسی شده است. مدارس والدورف هم مشابهت های زیادی دارند. در مطالعه تطبیقی ما یکی از الگوهای مهم بوده است. کما اینکه مدارس مونته سوری و رجیو و آی بی نیز مشابهت های فراوانی دارند. ولی الگو و معماری برنامه درسی مدرسه حکمت کاملا مستقل و متناسب با شرایط بومی و مبانی معرفتی اسلامی طراحی شده است.

آیا بیشتر پیرو مکتب دیویی و پراگماتیسم هستید؟

بطور مطلق پیرو هیچ مکتبی از مکاتب موجود نیستیم. از بسیاری از ابعاد مکاتب موجود بهره می بریم و برخی از دیدگاههای آنها را می پذیریم، اما با بسیاری از دیدگاههای آنها هم سازگار نیستیم. شاید بتوان گفت مکتب خاص خودمان را داریم. ضمن آنکه بر اساس فهم مان از مسائل، هم بندی مشخصی از سازوکارها را در قالب یک معماری یکپارچه ایجاد کرده ایم که تمام برنامه درسی بر اساس آن قوام پیدا می کند.

آيا مدرسه حكمت فقط يك مدرسه است يا هدفی وسيعتر را دنبال می كند؟

مدرسه حكمت، بخشي از دو طرح پژوهشي در سطح ملي است.

طرح اول، “طرح مطالعه و طراحي معماري نظام آموزش دين بنياد براي جامعه اطلاعاتي” است. تلاش اين طرح، تحول نظام آموزش كل كشور به سمت نظام آموزشي مطلوب مبتني بر مباني معرفتي ديني، براي پاسخگوئي به نيازهاي جامعه در حال تحول و آينده است.

مبتني بر طرح اول، طرح دوم يعني “طرح ايجاد يك مجموعه آموزشي راهنما (پايلوت) براي بستر سازي نظام آموزش دين بنياد براي جامعه اطلاعاتي (مدرسه حكمت)” تعريف شده است. هدف از اين طرح، ايجاد يك مجموعه مدارس نمونه است كه تحقق عملياتي نظام آموزشي مطلوب را در سطح يك مدرسه نشان دهد و ابعاد برنامه درسي مورد توجه در آن را به صورت عملياتي نشان دهد.

بدين ترتيب، هدف از ايجاد مدرسه حكمت، تنها ايجاد يك مدرسه و ارائه خدمت به تعدادي از دانش‌آموزان نيست؛ كه البته خود آن نيز امر بسيار مهمي است (همانگونه كه قرآن كريم فرموده است كه هر كس فردي را زنده كند، گويي تمام مردم را زنده كرده است). اما مدرسه حكمت، علاوه بر هدف مهم مذكور، تلاش مي‌كند زمينه تحول كل نظام آموزشي كشور را فراهم نمايد. از اين روي اولاً طراحي روشها و سازوكارها در مدرسه به‌گونه‌اي انجام مي‌شود كه قابل تعميم به مدارس ديگر و قابل ترويج روش باشد. ثانياً اين هدف متعالي منجر مي‌شود كه سازوكار، رفتار و عملكرد مدرسه حكمت بيش از حد يك مدرسه با روش جديد، مورد تعمق و تدبير و بررسي قرار گيرد.

انتشار سازوكار مدرسه حكمت نيز از طريق سازوكار “نشان حكمت” پيش بيني شده است. طبق اين سازوكار، مدارس ديگر موجود در كشور، براي شكل گيري مشابه الگوي مدرسه حكمت، در سطوح و درجات مختلف، ياري مي‌شوند. در اين مسير، تمهيدات لازم براي آموزش و ارتقاي توان کادر آموزشي مدرسه داوطلب، ارتقاي سيستم اجرايي و آموزشي، تغيير بسترهاي محيطي مدرسه، در اختيار گذاشتن ابزارها و سامانه‌ها و محتواي آموزشي، بهبود برنامه درسي و در نهايت تغيير کل فعاليتهاي مدرسه با رويکرد آموزشي و سازماني مدرسه حکمت ايجاد مي شود و پس از رخ دادن اين تغييرات و انجام مميزي و سنجش تغييرات و مطلوبيت آن، “نشان حكمت” به مدرسه مذكور داده مي‌شود.

همچنين انتظار آن است كه طيف وسيعتري از انتشار رويكرد نيز به صورت غير مستقيم با الگوگيري و اثر بخشي غير مستقيم در ساير مدارس و نيز سازوكارهاي رسمي نظام آموزشي صورت گيرد (كه هم اكنون نيز آغاز شده و آثار آن عملا قابل مشاهده است).

مدل مدرسه حكمت در حال پی ريزی چه نوعی از تعليم و تربيت و با چه ويژگيهايی است؟

برخي از خصوصيات و ويژگي‌هاي مدرسه حکمت،‌ كه دانش آموزان در آن زندگي مي كنند، عبارتند از:

  • محوريت قرآن و تعاليم الهي در کليه فعاليتهاي آموزشي،
  •  برنامه درسي مبتني بر قرآن و پرورش شخصيت، هويت و باور کردن صفات کريمه الهي،
  • استفاده از شيوه هاي نوين آموزش و يادگيري،
  • استفاده مؤثر از فناوري و رايانه شخصي در محيطي امن، جذاب، صميمي، خودجوش و فعال براي هر دانش آموز،
  • محيطي غني از منابع چند رسانه اي،
  • بهره گيري از مشارکت خانواده ها در امور آموزشي و اجرايي مدرسه،
  • توجه به پرورش هويت دانش آموزان،
  • رشد خلاقيت و استعدادهاي دانش آموزان در يک محيط فيزيکي و رواني امن، جذاب، صميمي و خودجوش،
  • توجه به تعقل ورزي و بصيرت به جاي حافظه محوري،
  • نقش فعال دانش آموزان در کليه فعاليتهاي آموزشي و اجرايي مدرسه در يك محيط اجتماعي،
  • توجه جدي به آموزشهاي کاربردي و نزديک به محيط واقعي زندگي.

آیا رویکرد حکمت، مبتنی بر اصول و مبانی مشخصی بنا شده است؟

ج: قطعا همینطور است. بنا شدن تک تک مولفه ها و سازوکارهای رویکرد، مبتنی بر پژوهشی است که طی بیش از دو دهه ادامه داشته است، منتهی به دلیل وسعت ابعاد این پژوهش و نیز توان محدود ما، بخشهای زیادی از این پژوهش هنوز به صورت مقالات و کتاب منتشر نشده، اما بخشهای زیادی از آن به صورت چندین هزار صفحه مستندات مختلف، از جمله در بسته های آموزش مربیان (بخصوص در بخش مبانی رویکرد)، بسته های سیستمی و سایر مستندات، مرتبط با حوزه های عملیاتی و کاربردی آنها، به اشتراک گذاشته شده است.

در واقع در این سالها با توجه به محدودیت توانمان، به جای انتشار تعداد زیادی مقاله وکتاب نظری که فقط تبیینهای عمومی نظری در آن انجام شود، تبیینهای نظری را با سازوکارهای عملیاتی ممزوج کرده و در مستندات رویکرد به اشتراک گذاشته ایم.

همچنین کتاب “گذار در بحران” هم به ابعاد دیگری از مبانی اشاره می کند. چند کتاب دیگر هم به صورت موازی در حال تکمیل پژوهش و آماده سازی برای تدوین است که ان شاء الله ارائه می شود.

ضمنا ده ها سخنرانی و جلسه شفاهی نیز در تبیین مبانی انجام شده، که از طریق وبگاههای مرتبطمان منتشر شده، یا در دل بسته های آموزشی و سیستمی، به صورت دسته بندی شده و تفکیک شده قرار داده شده است. البته برخی از این جلسات تبیینی نیز هنوز توسط همکاران در حال استخراج و دسته بندی و قرار داده شدن در بسته های مرتبط است.

امیدواریم در سالهای آینده ضمن تکمیل ابعاد پژوهشی، انتشار مبانی نیز به صورت منسجم تری انجام شود.

مدل مدرسه حكمت چرا وجود دارد؟

چند سئوال اساسي پيش روي نظام آموزش كشور قرار دارد:

  • چرا فارغ التحصيلان ما آنقدر كه مورد انتظار است با دين و قرآن مانوس نيستند و پس از گذشت سالها از انقلاب اسلامي، مدارس نتوانسته اند نقش خود را در اين زمينه به خوبي ايفا كند؟
  • چرا فارغ التحصيلان ما در بكارگيري عملي دانسته هاي خود ناتوانند، نيازهاي مراكز كار در تعليم و تربيت رسمي برآورده نمي شود و محفوظات آنها كاربردي نيست؟
  • چرا فارغ التحصيلان ما در تلاش جمعي ناموفقند و مدرسه كمك زيادي به آنها براي حضور و ايفاي نقش در جامعه نمي كند؟
  • بر خلاف آنچه كه در سنين پيش از دبستان در علاقه كودكان به يادگيري چيزهاي جديد مشاهده مي‌شود، چرا دانش آموزان پس از ورود به مدرسه، با علاقه و انگيزه درس نمي‌خوانند، بلكه نمره و ترس و فشار، تنها عوامل حركت و تلاش آنها در مسير يادگيري است؟

مدل مدرسه حكمت تلاش مي كند با تمركز در ارائه پاسخ به اين سئوالات، راه حل هایي را پيش روي نظام آموزشي قرار دهد. راه حل هایي كه:

  1. مبتني بر نظريات شفاف و استوار،
  2. در قالب معماري و طراحي منسجم،
  3. به صورتي كه به صورت توام هم ابعاد كلان نظام آموزشي و هم ابعاد برنامه درسي را مورد توجه قرار داده،
  4. به صورت عملياتي در سطح يك مدرسه اجرا و تجربه شده،
  5. و قابليت اشاعه و تحت تاثير قراردادن ساير مدارس و حوزه هاي نظام تعليم و تربيت را داشته باشد.

فعالیت و رشد مربیان و کادر مدرسه

وظیفه و جایگاه معلمان در تحقق نظام اموزشی مطلوب چیست؟

محور تعلیم و تربیت مطلوب بر رویکرد استاد و شاگردی بنا شده است. در این رویکرد شاگردان باید مدت طولانی نزد استادی توانمند، شاگردی کرده و استاد نیز گام به گام شاگردان را در مسیر یادگیری رهبری کند و با تعیین اهداف مشخص، بسترسازی اقدامات، نظارت مستمر، سنجش عملکرد و بازخوردهای مناسب و در خور شرایط هر شاگرد، هر یک از شاگردان را به سمت ارتقاء مطلوب خود سوق دهد. در واقع استاد باید همراه شاگردان زندگی کرده و به صورت یک مربی (هم در شکل کوچ برای اهداف متناسب با نیازها، خصوصیات، استعدادها و علاقه مندیهای خود شاگرد و هم در شکل منتور(mentor) برای اهداف عمومی و تعیین شده در تعلیم و تربیت رسمی) عمل کند.

مربی مدیر آموزشی شاگردان محسوب می‌شود و شاگرد را در مسیر یادگیری، با اختیارات کافی و خلاقیت و متناسب با شرایط و خصوصیات هر شاگرد، رهبری می‌کند. در این نگاه، مربی از معلم مجری فرامین برنامه درسی رسمی تعیین شده توسط سازمان مرکزی، به شخصی با هویت، قدرت تصمیم گیری، خودجوش، خلاق و موثر تبدیل می‌شود.

یک مربی حداکثر تربیت 15 شاگرد را بر عهده گرفته و آنها را در این مسیر همراهی می‌کند. در این مسیر مربی برای ارتقاء شخصیت، فرهنگ و مهارتهای شاگردان، ضمن آگاهی بخشی و ارتقاء شناخت آنها در این زمینه، از شیوه‌های مدیریت رفتاری (البته نه با سازوکار یادگیری برنامه‌ای اسکینری) بهره برده، تا این ارتقاء به صورتی نهادینه شده و پایدار در وجود شاگردان، ایجاد شود. نظم، جدیت، پشتکار، اعتماد به نفس، صبر و بردباری، دقت، مسئولیت پذیری، قدرت برنامه‌‌ریزی‌، ادب، حسن خلق، همکاری و کار تیمی، فرهنگ کار، فرهنگ مطالعه، فرهنگ هویتی و ملی، فرهنگ تعامل اجتماعی، فرهنگ شهروندی، فرهنگ اقتصادی، فرهنگ سلامت، مهارت نگارش و مستند سازی، مهارت مطالعه، مهارتهای اولیه شخصی، مهارتهای تعامل و مذاکره، مهارتهای کارهای دستی و فنی، مهارتهای استفاده از فن آوری، تنها چند نمونه از دهها خصوصیتی هستند که مربی باید در تعامل با شاگردان، به بارور شدن آنها کمک کند.

چرا در روال آموزش مربیان مدرسه نیز از روش استاد و شاگردی استفاده می شود؟

پرورش مربی در مدرسه حکمت به موازات پرورش شاگردان اتفاق می افتد. اگر می خواهیم شاگردان را پرورش دهیم، باید مربیانمان را هم در همان راستا پرورش دهیم. بنابراین همانگونه که شاگردان در قالب رویکرد استاد و شاگردی، با مربی خود در مدرسه زندگی می کنند، مربیان نیز با استاد خود (سرمربی) در مدرسه فرایند ارتقاء خود را به صورت استاد و شاگردی (کوچینگ – منتورینگ) دنبال می کنند.

مربیان نزد استاد خود شاگردی کرده و در این فرایند شاگردی نزد استاد، دانش، مهارتها، فرهنگ و ابعاد شخصیتی مناسب برای مربی گری را کسب می کنند.

آموزش و تربیت مربی در مدرسه با چه شیوه هایی انجام می شود؟

مربیان در دوره آموزشی تربیت مربی، نزد سرمربی خود تعلیم می بینند و سرمربی، مربیان را در فعالیت آموزشی خود رهبری می کند. بخشی از فعالیتهای یادگیری به صورت حضور در جلسات کارگاهی اتفاق می افتد که با حضور اساتید توانمند، موضوعات آموزشی ارائه شده و مورد بحث قرار می گیرند و همکاری عملی کارگاهی بین مربیان و استاد در فضای کارگاهی برگزار می شود.

از طرف دیگر، سر مربی با ارائه بسته های آموزشی به مربیان، آنها را در فرایند خودفراگیری، مرحله به مرحله جلو می برد. به عبارت دیگر مربیان علاوه بر جلسات کارگاهی، بخش دیگری از محتوای آموزشی را در قالب بسته های آموزشی به صورت خودفراگیری دنبال می کنند.

ضمن آنکه برخی از موضوعات مورد نیاز برای یادگیری، باید در محیطهای اردویی انجام شود و سرمربی و مربیان، در فضای اردویی موضوعات آموزشی را دنبال می کنند.

بازدید از مدارس دیگر نیز می تواند به عنوان منبع آموزشی خوبی تلقی گردد و مربیان با فضاهای آموزشی دیگر نیز آشنا شده و از تجربه مدارس دیگر در زمینه تعلیم و تربیت شاگردان استفاده کرده و میدان دید وسیع تری در کار خود پیدا می کنند.

در صورتی که بخشی از آموزشهای مورد نیاز کادر و مربیان در مدرسه پوشش داده نشود و یا در زمینه ای نیاز به آموزشهای تخصصی تر وجود داشته باشد، شرکت در دوره های آموزشی بیرون مدرسه، نظیر موسسات آموزشی نیز برای کادر و مربیان قابل پیگیری و انجام است.

ارزیابی عملکرد مربیان و کارکنان مدرسه چگونه انجام می شود؟

اول اینکه در مورد کارکنان و مربّیان هم عین ماجرای دانش آموزان، خود ارزیابی وجود دارد؛ مربّی هم اوّل باید خود را ارزیابی کند، خود او بسنجد و ببیند آیا کلاس او کیفیت خوبی را دارد یا نه، در مرحله‌ی بعدی این ارزیابی توسّط همکاران صورت می گیرد؛ آن هم به درخواست خود او. یعنی خود مربّی، با یک روال درس پژوهی همکاران خود را دعوت کند و بگوید: من الآن دارم این‌جا درس می‌دهم، کجا مشکل دارم؟ این‌جا این‌طور بهتر است یا آن‌طور بهتر است؟ این روشی که انجام می‌دهم، مؤثّرتر است یا آن روش مؤثّرتر است؟ به هر حال خود را مورد سنجش قرار بدهد، اشکالات خود را پیدا کرده و رفع کند.

البته در جریان خود اریابی مربیان و کارکنان هم مانند خودارزیابی دانش آموزان، نباید این احساس وجود داشته باشد که یک کسی آمده است، می‌خواهد از کار او ایراد بگیرد و مچگیری کند؛ بلکه باید احساس کند که این ارزیابی کردن یک ضرورت است برای این‌که خود او به یک شیوه‌ی بهتری کلاس خود را برگزار کند و کیفیت بهتری در درس خود پیدا بکند و کار خود را بهتر انجام دهد.

یک نوع ارزیابی، ارزیابی پرسشنامه ای عملکرد مربیان است که توسط خانواده ها، شاگردان و کادر آموزشی مدرسه در طول سال انجام می شود.

ضمنا مدیران مدرسه در فرایند كار معلمان و كاركنان در مدرسه، آنان را به طور مستمر مورد نظارت و ارزیابی قرار می دهند؛ به این معنی كه نقاط ضعف و قوت را به ایشان یادآوری كرده و به آنان فرصت داده و تشویق كنند تا عملكرد خویش را بهبود بخشند. نهایتاً در پایان دوره ارزیابی، به ارزشیابی و داوری بپردازند. این روش كمك می‌كند تا افراد به طور مستمر خودشان را بهبود بخشند.

فعالیت و رشد خانواده

وظیفه و جایگاه والدین در تحقق نظام آموزشی مطلوب چیست؟

تحول فقط در مدرسه اتفاق نمی‌افتد. بخصوص با توجه به شرایط کنونی، بخش قابل توجهی از فعالیت شاگرد در منزل و با مشارکت و حمایت خانواده اتفاق می‌افتد و وقتی لازم است تا بافت تعلیم و تربیت دچار تحول شود، لازم است تا خانواده نیز در این تحول بافت، مشی تربیتی خود را ارتقاء دهد.

یک اتفاق نامیمون که در شکل گیری نظام تعلیم و تربیت رسمی افتاد، گرفتن نقش مربی گری از والدین و سپردن آن به مدرسه بود. از یک سو والدین و کل خانواده، که قبلا مسئولیت جدی را در تربیت فرزند خود بر عهده داشت، از این امر مهم فارغ شد و تمرکز بر آن را از دست داد.

همچنین اعتبار و شانی که سابقا برای والدین نزد فرزندان وجود داشت، به این ترتیب کاسته شده و پدر و مادر فقط به یک نان آور و خدمتکار برای فرزند تبدیل شد. نقش نظام تعلیم و تربیت رسمی در این فاجعه اجتماعی، بسیار جدی است. به نظر می‌رسد که یکی از خصوصیات دوران گذار، بازگردان نقش مربی گری به والدین باشد.

معلم سرمربی راهبردی و خانواده سرمربی عملیاتی

باید اجازه دهید والدین (چه پدر و مادر و چه احیانا برادر و خواهر بزرگتر) نقش مربی فرزندشان را در رویکرد استاد و شاگردی ایفا کنند. نظیر یک سرمربی فوتبال که تمام فعالیتهای تیم خود را آگاهانه تنظیم می‌کند. مربی مدرسه نیز هم شاگردان و هم خانواده‌ها را در نقش یک مربی راهبردی، از دور رهبری کند. بخصوص در شرایط ایجاد شده، همین الان هم در واقع در بسیاری از منازل، چنین اتفاقی در حال وقوع است. منتهی می‌توان نظم و انسجام بهتری به آن داد.

وقتی از عبارت مربی استفاده می‌کنیم، یعنی کسی که در کنار شاگرد خود می‌ایستد، بدون اینکه خودش کارهای او را انجام دهد، بر فعالیتهای او نظارت کرده و مدیریت تمام برنامه‌های او را برای رشد با شدت مطلوب یا رسیدن به یک نقطه تعیین شده مطلوب، بر عهده می‌گیرد.

مربی نظیر یک مربی فوتبال، تمام فعالیتهای شاگرد خود را سنجیده و نسخه اقدامات مشخصی را به او تجویز می‌کند.

البته بدیهی است، اینکه تصور کنیم همه خانواده‌ها، به بهترین شکل می‌توانند این وظیفه را انجام دهند، امر تحقق ناپذیری است. اما اغلب خانواده‌ها، سطح حداقلی از چنین توانایی را دارند. شما هم اگر انتظارات خود را از یک مربی تحصیل کرده و حرفه‌ای گران قیمت فوتبال، به مربی سرخانه رایگان، ولی دلسوز و در حد خود با تجربه، کاهش بدهید، خواهید دید که از این مربیان خانگی، کارهای زیادی بر می‌آید. البته به شرطی که هم نوع فعالیتهایی که شاگرد باید در منزل در معرض آن قرار گیرد، به درستی و متناسب با توانمندی مربی خانگی انتخاب شود؛ و هم حمایتهای لازم از این مربی به عمل آید.

چرا قبل از شروع سال تحصيلي، مربيان به منزل شاگردان مراجعه می کنند؟

دانش آموزانی که وارد این مدرسه می شوند و خانواده آنها، می‌دانند که مدرسه‌ی با خانه‌ی آنها هم سر و کار دارد. یعنی روزی که دانش آموز می‌آید ثبت نام می‌کند، اوّلین کاری که مربّی می‌کند این است که به خانه‌ی او می‌رود. قبل از این‌که دانش آموز وارد کلاس بشود، به خانه‌ی آنها می‌رود و شروع به ایجاد کردن یک تعامل با خانواده می‌کند. مربّی از این فضا استفاده می کند تا خانواده را متوجه کند که او نیز در تربیت و آموزش دانش آموز نقش دارد و باید وارد این فضا بشود و این‌طور نیست که انتظار داشته باشند که فقط مدرسه باید بچه ها را درست کند و آنها هرطور خواستند در خانواده رفتار کنند.

ضمنا در این مراجعه به منزل دانش آموز، مربی از وضعیت زندگی و خانواده دانش آموز آگاه شده و ضمن مشاهده و بازدید با پرسیدن سوالاتی، اطلاعات لازم را در این زمینه کسب نموده و در فرم «مشاهده وضعيت شاگرد و خانواده» درج کرده و سپس در مکان مشخص در سيستم سماح وارد می کند.

خانواده ها چگونه در فعالیتهای روزمره کلاس و مدرسه شرکت داده می شوند؟

بر خلاف مدارس ديگر كه خانواده، دانش‌آموز را در جلو درب مدرسه تحويل داده و اجازه حضور در مدرسه را ندارد،‌ خانواده دانش‌آموزان در تمام فعاليتهاي مدرسه بصورت جدي مشاركت مي‌كنند. در تمام برنامه‌ها و فعاليتها، نقش پر رنگ خانواده، پيش‌بيني شده است. خانواده‌ها در محيط كلاس درس دانش‌آموزان حاضر مي‌شوند و در كلاسهاي آنها شركت مي‌كنند. در گردشهاي علمي دانش‌آموزان، خانواده‌های آنان نيز شركت مي‌كنند. بسياري از فعاليتهاي مدرسه و حتي برگزاري كلاسهاي آموزشي، توسط خانواده‌ها انجام مي‌شود. حتي در اداره امور و تصميم گيريهاي مدرسه، خانواده‌ها نقش موثري دارند. ضمن اينكه آنها در برنامه‌ريزي درسي و ارزش‌يابي آموزشي فرزند خود نیز به صورت موثر نقش دارند. اين تنها دانش‌آموز نيست كه در مدرسه حكمت ثبت نام مي‌كند؛ بلكه خانواده او است كه به عضويت خانواده بزرگ مدرسه حكمت در مي‌آيد. 

برای همراه کردن خانواده ها در فعالیت های مدرسه برنامه‌ریزی می‌شود، مثلا از اوّل سال می‌گوییم شما دو بار باید بیایید همراه بچه ها ناهار بخورید. چهار بار برای کار و تمرین که بچّه‌ها انجام می‌دهند، شما بیایید ناظر کار و تمرین آنها باشید. دو بار باید به مدرسه بیایید و در برنامه‌ی ورزشی آنها هم شرکت بکنید و مانند اینها.

ضمنا براي هماهنگي مدرسه با خانواده‌ها، يك جلسه هماهنگي در عصر آخرين چهارشنبه هر دو ماه یکبار، با حضور خانواده محترم دانش‌آموزان، مربيان، معلمين و مديران مدرسه در محل مدرسه برگزار مي‌شود. در اين جلسه برنامه‌هاي مدرسه مطرح و نقدها و نظرات و همچنين سئوالات و ديدگاههاي خانواده‌ها در مورد رويكرد آموزشي مدرسه بيان شده و مورد بحث قرار می گیرد.

چرا در طول سال تحصیلی به شاگردان اجازه داده می شود که به سفر خانوادگی بروند؟ آیا اینکار به درس و آموزش آنها در مدرسه لطمه نمی زند؟

با توجه به نوع برنامه درسي،‌ شكل تركيبي و روال تدريجي و تكاملي آن و نيز امتداد فعاليت مدرسه در تمام سال و فصل تابستان، مسافرت و عدم حضور شاگردان براي مدت معين و محدود، مشكل جدي‌اي را در روال آموزشي او ايجاد نخواهد كرد. لذا شاگرد و خانواده او مي‌توانند در تمام طول سال تحصيلي، از جمله پائيز، زمستان و بهار نيز به مسافرت بروند! منتهي اينكار بايد با هماهنگي قبلي با مربي، تشخيص مربي براي مشكلات عدم حضور شاگرد در دوره زماني مربوطه و تعيين سازوكارهاي مناسب جبراني انجام شود.

بخصوص با هماهنگي مربي،‌ شاگرد طي مسافرت، با همكاري خانواده‌ از فرصتهاي خاص يادگيري‌اي كه در سفر وجود دارد استفاده كرده‌ و فرايند يادگيري و تعليم و تربيت خود را در مسافرت با خانواده خود دنبال مي‌كند. براي اين منظور برنامه سفر با مربي مرور شده و زمينه‌هاي يادگيري با خانواده و شاگرد بررسي مي‌شود و بر اساس آن برنامه‌ريزي خاص تعليم و تربيت در سفر انجام مي‌شود، كه در طول سفر توسط خانواده و شاگرد انجام مي‌شود. اين برنامه به صورتي است كه ضمن حفظ جنبه‌هاي تفريحي يا سياحتي يا كاري سفر،‌ از فرصتها و شرايط موجود در سفر بهترين استفاده را براي تعليم و تربيت شاگرد ببرد. شاگرد پس از بازگشت از سفر نيز گزارش يافته‌هاي سفر خود را با همكاري خانواده آماده و در كلاس ارائه مي‌كند.

بدين ترتيب مسافرت خانواده در طول سال تحصيلي نه تنها يك خلاء و نقطه منفي در فرايند تعليم و تربيت محسوب نمي‌شود؛ بلكه يك فرصت تلقي شده و تلاش مي‌شود از آن به صورت مطلوب بهره برد. زيرا بسياري از شرايط مناسب براي يادگيري كه در سفر ايجاد مي‌شود، احتمالا به ندرت يا هرگز در غير آن قابل دستيابي نيست. از همين رو است كه گفته‌اند: بسيار سفر بايد، تا پخته شود خامي.

چگونه از توان و تخصص خانواده ها در امور مدرسه استفاده می شود؟ و خانواده ها چه نقشهایی را می توانند در این زمینه ایفا کنند؟

همانطور که قبلا گفته شد خانواده ها در بسیاری از فعالیت های مدرسه مشارکت داده می شوند. در مدرسه حكمت تلاش بر آن است كه تعامل مثبت و مفيد بين خانواده و مدرسه، با تمهيد سازوكارهاي مطلوب، ايجاد شود. از جمله مي‌توان به فراهم شدن بستر همكاري و مشاركت جدي خانواده‌ها در امور مدرسه، شركت اعضاء خانواده در برنامه‌هاي آموزشي- تفريحي نظير گردشهاي علمي، اردوها، مسابقات و كارگروههاي تخصصي و نيز همياري اعضاء خانواده در انجام امور آموزشي و اجرايي مدرسه، اشاره نمود.

بعضی از کلاس‌های ما را خانواده‌ها برگزار می‌کنند. مثلاً آزمایشگاه فنّی ما را پدر یکی از دانش آموزان برگزار می‌کرد. دکترای شیمی و استاد دانشگاه است، یک روز در هفته می‌آمد برای ما این کلاس را رایگان برگزار می‌کرد. خیلی از کارهای ما و کلاس‌های ما توسّط خانواده‌ها برگزار می‌شود.

شورای آموزشی مدرسه توانایی ها و خصوصیات اعتقادی و فرهنگی و رفتاری خانواده را برای ایفای این نقشها بررسی کرده و در صورت وجود توانمندیها و شرایط مناسب، از توان خانواده در کلاسها و غرفه ها و فعالیتهای مدرسه استفاده می نماید.

ضمنا در هر یک از کلاسهایی که توسط خانواده ها برگزار می شود، يكي از معلمين يا مربيان مدرسه نیز به عنوان رابط و ناظر و احیانا همراه در فعاليتهاي مربوطه مشارکت می کند. به عبارت دیگر کلاس مربوطه با مسئولیت یکی از همکاران مدرسه، توسط یکی از خانواده ها اجرا می شود.

آموزشهایی که در مدرسه برای ارتقاء خانواده ها در نظر گرفته شده است، در چه زمینه هایی است؟

آموزش خانواده در زمینه های مختلفی باید انجام شود. اما دو وجه مهمی که در مدرسه برای آموزش خانواده در نظر گرفته می شود، شامل مهارتهای تربیت فرزندان و فرهنگ خانواده می شود.

در زمینه مهارتهای تربیت فرزندان، تمام آنچه که در تربیت فرزندان از پیش از تولد تا جوانی مورد نیاز خانواده ها است، با در نظر گرفتن مسائل روزمره و مبتلابه عمومی جامعه، می تواند در برنامه آموزشی خانواده ها در نظر گرفته شود. 

اما در زمینه آموزش در مورد فرهنگ خانواده ها، آموزش بویژه باید با ظرافت انجام شود. فرهنگ خانواده فرهنگ عمومی است. امّا مشخّصاً از زاویه‌ی مدرسه، فرهنگ خانواده شامل سه دسته از مؤلّفه‌ها می‌شود. دسته‌ی اوّل فرهنگ عمومی خانواده است، یعنی مؤلّفه‌های فرهنگ عمومی خانواده که براساس آن رفتارهای با ثبات و دائمی هر خانواده‌ای در حوزه‌های مختلف طبق این فرهنگ سازمان پیدا می‌کند. مثلاً فرهنگ پوشاک خانواده، خانواده معمولاً چطور لباس می‌پوشند؟ پوشش لباس آنها باید چطور باشد و چطور است؟ مطلوبیّت این فرهنگ، یعنی سوق به سمت فرهنگ مطلوب، براساس این رویکرد باید به سمت پوشاک مناسب و طریقه‌ی پوشش و نوع لباس پوشیدن مناسب و نظایر آنها سوق پیدا کند. فرهنگ عمومی خانواده مؤلّفه‌های دیگری دارد، مثل فرهنگ خوراک خانواده، خانواده چطور غذا می‌خورد؟ فرهنگ سکونت، در محلّ سکونت و خانه‌ی خود، اداره کردن عمومی خانه چطور اتّفاق می‌افتد؟ فرهنگ اقتصاد خانواده، خانواده چطور اقتصاد خود را سازمان می‌دهد؟ چه رفتارهای اقتصادی دارد؟ و مانند اینها.

انتقال درست مؤلّفه‌های فرهنگی به خانواده و شکل گرفتن درست این فرهنگ‌ها کار مهمّی است که مدرسه می‌تواند انجام دهد و نقش داشته باشد. یعنی مدرسه فضایی را با درگیر کردن خانواده‌ها فراهم کند که مثلاً اگر گویش بدی دارند، گویش خود را تغییر بدهند یا ارتباطات اجتماعی خود را بهتر کنند یا احترام گذاشتن افراد خانواده به همدیگر، این‌ها را می‌توانیم از طریق شاگرد به خانواده انتقال بدهیم. به شکل مستقیم یا غیر مستقیم شاگرد می‌تواند تأثیر بگذارد و در این‌ها مداخله کند.

دسته‌ی دوم فرهنگ تربیت در خانواده است، این‌که خانواده چطور بچّه‌ی خود را تربیت کند، چقدر به او میدان بدهد و چقدر به او اعتماد کند. یک خانواده‌ای است که به صورت جزئی در تمام فعّالیّت‌های بچّه مداخله می‌کند و خود او به جای بچّه تصمیم می‌گیرد، یک خانواده‌ای هست بچّه را رها می‌کند هر طور که خود او تصمیم گرفت و هر کاری خود او انجام داد کاری ندارد. یک خانواده‌ای هم هست با منطق به بچّه اجازه‌ی تصمیم‌گیری می‌دهد، قدرت عمل می‌دهد، برای او فضا فراهم می‌کند و میدان کار فراهم می‌کند. این‌ها خصوصیّاتی است که در تربیت و فرهنگ تربیت در خانواده مطرح است.

دسته سوم از فرهنگ تربیت به نوعی مربوط به فرهنگ تعامل با مدرسه است، این‌که خانواده چطور با مدرسه تعامل داشته باشد؟ چه زمانی بیاید سر بزند؟ چطور در برنامه‌های مدرسه شرکت کند؟ وقتی در فعّالیّت‌های مدرسه و در کلاس می‌آید چگونه رفتار نماید، با مربی چطور تعامل داشته باشد، به کارهای بچّه‌ی خود در ارتباط با مدرسه چطور رسیدگی کند، این هم بخش دیگری از فرهنگ است و مؤلّفه‌های مفصّلی برای خود دارد که قاعدتاً باید به آن پرداخته شود.

جلسات آموزش خانواده، هر دو ماه يک بار در مدرسه برگزار مي گردد و در حین برگزاري جلسات، به خانواده ها فيلمها و منابع آموزشي مربوطه نیز ارائه می گردد.

فعالیتهای تعلیم و تربیت با شاگردان

چه دانش آموزانی در مدرسه حکمت پذیرش می شوند؟

مدرسه حکمت حتی الامکان همه جور شاگردی را می پذیرد. از کم توان، عادی و پرتوان در شرایط مختلف جسمی، یادگیری، هوشی و روحی. تنها استثنائات مدرسه برای گزینش افراد زیرند:

  • افرادی که فرهنگ اجتماعی خود و خانواده آنها مناسب نیست و خلقیاتی نظیر بی ادبی، استفاده از الفاظ رکیک، بی بند و باری در خانواده و تعامل با رسانه ها (نظیر ماهواره) و … را در حدی دارند که قابل مدیریت شدن توسط مدرسه نیست و ممکن است سایر شاگردان را دچار آسیب کند.
  • شاگردانی که خانواده آنها دغدغه تربیت کودک خود را نداشته و با مدرسه همکاری نمی کند و به مدرسه حکمت به چشم فضائی که بواسطه آن از شر کودک خود خلاص می شود، نگاه می کند.
  • شاگردانی که تنبلند و حاضر به تحرک مفید نیستند و حاضر نیستند به صورت جدی در حد توان خود تلاش کنند. این موضوع بخصوص از پروژه ثبت نام که در ابتدای ثبت نام مدرسه به او داده می شود و نیز از کارهایی که مربی در مصاحبه با شاگرد به او واگذار می کند، تا حد زیادی قابل تشخیص است.
  • شاگردانی که درجه مشکلات و ناتوانیها و کم توانی های آنها در مجموع بیش از حد نسبی قابل پذیرش کلاس باشد. توضیح آنکه هر کلاس بر حسب جمعیت خود می تواند تعداد مشخصی از افراد کم توان را در طیفهای مختلف در خود هضم کند. در صورتی که بیش از این حد، افراد از این دست در یک کلاس حضور داشته باشند، روال عادی کلاس مختل شده و سایر شاگردان دچار آسیب در فرایند یادگیری و نیز ابعاد دیگر می شوند.
  • حجم زیادی از شاگردان جدید الورود به مدرسه حکمت در یک کلاس ثبت نام شوند. توضیح آنکه الزامي به ورود شاگرد از كلاس اول مدرسه نيست. شاگرد جدید از هر سالي مي تواند به چرخه آموزش مدرسه حكمت وارد يا از آن خارج شود. اما اینکه شاگردان مدرسه از ابتدای پیش دبستانی وارد شده و تا پایه های بالاتر ارتقاء پیدا کنند، دارای اولویت است.

با توجّه به رویکرد مدرسه‌ی حکمت، شاگردان چطور باید در فضای مدرسه حضور داشته باشند؟

آنچه که خیلی برای ما مهم است این است که بچّه‌ها مثل یک پژوهش‌گر امکان و میدان حضور در این فضا برای آنها در نظر گرفته شود. این‌طور نیست که یک دفعه زنگ بزنیم همه‌ی پژوهش‌گرها را داخل یک اتاقی بکنیم و بعد دوباره زنگ بزنیم و همه را بیرون ببریم. حضور بچّه‌ها در این محیط یک حضور در واقع آزادانه است؛ منتها برنامه‌ریزی شده است و بچّه‌ها در برنامه‌ها باید شرکت بکنند. شاگردان رها نیستند بلکه آزادی عمل دارند و این آزادی عمل آنها با نظارت و برنامه‌ریزی اتّفاق می‌افتد.

یک روال عمومی صبح تا بعد از ظهری اگر برای بچّه‌ها بخواهیم ترسیم کنیم این‌طور می‌شود که صبح که بچّه‌ها مثلاً ساعت هفت تا هشت صبح خود را به مدرسه می‌رسانند، می‌آیند در محیط کار خود مستقر می‌شوند، در محیط کلاس خود این‌قدر کار باید داشته باشند که تا آمدند به سرعت خود را برسانند به میز کار خود و کارهای خود را انجام بدهند، یعنی این‌طور نباشد که شاگرد بیکار باشد و همین‌طور وقت خود را بیهوده در سالن بگذراند.

وقتی شاگردان و مربّی همه در کنار هم در کلاس جمع شدند، در محلّ کلاس یک جلسه‌ی دورهمی اوّلیّه تشکیل می‌شود یک پنج دقیقه، ده دقیقه احوال‌پرسی می‌کنند و از حال و هوای هم باخبر می‌شوند و برای کارها برنامه‌ریزی می‌کنند.

بعد از این جلسه‌ی دورهمی اوّلیّه، جلسه‌ی قرآن شروع می‌شود و بعد از جلسه قرآن و یا صبحگاه (در روزهای مربوطه) و یک استراحتی بعد از آن، فعّالیّت‌های بعدی شروع می‌شود که یا جلسه است؛ یعنی یک جلسه‌ی خاصّی است که همه باید دور همدیگر بنشینند و راجع به یک موضوعی با هم بحث بکنند یا انجام کار و تمرین‌های آن‌ها است که کارهایی که به آن‌ها واگذار شده است و یا بسته‌های آموزشی و پروژه‌هایی که به آن‌ها واگذار شده است باید انجام بدهند و مربّی هم روی انجام دادن این کارها نظارت می‌کند. این روال است تا نزدیک ظهر .

ظهر نماز جماعت برگزار می‌شود. همه در نماز جماعت حاضر می‌شوند و شرکت می‌کنند. بعد از آن ناهار است و سفره‌ها را می‌اندازند و ناهار می‌خورند و بعد از آن باز ادامه‌ی آن قضیه‌ی جلسات و اینها بوده و همچنین غرفه‌ها نیز بعد از ظهر تشکیل می‌شود.

ضمن اینکه در زمان‌های حضور شاگردان کارهایی مثل نظافت مدرسه، شستن ظرف ها، باغبانی، کارگاه و نظایر اینها نیز انجام می شود.

از ساعت سه اگر امکان سرویس به شکل شناور وجود داشته باشد بچّه‌ها می‌توانند هر ساعتی که کار آن‌ها تمام می‌شود به سرویس مراجعه بکنند و بروند و الّا تا هر ساعتی که کار دارند می نشینند و کارهای خود را می‌کنند یا در محیط مدرسه در محیط‌هایی که برای بازی در نظر گرفته شده است، ورزش و بازی می‌کنند واگر شناور نیست زمانی که سرویس به دنبال آن‌ها می‌آید طبق آن برنامه‌ی سرویس کار خود را تمام می‌کنند و می‌روند.

این روال عمومی حضور بچّه‌ها در محیط مدرسه است.

مدرسه زندگی یعنی چه و چه ویژگی هایی دارد؟

پاسخ اجمالی: شاگردان در مدرسه حکمت، براي زندگي در جامعه آماده مي‌شوند و ياد مي‌گيرند چگونه مسائل زندگي خود را حل كرده و روي پاي خود بايستند. در واقع آنها در مدرسه حكمت زندگي مي‌كنند. یعنی باید هم شاگردان این را بفهمند، هم ما شرایطی را فراهم کنیم که شاگرد بداند دارد زندگی می‌کند و در عمل، زندگی را از مدرسه جدا نداند.

باید در مدرسه محیطی جذاب، امن و صمیمی فراهم کنیم تا شاگردان برای یادگیری احساس امنیت و آرامش داشته و مدرسه را مانند محیط کار و زندگی خود بدانند.

پاسخ مفصل:

اینکه می‌گوییم شاگرد در مدرسه زندگی بکند، یعنی همه‌ی آن اتّفاقاتی که یک نفر در زندگی خود تجربه می‌کند تا حدّ ممکن این‌جا هم اتّفاق بیفتد. یعنی کار بکند، با دوستان خود باشد، ارتباط عاطفی برقرار بکند، زحمت بکشد، عرق بریزد، مشکل داشته باشد و برای رفع مشکل خود راه حل پیدا بکند. همه‌ی این‌ها که در زندگی عادی هر فردی تجربه‌ می کند، اینجا هم فضا را طوری فراهم کنیم که تا حدّ امکان همین تجربه را داشته باشد.

برای تحقق مدرسه زندگی، ویژگی های زیر در نظر گرفته می شود:

احساس امنيت براي يادگيري: شاگرد در محيط مدرسه حكمت در محدوده حصارهاي كليشه‌هاي از پيش تعيين شده برنامه درسي محدود نمی شود و سازوكار مدرسه را در فرايند يادگيري تهديد كننده خود مشاهده نكرده؛ بلكه حتي در آن اجازه خطا كردن‌ و يادگرفتن از خطاهاي خود را دارد. برنامه درسي پويا و انعطاف‌پذير، به جاي محدود كردن او، فضاي حركت در ابعاد متنوع كسب دانش، مهارت و ارتقاء خصوصيات شخصيتي را فراهم مي‌كند‌ و به جاي قرارگرفتن در جايگاه تنبيهي و تهديد كننده، او را در يافتن مسير مناسب، متناسب با علايق خود، ياري و راهنمايي مي‌كند.

مدرسه به عنوان محيط كار: شاگرد در مدرسه حكمت خود را مانند يك پژوهشگر محسوب مي‌كند،‌ كه در يك مركز پژوهشي مشغول به كار است. علاوه بر سازوكارهاي پژوهشي لازم كه در ابعاد مختلف برنامه درسي گنجانده شده است، محيط حضور شاگرد نيز بايد شرايط چنين چيزي را فراهم نمايد.

  • شاگرد در محيط مدرسه نيازمند ابزارهايي نظير ميز كار مستقل، رايانه مستقل، قفسه و محل قرار دادن لوازم به صورت مستقل و متعلق به خود است.
  • همانطور كه يك پژوهشگر نيازمند ثبات شرايط محيطي است، شاگرد نيز نيازمند چنين ثباتي است. محل كلاس او طي سالهاي تحصيلي حتي الامكان ثابت است؛ مربي او در اين سالها شخص واحدي است؛ تجهيزات و لوازم او به خود او تعلق دارد و دائما تغيير نمي‌كند و فرايند آموزشي و پروژه‌هاي كاري او نيز بين سالهاي مختلف تحصيلي امتداد داشته و محدود به يك سال تحصيلي نخواهد بود.
  • هماهنگونه كه يك پژوهشگر نيازمند منابع غني و در دسترس است، شاگرد در مدرسه حكمت نيز به طيف وسيعي از منابع دسترسي داشته و به صورت آسان مي‌تواند از آنها مبتني بر نيازها و كارهاي در دست انجام خود استفاده كند.
  • هماهنگونه كه يك پژوهشگر نيازمند برنامه پژوهشي مشخصي است كه چارچوب كلان كار او را مشخص كند، برنامه درسي پويا و انعطاف پذير حكمت نيز چنين نقشي را براي شاگرد دارد.
  • هماهنگونه كه محيط كار پژوهشگر با محيط خانه و زندگي او متفاوت است و او (بصورت معمول) نياز به حمل كارها و انجام آن در منزل ندارد، شاگرد نيز در محيط مدرسه حكمت، منابع و ابزارها و كتابها و يادداشتهاي خود را نگهداري كرده و تمام كارها و پروژه‌هاي خود را در مدرسه انجام داده و نيازي به حمل وسايل و انجام كارها در منزل ندارد.
  • همانند يك پژوهشگر كه در فضاي كار خود آزادانه فعاليت مي‌كند و در حصارهاي مقررات خشك و محدود كننده زائد نظير صف بستن براي رفتن به محل كار، محدود بودن ساعت حضور در محل كار به ساعات كلاسها و جلسات، تفكيك ساعت كار و تفريح با اعلام زنگ و بيرون كردن از محل كار به حياط و بالعكس قرار ندارد، شاگرد نيز در مدرسه و كلاس درس نياز به چنين آزادي عملي دارد.
  • همانند شركت پژوهشگر در جلسات كاري و آموزشي در زمانهاي مشخص، شاگرد نيز در زمانهاي تعيين شده در چنين جلساتي شركت مي‌كند و مقررات و رفتار حضور در جلسه را رعايت مي‌نمايد و البته بخش عمده حضور شاگرد، نظير يك پژوهشگر، شامل انجام كارهاي خود او خواهد شد.
  • همانند يك پژوهشگر، شاگرد نيز فعاليت خود را فقط در تعامل با افراد داخلي مدرسه محدود نمي‌كند و براي انجام فعاليتهاي خود، از مشورت و ياري افراد متخصص بيرون از مدرسه نيز بهره برده و با آنها به صورت مناسب و مفيد تعامل داشته، يا از مراكز فعال بيروني نيز بازديد مي‌كند.

در مجموع تلاش بر آن است كه شاگرد، محيط كلاس و ميز خود در مدرسه حكمت را، مانند محل كار خود تلقي كرده و رفتاري مناسب آن را در اين فضا داشته باشد.

محيطي امن، جذاب و صميمي: شاگردان در مدرسه حكمت (بر خلاف فضاي خشك و رسمي مدارس متداول) در فضائي صميمي و گرم فعاليت مي‌كنند. اين فضا از طريق تمهيداتي نظير موارد زير فراهم مي‌شود:

  • موكت كف كلاسها،
  • در آوردن كفشها در ابتداي ساختمان مدرسه،
  • برگزاري بسياري از كلاسها به صورت نشسته بر روي زمين و دايره‌اي شكل،‌
  • تجهيزات شخصي كار متعلق به خود شاگرد (نظير رايانه شخصي، قفسه، ميز تحرير)،
  • لوازم بهداشتي مخصوص خود شاگرد و فضاي مناسب براي نگهداري آن (نظير حوله شخصي و مسواك)،
  • كمد براي نگهداري لوازم شخصي و لباسها،
  • فضا براي نگهداري لوازم درسي و آموزشي شخصي در مدرسه و انجام تقريبا تمام كار مدرسه در خود مدرسه و عدم نياز به حمل كيف سنگين به منزل،
  • چاي‌خانه مدرسه و اداره آن توسط خود شاگردان و استفاده از آن به صورت قفسه باز (بدون فروشنده) با ارائه محصولاتي نظير شير، چاي، ميوه، شيريني و …
  • ظروف غذاي مناسب براي حمل غذا از منزل و امکان نگهداري سرد و گرم کردن غذا،
  • آزادي براي استفاده از منابع و تجهيزات موجود در نقاط مختلف مدرسه، نظير آزمايشگاه و كارگاه،‌ بدون برنامه‌ريزي رسمي، در مواقع نياز و بر اساس علاقه هر يك از شاگردان،
  • اداره بسياري از امور مدرسه توسط شاگردان و خانواده‌ها،
  • شركت خانواده‌ها در برنامه‌هاي مدرسه و گردشهاي علمي – تفريحي،‌
  • تشكيل گروههاي تخصصي و فعاليتهاي علمي- آموزشي (نظير گروههاي ستاره شناسي و نجوم و روزنامه نگاري) توسط خود شاگردان،
  • اختصاص بيش از نيمي از وقت حضور شاگردان در مدرسه به خود شاگردان و انتخاب و فعاليت آنها در پروژه‌ها و كارهاي شخصي خود‌ و محصور نشدن در حجم بسيار زياد كلاسهاي درسي رسمي،
  • برخورد محترمانه و مناسب شان و شخصيت شاگرد در محيط مدرسه

هدف مدرسه حكمت از ايجاد اين شرايط محيطي، حذف تنشهاي زائد و احساس راحتي و آرامش توسط شاگرد، براي يادگيري فعال در يك محيط صميمي است.

محیط مدرسه حکمت چه خصوصیاتی دارد؟

محیط مدرسه می بایست 4 خصوصیت داشته باشد:

  • یکی خصوصیّت ساده بودن است. خیلی تنش و پیچیدگی نداشته باشد. یعنی در عین این‌که تجهیزات خوب، وسایل خوب و ابزارهای خوبی هم داشته باشد، ولی حتّی الامکان از ساده‌ترین وسایل باشد. از ابزارها، مدل‌ها، روش‌ها و فضاهای ساده برای آماده کردن محیط استفاده شود.
  • دوم غنی است. محیط مدرسه‌ی حکمت از انواع و اقسام ابزارها، تجهیزات، منابع و اطّلاعات مختلف پر است. یعنی بچّه‌ها می‌خواهند به هر منبعی دست پیدا کنند به سادگی در این محیط دسترسی دارند.
  • محیط مدرسه‌ی حکمت باید یک محیط آرام باشد. فضای آرام به معنای بی‌سر و صدا بودن نیست، شما یک موقعی به مدرسه‌ای می‌روید که هیچ صدا از کسی در نمی‌آید ولی فضا اصلاً آرام نیست یعنی همه در تنش هستند. مثلاً یک مدیری آن‌جا ایستاده و چوبی در دست خود گرفته تا کسی حرف بزند به سر او می‌زند. آرامش با استرس و تنش متضاد است.
  • محیط امن باشد. شاگرد احساس امنیّت کند حتّی از این‌که خطا بکند. یعنی احساس امنیّت می‌کند که می‌توانم اشتباه کنم، ولی نه این‌که اشتباه خود را تکرار کند بلکه تجربه کند. از این ترس نداشته باشد که اگر این کار را انجام دادم اشتباه شد چطور؟ اشتباه شد اصلاح می‌کند، سعی می‌کند دفعه‌ی بعد کار خود را درست انجام دهد و منظم باشد. یک نظمی در تمام محیط و فضا حکمفرما باشد.

مدرسه حکمت چه اهداف آموزشی را برای تعلیم و تربیت شاگردان دنبال می کند؟

مدرسه حکمت، وظیفه خود را در ارتقاء توانمندیهای شاگردان، در چهار محور می داند:

شخصیت: شخصیت شاگردان باید ارتقاء پیدا کند.

فرهنگ: فرهنگ مناسب در شاگردان باید شکل بگیرد.

مهارت: شاگردان باید مهارتهای مورد نیاز و علاقه خود را کسب کنند.

دانش: شاگردان باید دانشهای مورد نیاز و علاقه خود را آموزش ببینند.

تدریس دانش ساده ترین کاری است که می شود انجام داد. بعد از آن مهارت، کمی دشوارتر است. بعد از آن فرهنگ، دشوار تر و شکل گیری شخصیت دشوارترین کاری است که در تعلیم و تربیت انجام می شود. اما در عین حال شکل گیری شخصیت مهمترین کاری است که در مدرسه باید انجام شود.

مدرسه حکمت تلاش می کند در حد مقدورات و توان خود، پرورش ابعاد مختلف وجودی فراگیر را علاوه بر دانش، در ابعاد مهارت، فرهنگ و بخصوص شخصیت، در دستور کار خود قرار داده و برنامه و ساز وکارهای مشخصی برای ارتقاء این ابعاد داشته باشد.

در جدول اهداف آموزشی مدرسه، سرفصلهای اصلی اهداف آموزشی در ابعاد چهارگانه با نمادهایی مشخص می شوند تا راحت تر مورد استناد و ارجاع قرار گیرد. ذیل هر یک از سرفصلها، مولفه های متعددی برای اهداف تعریف شده است. مثلا برای شخصیت، ذیل 13 سرفصل آن، حدود 100 مولفه تعریف شده است.

کارهایی در فعالیتهای مدرسه انتخاب می شوند، که همزمان طیف وسیعی از مولفه های شخصیت را برای ارتقاء پوشش دهند. اگر فعالیتها خوب انتخاب شوند، در صورتی که شاگردان درگیر 5 الی 7 فعالیت مناسب در مدرسه باشند، حدود 70% مولفه های شخصیت آنها مورد پوشش قرار می گیرد و البته این که چه فعالیتهایی می توانند پوشش مناسبی داشته باشند، انتخاب مهمی است. برای نمونه می توان به ساز وکار ظرفشویی به عنوان مثالی برای تغییر شخصیت و فرهنگ در فعالیتهای عملی اشاره کرد.

در این مدرسه بیشتر بر مهارت های زندگی و مهارت آموزی تاکید می شود و با توجه به اینکه مدرسه حکمت تا متوسطه اول است، پس اهداف این مدرسه پس از آن ناتمام می ماند. وقتی دانش آموز وارد مدرسه های متوسطه دوم شود، این فاصله را چطور می توان پر کرد؟

اگر ما شالوده بچه ها را در ابعاد شخصیت و فرهنگشان در ابتدایی و متوسطه اول خوب پی ریزی کنیم، قطعا این شالوده تا آخر عمر همراه بچه خواهد بود و تمام زندگی او را تحت تاثیر قرار خواهد داد. بدین ترتیب قطع شدن آموزش معنا دار نیست! ما چیزهایی را آموزش می دهیم که او را برای مراحل بعدی زندگی آماده می کند. قرار نیست همیشه دنبالش باشیم. البته خوب است که این آموزش در مراحل بعدی یعنی متوسطه دوم و دانشگاه هم با شکل مناسبش دنبال شود؛ که اگر خداوند توفیق دهد به آن هم در آینده خواهیم پرداخت.

آیا مدرسه حکمت بیشتر با زندگی روزمره افراد درگیر است؟ یعنی آیا شما در این مدرسه مهارت را به شاگردان تعلیم می دهید؟

مهارت آموزی هم مورد توجه است. اما اولویت اول و دوم پرورش شخصیت و فرهنگ بچه ها است. اولویت سوم و چهارم مهارت آموزی و دانش آموزی است. به همه وجوه در حد خودشان توجه می شود و همه در کنار هم مورد توجهند.

دانش آموز با کسب مهارت های زندگی نمی تواند به دانشگاه راه پیدا کند و البته دانش آموزان فنی و کار و دانش نیز همین مهارت ها را به طور تخصصی فرا می گیرند که البته ممکن است شما بفرمایید که این مهارت ها شغلی هستند.

کسب مهارت یکی از ابعاد مورد توجه در مدرسه حکمت است. بچه های مدرسه حکمت همانطور که مهارتهای زندگی را می آموزند، دانش را نیز می آموزند. همانطور که در ابعاد ترکیبی و کاربردی و عینی می آموزند، مسائل انتزاعی و تجریدی را نیز می آموزند. بستر مدرسه حکمت یک بستر نرم است، که در عین پرداختن به ابعاد مختلف، خود را مطابق زوایای مختلف نیازمندیها دائما تنظیم می کند.

برای رشد و تعالی فردی و شخصیتی شاگردان چه سازوکاری در مدرسه حکمت اجرا می شود؟

سازوکار محوری مدرسه حکمت برای رشد و تعالی شاگردان:

  • احترام و برخورد محترمانه با شاگردان، مقدمه هر رشد و ارتقایي در آنها است. نمي توان فضایي غير محترمانه را تصور نمود، که در آن شاگردان با مولفه هاي شخصيتي مطلوب تربيت شوند. البته احترام گذاشتن به معناي آزاد گذاشتن و توجه دادن به دلبخواهي هاي او نيست بلکه فضایي را فراهم مي کنيد که او بتواند محترمانه رفتار کند. با احترام گذاشتن محيط به او، او براي خودش ارزش قائل مي شود. اين احترام منجر به عزت نفس شاگرد مي شود و باعث می شود که او ارزش خود را بداند و نيز بداند که خواسته هاي نفس او، او را به ذلت مي اندازد و او محترم تر از آن است که توسط نفس خود ذليل شود.
  • از سوي ديگر رشد انسان در حالت اختيار ميسر مي شود. اينکه انسان، انسان مي شود، به دلیل مختار بودن او است. اينکه بتواند از بين خير و شر، خير را انتخاب کند و تعالي يعني همين که انسان بتواند با غلبه بر هواي نفس خود، مختارانه به سوي خير برود. در فضاي جبر، امکان پرورش قواي دروني و مسلط شدن او بر خودش وجود ندارد.
  • همچنین شاگرد نيازمند امنيت است. وقتي شاگرد در محيط مدرسه احساس ناامني کند، حاضر است براي بدست آوردن امنيت، خودِ خود را هم زير پابگذارد. از طرف ديگر ايجاد احساس امنيت در محيط، وابسته به وجود احترام به او است. بي احترامي و شکستن حرمت او اولين عامل از بين رفتن امنيت است. شخص بايد احساس امنيت برای يادگرفتن کارها و تجربه کردن را داشته باشد. امنيت به معناي سکون، مد نظر نيست و شاگردان بايد براي حرکت، سطحي از خوف و رجا را داشته باشند.
  • در سوي ديگر، شکل گيري عزت نفس نيازمند وجود نظم و قرارداشتن هر چيز در جاي خود است. در بي نظمي، چيزها سر جاي خود نيستند و وقتي چيزها سرجاي خود نباشند، آدمها، بخصوص آدمهایي که ارزش دارند، ذليل مي شوند. در فضاي بي نظم، حفظ کردن حرمت خود دشوار است و البته يکي از مهمترين ابزارهاي تحقق نظم، رعايت حرمتها و مهمترين آنها احترام به افراد است.
  • شاگرد بايد براي بدست آوردن عزت نفس، از نفس خود مراقبت کند و تمايلات خود را در اختيار بگيرد و اين کار را بايد خود او انجام دهد. وقتي مدرسه با هواي نفس شاگرد مبارزه کند، شاگرد مبارزه با هواي نفس را ياد نمي گيرد. شاگرد خودش بايد با هواي نفس خودش مبارزه کند تا ياد بگيرد. اما مدرسه بايد بستر تمرينش را ايجاد کند. درگير شدن بچه ها در مسائل واقعي زندگي در محيط مدرسه و با نظارت مربي و فضاي امن مدرسه، در کنار اختيار داشتن براي عمل کردن حتي خطا، در اين فضاي امن که مراقب او است که خطاهايش غير قابل بازگشت و آسيب رسان جدي نباشد، بهترين بستر براي اصلاح کردن رفتارهاي شاگرد و يافتن عزت نفس او است.
  • اگر عزت نفس حاصل شد، شخص از تخريب خود حيا مي کند. او اجازه نمي دهد که شخصيت او مخدوش شده و آبروي او برود. به همين دليل او از رفتارهایي که منجر به شکستن شخصيت و خوب بودن او است، شرم مي کند. اگر کسي حيا داشت، حياي او، او را از افراد بي حيا دور و او را به افراد با حيا نزديک مي کند و در اوج آن به معادن حيا يعني اهل بيت عليهم السلام، گرايش پيدا مي کنند. وقتي شخصي حيا داشت و حضور الهي را هم درک کرد، به اهل بيت نيز گرايش داشت و اهل بيت عليهم السلام او را مورد عنايت خود قرار دادند، او از بي حيایي نزد خداوند متعال شرم مي کند و با تقوا مي شود.

و البته همه اينها از آن ايجاد فضاي محترمانه گرفته تا کف نفس و مراقبه و شکل گيري عزت نفس و حيا و تقوي، همه بايد در پرتو تعاليم قرآن و اهل بيت عليهم السلام اتفاق بيافتد.

برای پرورش شخصیت شاگردان چه فعالیت هایی در مدرسه اجرا می شود؟

برای رشد شخصیتی شاگردان در ابعاد مختلف، مولفه های شخصیت را در 12 بسته اصلی تفکیک می کنیم و هر بسته، شامل مولفه هایی می شود که به عنوان بخشی از اهداف آموزشی مدرسه حکمت، مورد استفاده و استناد فعالیتها و برنامه درسی مدرسه است. فایل خصوصیات و مولفه های شخصیت در مدرسه شامل دو جدول است.

جدول اول که بسته بندی خصوصیات را نشان می دهد و ذیل 12 بسته، حدود 100 مولفه خصوصیات شخصیتی را فهرست می کند. در این جدول برخی از خصوصیات با رنگ سبز و برخی با رنگ کرم متمایز شده اند. رنگ سبز به عنوان مولفه های مورد تمرکز جاری مدرسه است. رنگ کرم در اولویت بعدی قرار دارد و رنگ سفید در اولویت کمتر. این اولویت بندی هر سال تغییر می کند. اگر ما بتوانیم یکی از این خصوصیات را به حد قابل قبولی در سطح عمومی مدرسه برسانیم، در سالهای بعدی اولویت آن کم شده و موضوع دیگری اولویت بیشتری پیدا می کند.

در جدول دوم، مولفه های خصوصیات شخصیتی (فردی و اجتماعی)، از چند نظر مورد موشکافی قرار می گیرد. در این جدول مولفه ها در چهار گروه دسته بندی می شوند:

  • قابل اندازه گيري، با برنامه خاص ارتقاء (که برنامه های ویژه ای برای ارتقاء آنها در مدرسه وجود دارد)
  • قابل اندازه گيري، بدون برنامه خاص ارتقاء (که برای ارتقاء آنها، برنامه منحصر به فردی و خاصی تعریف نمی شود، بلکه در خلال کل فعالیتهای مدرسه و در فضای عمومی مدرسه، ارتقاء آنها پیش بینی شده است)
  • غير قابل اندازه گيري (مواردی نظیر ایمان و … که ارزیابی آنها توسط مربیان به سادگی میسر نیست)
  • در زمينه خاص

در این جدول برای هر یک از خصوصیات مذکور موارد زیر تعریف می شود:

  • زیر خصوصیتها
  • طیف (افراطی، متعادل، تفریطی)
  • تعریف
  • معیارهای کلیدی برای سنجش
  • ابزارهای سنجش
  • سازوکارها و ابزارهای ارتقاء
  • توصیف سطوح (از افراطی گرفته تا تفریطی)

ممکن است در مورد مولفه های شخصیت سوالاتی مطرح باشد که:

  • چگونه می توانیم مولفه های مورد بحث شخصیت بچه ها را ارتقاء دهیم؟
  • چگونه می توان اینهمه مولفه را دانه به دانه ارتقاء داد؟
  • آیا خیلی کار لازم ندارد و از حد توان مدرسه بیرون نیست؟

جواب سئوال آخر این است که، خیر! البته انجام این ارتقاء، کار زیادی در طول مدت زمان زیاد لازم دارد، اما کاملا امکان پذیر است. البته در حد مشخص!

مدرسه شخصیت هیچ تضمینی ارائه نمی کند که تمام شاگردان به حد مشخصی ارتقاء شخصیت یابند. این مدرسه شاگردانی که در بستر آن تحصیل می کنند را مجبور به تغییر نمی کند. بلکه تغییر آنها را تمهید و تسهیل می کند. شکل گیری مولفه های شخصیت به صورت ناخودآگاه اتفاق می افتد.

ما بچه ها را برای ارتقاء مولفه های شخصیتشان، باید درگیر کارهایی بکنیم، که این کارها این مولفه ها را ارتقاء می دهند. نمونه هایی از برخی از فعالیتهایی را که در مدرسه حکمت رایج است، از منظر تاثیر گذاری بر مولفه های شخصیت مرور می کنیم:

ظرفشویی: ظرفشویی نباید به عنوان یک کار اجباری و بیگاری توسط بچه ها تلقی شود. برخورد مربیان و کادر مدرسه باید به گونه ای باشد که بچه ها خودشان با رغبت برای ظرفشویی بیایند. بسته به عملکرد مربیان، ظرفشویی برای اغلب بچه ها فعالیتی جالب است و در مجموع بچه ها با ظرفشویی ارتباط خوبی برقرار می کنند. اگر بخواهیم مولفه هایی که از جدول مولفه های خصوصیات در ظرفشویی پوشش داده می شود را در نظر بگیریم، تقریبا نزدیک به نیمی از مولفه ها (38 تا از 89 مولفه) در ظرفشویی به نحوی ارتقاء پیدا می کنند.

کسب و کار: فعالیت دیگری که در مدرسه حکمت به عنوان یک فعالیت جدی توسط همه بچه ها در همه سالها دنبال می شود، کسب و کار است. اگر  مولفه های متاثر از کسب و کار را در جدول در نظر بگیریم، از 89 مولفه، تنها 23 مولفه پوشش داده نشده و باقی مولفه ها به نحوی پوشش داده می شود.

مسابقه امدادی: در این مسابقه، دو کلاس از پایه های مختلف، (معمولا یک پایه از شاگردان بزرگتر و یک پایه از شاگردان کوچکتر) با هم یک تیم را تشکیل می دهند. کل اعضاء تیم باید در بازی نقش ایفا کنند. به عبارت دیگر در این مسابقه تمام شاگردان بازیگرند و کسب امتیاز می کنند. مسابقه امدادی فقط یک مسابقه مفرح و ورزشی نیست. مسابقه ای است که هدف آن ارتقاء بسیاری از خصوصیات شخصیتی شاگردان است و شاگردان در این مسابقات، مدیریت، تدبیر، برنامه ریزی، صبر، خونسردی و بسیاری خصوصیات دیگر را کسب می کنند.

میزگرد گفتگوهای سیاسی و اجتماعی: فعالیت دیگری است که در مدرسه انجام می شود. یک موضوع سیاسی و اجتماعی به عنوان موضوع میزگرد انتخاب شده و بچه ها در مورد آن به بحث و گفتگو می پردازند. برخی مولفه های شخصیتی نیز در این گفتگوها ارتقاء می یابد.

باغبانی: همه بچه های مدرسه حکمت در طول سال باغبانی کرده و از باغچه ها و زمینهای کشاورزی خود نگهداری و عملا از محصولات خود استفاده می کنند.

عکاسی و فیلمبرداری: تلاش بر آن است که هر شاگرد مدرسه حکمت عکاس و فیلمبردار باشد. هر چند به دلیل محدودیت امکانات این هدف بصورت کامل محقق نشده، اما اغلب بچه ها در این فعالیت درگیر هستند. عکاسی دید بچه ها را به محیط عوض کرده، توان مشاهده خوبی به آنها می دهد و بسیاری از مولفه های شخصیت را ارتقاء می دهد.

نظافت کلاس و مدرسه: همه بچه ها در نظافت مدرسه نقش جدی دارند و به صورت برنامه ریزی شده نظافت کلاس خود، محوطه عمومی سالنها، حیاط، باغ، محوطه ظرفشویی، شیشه ها (بخصوص در هنگام خانه تکانی) و حتی گاه دستشویی ها را بر عهده دارند.

برگزاری مراسم: همه بچه ها در موارد متعدد در طول سال، در برگزاری مراسم مدرسه مشارکت فعال دارند. تمام مراسمات توسط شاگردان برگزار می شود و همه شاگردان باید در مراسم، طبق برنامه اجرا داشته باشند. مراسم صبحگاه، بین دو نماز و جشنهای موردی و فصلی مدرسه، همه توسط شاگردان مدیریت و اجرا می شود. حتی مجری گری، تدارکات، صوتی و پشت صحنه نیز بر عهده شاگردان است.

برگزاری نمایشنامه: تاکید بر آن است که همه بچه های مدرسه حکمت در فن نمایش مهارت داشته باشند.

حضور شاگردان معلول و کم توان جسمی و ذهنی و یادگیری: همه بچه های مدرسه، در تعامل با این شاگردان، چیزهای زیادی یاد می گیرند. آنها یاد می گیرند صبر داشته باشند، به دیگران احترام بگذارند، روی افراد کم توان حساب باز کنند و … شاگردان کم توان هم یاد می گیرند خود را جدی بگیرند، اعتماد به نفس داشته باشند و ….

روز بدون کادر: روزی که تمام فعالیتهای مدرسه توسط شاگردان اداره می شود و از حدود یک ماه قبل شاگردان برای تصدی مسئولیتهای مدرسه نزد کارکنان مدرسه آموزش دیده و گواهینامه های لازم را کسب کرده و در روز موعود اجرا را بر عهده می گیرند. این روز دوبار در هر سال، طبق برنامه سالیانه مدرسه اجرا می شود.

برگزاری نمایشگاه دست ساخته ها: که هر کدام از شاگردان غرفه ای را دایر کرده و محصولات دست ساخته خود را در آن ارائه کرده، یا آزمایشها و فعالیتهایی را انجام می دهند.

جامعه دانش آموزی: نه فقط یک شورای خشک و خالی، بلکه ساختاری شامل قوه مجریه، قوه قضائیه، قوه مقننه و شورای نگهبان، که سالیانه دوبار انتخابات آن برگزار شده و فعالیتهای مدرسه از جمله برگزاری مراسم مدرسه را به صورت جدی بر عهده می گیرند.

اینها نمونه هایی از سازوکارهایی است که بر ارتقاء شخصیت شاگردان اثر دارد.

آیا بچه ها بعد از ورود به متوسطه دوم و طی این دوره شخصیتشان تغییر نمی کند؟ و آنچه از حکمت به دست آورده اند با آنها می ماند؟

ابعادی از شخصیت که در کودکی بدست می آیند، ماندگارترند. بخصوص آنچه که در دوره پیش از دبستان در خانه و خانواده شکل می گیرد و دبستان مرحله بعدی شکل گیری شخصیت است و آنچه در دبستان شکل می گیرد، در مراحل بعدی عمر چندان دستخوش تغییر نمی شود. هر چه در سن بالاتری اتفاقاتی تاثیرگذار در شخصیت رخ دهد، تاثیرات آن نسبت به سنین پائین کمتر خواهد بود.

اگر دانش آموزی به چنین شخصیتی رسیده باشد، پس اصولا نباید وقتی سیستم تغییر می کند عملکرد ضعیف تری نسبت به بچه های سیستم دیگری داشته باشد، یا حداقل در طول یکی دو سال باید توانایی رقابت با سایر بچه ها را بدست بیاورد. آیا این درست است؟

همینطور هم هست. تا حد زیادی برای ما قطعی است که در انتهای دوره مدرسه حکمت، بچه ها نسبت به آنچه که در مدارس رسمی می توانستند بشوند، در جایگاه بالاتری قرار می گیرند و می توانند با سرعت خوبی حتی در مواردی نظیر حفظ کردن و تست زدن، خود را به بچه های دیگر برسانند و حتی از آنها جلو بیافتند.

البته دو نکته را نباید فراموش کرد:

اول اینکه شکل گیری شخصیت بچه ها در این مدت نسبی است. بسیاری از بچه ها در عین اینکه توانمندیهای خوبی در ابعاد شخصیتی پیدا می کنند، بارقه هایی از شخصیت نامطلوب را هم کماکان بر دوش دارند. ضمن اینکه مولفه های مطلوب شخصیت هم به صورت کامل و مطلق در مدرسه حکمت محقق نمی شود و این جریان هنوز جای کار و اصلاح و تکامل بسیار دارد. پس انتظار مطلقی از شخصیت بچه هایی که از مدرسه حکمت بیرون می روند نداشته باشید. اما می توانید انتظار تغییرات مشهود و قابل ملاحظه داشته باشید.

دوم اینکه یکی از چیزهایی که بچه های ما بعد از وارد شدن به متوسطه با آن مواجه می شوند، رفتارهای ناموزون مدرسه و نظام آموزشی با آنها و نیز دروسی است که برایشان محرز شده که در زندگی واقعی شان به دردشان نخواهد خورد. بچه ها با این سختی مواجهند که نامطلوبیتهای مذکور را درک می کنند و از آن رنج می برند. شاید یک شاگردی که سالها در مدارس رسمی درس خوانده، مسئله کاملا برایش طبیعی باشد و فکر کند که همین است که هست. اما بچه های ما از دیدن حقیقت رنج می برند. این چیزی است که نمی توانیم انکار کنیم. اما به خاطر آن نمی توانیم بچه ها را از آموزش و یادگیری واقعی محروم کنیم و بگوئیم: “حالا که بچه ها بعدها از برخورد با واقعیتهای الگوی نامطلوب رنج خواهند برد، پس ما هم همین الان آن الگوی نامطلوب را در مورد آنها اجرا کنیم”. این حرف قطعا منطقی نیست. تلاش ما بر آن است که بچه ها را برای تحمل این رنج ها و سختی های بعدی فکورانه تربیت کنیم.

برای شکل گیری فرهنگ مطلوب در شاگردان مدرسه، چه برنامه ها و اقداماتی انجام می شود؟

یکی از مؤلّفه‌ها و ارکان اصلی مدرسه‌ی حکمت، مدرسه‌ی فرهنگ است. در مدرسه‌ی فرهنگ باید سازوکارهایی را فراهم بکنیم، برای این‌که فرهنگ بچّه‌ها را تغییر بدهیم و تغییر دادن این فرهنگ مستلزم لوازم و شرایطی است و فقط گفتن، فرهنگ را تغییر نمی‌دهد. مثلاً اگر فرض بکنیم که یک شخصی در مورد فرهنگ کار مشکل دارد و به انجام کار خود مقیّد نیست، ما نمی‌توانیم بیاییم یک جلسه یا کلاس بگذاریم و برای او توضیح بدهیم که شما باید فرهنگ کار داشته باشید. فرهنگ کار، زمانی تغییر می‌کند که شخص به طور عملی درگیر یک محیط کاری باشد که فرهنگ کار بالایی در آن محیط قرار دارد، انتظارات مناسبی در آن محیط کار از او وجود دارد و اگر این شخص عملکرد نامناسبی در آن محیط داشته باشد، قطعاً محیط نسبت به او واکنش منفی نشان می‌دهد و به همین دلیل شخص به تدریج بافت آن محلّ کار و آن شرایط کاری و آن فرهنگ را در خود می‌گیرد. پس ما اگر می‌خواهیم فرهنگ‌ها را تغییر بدهیم، باید وارد میدان عمل بشویم.

تمام مؤلّفه‌های فرهنگ و تمام حوزه‌ها و زمینه‌های فرهنگی، شکل‌گیری آن‌ها در عمل است. هیچ زمینه‌ای وجود ندارد که ما فقط راجع به آن صحبت بکنیم و بتوانیم فرهنگ را منتقل بکنیم.

 نکته‌ی خاصّ دیگر این است که عمل غیر مستقیم دارای اثر بیشتری است، یعنی اگر این‌که ما به شاگردان بگوییم: بچّه‌ها می‌خواهیم فرهنگ کار ما درست بشود، خوب حالا بیاییم این کار را این‌طور انجام بدهیم. چیزی که در ذهن شاگرد می‌ماند، رفتار خودآگاهانه‌ای است برای این‌که کار را به شکل درست انجام بدهد. در صورتیکه در فرهنگ، رفتارها به شکل ناخودآگاه شکل می گیرد. یعنی آن چیزی که به شکل ناخودآگاه اتّفاق می‌افتد و ما راجع به آن فکر هم نمی‌کنیم، عمل می‌کنیم، تا آن موقع می‌توانیم بگوییم فرهنگ شکل گرفته است و برای شکل گرفتن مؤلّفه‌های فرهنگ به شکل ناخودآگاه، باید فضایی را فراهم بکنیم که شاگرد راجع به آن چیزی که دارد یاد می‌گیرد، خیلی صحبت نکند یا ما در مورد آن موضوع صحبت نکنیم، بلکه عمل بکنیم. در حین عمل خود شاگرد به طور ناخودآگاه متوجّه می‌شود که باید این‌گونه عمل بکند.

و این عمل ما باید طولانی مدّت اتّفاق بیفتد، باید تداوم داشته باشد، نباید قطع بشود، نباید رها بشود. فرهنگ چیزی نیست که با یک روز، دو روز، پنج روز یا شش ماه عمل کردن شکل گیرد. سال‌ها زمان لازم دارد تا فرهنگ شکل بگیرد. پس ما در مورد فرهنگ هر کاری را که می‌خواهیم بکنیم، باید به شکل غیر مستقیم با عمل و به شکل مداوم و لاینقطع اتّفاق بیفتد و صبر و بردباری داشته باشیم تا اثر بکند و نتیجه‌بخش بشود.

در سیستم مدرسه حکمت در بحث اهداف عمومی، بخش بسته های فرهنگ به عنوان یک عنصر سیستمی خیلی مهم  قرار دارد. در مورد این‌که چگونه سازوکار آموزش و ارتقای فرهنگ در مدرسه جاری بشود و کجاهای مدرسه چه فرهنگی را دارد منتقل می‌کند، مدل و نموداری باید وجود داشته باشد که براساس آن نمودار تشخیص بدهیم که اگر مثلا بچّه‌ها دارند ظرف می‌شویند، ظرف شستن کدام یک از این خصوصیات فرهنگ را ارتقا می‌دهد.

به عبارت دیگر هر جایی، هر رویه‌ی سیستمی در هر حوزه‌ای تعریف می‌شود، اثرگذاری فرهنگی آن و اثر گذاری روی مؤلّفه‌های فرهنگی آن باید روشن باشد. یعنی ما باید بدانیم اگر بچّه‌ها باغبانی می‌کنند، مراسم صبحگاه اجرا می‌کنند، کسب و کار به راه می‌اندازند و اجرا می‌کنند، یا اداره‌ی مدرسه را به عهده می‌گیرند و الی آخر، هر کدام از این کارهایی را که انجام می‌دهند چه اثرهایی در کجاهای فرهنگ، در کدام بسته‌ها، در کدام مؤلّفه‌ها می‌تواند داشته باشد و باید داشته باشد و اداره‌کنندگان به این موضوع دقّت داشته باشند و با نوع برخوردی که در انجام فعالیتها با شاگردان دارند، به شکل گیری این فرهنگ ها کمک کنند و نه اینکه باعث از بین رفتن آنها شوند.

فرهنگ تقيد به كار، مراقبه و خود سنجي، احترام به بزرگترها، دعا، مشاركت در فعاليتهاي اجتماعي، مسواك زدن، بهداشت فردي، يادداشت برداري و گزارش نويسي، بي‌تكلف و ساده بودن، نماز جماعت اول وقت، كمك به همديگر در انجام كارها،‌ خواندن قرآن، استفاده مناسب از ابزارها، نگهداري لوازم و تجهيزات فردي و عمومي، از مهمترين مولفه‌هاي فرهنگ محسوب مي‌شوند؛ كه سازوكارهاي مشخصي در برنامه درسي مدرسه براي ارتقاء آنها پيش بيني شده است.

ضمنا سنجش و ارزيابي آموخته‌هاي شاگرد در حوزه  فرهنگ و شخصيت، به صورت غير مستقيم انجام شده و شاگردان مورد امتحان رسمي قرار نمي گيرند و بازخورد فوري در قبال رفتارشان به آنها داده نمي شود. در مورد بروز پيدا كردن آموخته هاي آنان نيز به آنها فرصت داده مي شود و انتظار يادگيري فوري از آنها نمي‌رود.

مهارت آموزی در این مدرسه به باغبانی و آشپزی و چیزهایی از این قبیل ختم می شود که بنظر نمی رسد برای یک فرد در آینده زیاد مناسب باشد، چون گستردگی ندارد و در آینده این مشاغل زیاد مناسب نیستند.

فعالیتهایی نظیر باغبانی و آشپزی و نظایر آن، اصل نیستند. یعنی بچه ها قرار نیست در مدرسه باغبانی یاد بگیرند یا آشپزی و ظرفشویی و … بلکه در خلال این فعالیتها شخصیتشان شکل می گیرد و پشتکار، جدیت، اعتماد به نفس، خلاقیت، قدرت تعامل با دیگران، دقت، صبر و بردباری، پیگیری تا حصول نتیجه، فرهنگ کار، فرهنگ سلامت و نظایر آن در آنها افزایش پیدا کرده و تثبیت می شود. باغبانی و کسب و کار و …. بستری برای کسب شخصیت و فرهنگ و مهارتها و دانش محسوب می شوند و خودشان فی البداهه موضوعات اصلی نیستند.

آیا به برنامه چندفرهنگی توجه کرده اید؟ اگر مثلا یک مسیحی یا یک افغانی به مدرسه شما مراجعه کند ثبت نامش می کنید؟

ما هم قبلا و هم همین الان از عزیزان افغانی در مدرسه داشته و داریم. همکاران اهل تسنن هم داشته ایم. اینکه یک مسیحی بخواهد به مدرسه ما بیاید برای ما سخت نیست، ولی اگر برای ایشان سخت نباشد از نظر ما مشکلی وجود ندارد. بچه هایی از طبقات مختلف جامعه  و قومهای مختلف را هم در کنار هم داریم و آنها یاد می گیرند چطور با هم باشند و دوستانه تعاملات خوبی داشته باشند.

اما اینکه اصلا خودمان فرهنگ مشخصی نداشته باشیم و بگذاریم هر کس فرهنگ خودش را داشته باشد، خوب معلوم است که اینطور نیست.

ما فرهنگی مبتنی بر مبانی معرفتی اسلامی را  در مدرسه جاری می کنیم. برای ارتقاء این فرهنگ هم برنامه داریم. دائما هم این فرهنگ را مورد پالایش و رفع نقص قرار می دهیم. ما در مدرسه حکمت یک فرهنگ مشخص داریم. بروز رفتارهای فرهنگی دیگر هم تا زمانی که آسیبی به دیگران وارد نکند و از مرزهای نامطلوبیتهای مشخص عبور نکند، بلامانع است. فرهنگ قومیتهای مختلف به سادگی در مدرسه حکمت در کنار هم قرار می گیرند.

اعتقاد دارم حتی در جوامعی که از چند فرهنگی با معنای پذیرش همه فرهنگ ها صحبت می کنند، خودشان فرهنگ کاملا مشخصی دارند و این فرهنگ را به همه القاء می کنند. چند فرهنگی به معنای تکثر فرهنگها با معنای مطلق آن می شود چاله میدان که هر جور حرفی و هر جور کاری در آن اتفاق می افتد. حتی در چاله میدان هم کسی بخواهد با فرهنگ دیگر، مثلا فرهنگ جامعه پزشکان وارد این جامعه شود، با او برخورد هنجاری و فرهنگی می شود. این خاصیت فرهنگ است. حتی در همان مدارسی که صحبت از پذیرش فرهنگهای مختلف می شود، اگر کسی بخواهد جلوی دیگران مثلا نماز بخواند، بعضا به جرم تبلیغ دین خاص با او برخورد می شود و اگر برخورد نشود، رفتار هنجاری خوبی با او نمی شود. او باید رفتار دینی خود را پنهانی انجام دهد.

توضیح دهید که از نظر شما مدارس دیگر چطور فرهنگ را نابود می کنند؟

بگذارید از یک مثال استفاده کنم. مدارس با شیوه تاکید بر کتابهای درسی و تست زدن، اولین چیزی که از بین می برند هویت بچه ها است. بچه ها نمی توانند خودشان باشند، با نیازها و شرایط و علائق و خصوصیات خودشان. آنها باید آنگونه باشند که نظام آموزشی تعریف کرده. آنها باید آن چیزی را بخوانند که کتاب درسی به آنها دیکته می کند. آنها اجازه فکر کردن جور دیگری ندارند. آنها نمی توانند خودشان باشند. آنها اجازه هیچ ابتکار و خلاقیتی را در طی مسیر خود ندارند. با خلاقیت و رفتارهای خلاقانه برخورد می شود.

یا مثالی دیگر، در الگوی کلاس با 30 شاگرد و یک معلم کنونی، علیرغم اینکه چندین شاگرد در کلاس حضور دارند، اما تمام تعامل به صورت یک به یک است. هر شاگرد با معلم خود. تعامل بین شاگرد با شاگرد بقل دستی نه تنها ممدوح نیست، بلکه کاملا مذموم است. او توبیخ می شود که : “به بقل دستی ات چکار داری؟”. در این فضا ما داریم روح همکاری و تعامل و کار گروهی را در بچه ها نابود می کنیم.

اینها مثالهایی است. مثالهایی از این دست فراوان است.

آیا شما در مدرسه به دنبال ساخت یک شهروند مطلوب هستید؟

یکی از خصوصیات یک انسان مطلوب، شهروند مطلوب بودن هم هست. ما به دنبال تربیت (نه ساختن) خودجوش و خودساخته انسان مطلوب هستیم. خصوصیت این انسان مطلوب را هم تا جائی که قرآن به ما یاد داده انسان متقی است. برای همین ما آرمان خود را راه انداختن مدرسه تقوی می دانیم.

آیا شما محیط مدرسه تان را به محیط جامعه شبیه سازی کرده اید که می تواند مکانی برای هویت یابی در جامعه‌ اسلامی باشد؟

بله همینطور است. یکی از وجوه تمایز مدرسه حکمت، مدرسه اجتماعی است. مدرسه اجتماعی ایرانی و اسلامی، با احترام و درگیر کردن تنوع فرهنگی.

قطعا محیط زندگی در مدرسه با محیط زندگی بیرون تفاوتهایی دارد. تلاش ما برای یادگیری در مشابهت ها و استفاده از تفاوتها برای امن سازی محیط است.

جواب مفصل: شاگرد بايد براي زندگي كردن در جامعه و درك نيازها، هنجارها و خصوصيات آن و چگونگي رفتارهاي مناسب در آن، آماده شود. اين يكي از وظايفي است كه مدرسه بر عهده دارد.

 شاگردان در مدرسه حکمت، براي زندگي كردن در جامعه‌اي كه در آن قرار دارند، متناسب با نيازها و خصوصيات اين جامعه، آماده مي‌شوند. ضمن اينكه تعامل مناسب و مديريت شده‌اي بين درون و بیرون مدرسه وجود دارد. مدرسه حكمت نه تنها به ايزوله كردن مدرسه از محيط بيرون نمي‌پردازد و تعامل با محيط بيرون را قطع نمي‌كند، بلكه فضایي فراهم مي‌كند كه دانش‌آموز در آن، محيط جامعه و مسائل آن را در درون مدرسه نيز تجربه كند و مدرسه او را در درك خصوصيات و زندگي در اين جامعه، ياري مي‌كند.

در مدرسه‌ی حکمت شاگردان هم در مورد جامعه یاد می‌گیرند، هم برای زندگی کردن در جامعه و هم در جمع و با جمع یاد می‌گیرند. در این مدرسه بستری فراهم می‌شود تا شاگردان هم در درون مدرسه، هم در تعامل مدرسه و خانواده‌ی خود و هم در تعامل با کلّ جامعه یاد می‌گیرند. در این بستر شاگرد به عنوان یک موجود تنها نیست که برای یادگیری و فعّالیّت در محیط مدرسه هیچ نیازی به یارگیری و فعّالیّت‌های سایر شاگردان نداشته باشد. بلکه او به حضور و فعّالیّت سایر شاگردان نیاز دارد. علاوه بر آن که خود او نقش مؤثّری در این جامعه‌ی کوچک ایفا کرده و بقیه‌ی شاگردان نیز به ایفای نقش مؤثّر او نیاز دارند. فعّالیّت او در مدرسه، با فعّالیّت‌های سایر شاگردان و خانواده‌ها و سایر حوزه‌های جامعه گره خورده است و هر یک برای فعّالیّت خود نیازمند عملکرد مناسب سایر افراد است. او به دیگران احساس نیاز می‌کند و تعامل با آنها را به صورت مؤثّر درک می‌کند. در این بستر مربیّان در بسیاری از موارد به جای یاد دادن به افراد تلاش می‌کنند به جمع یاد دهند و این خود افراد جمع هستند که از یکدیگر یاد می‌گیرند.

به طور مثال اگر یک شاگرد بیاید در مدرسه‌ی ما ثبت نام کند اوّلین چیز این است که برود تجهیزات خود را تحویل بگیرد، تجهیزات را از چه کسی تحویل می‌گیرد؟ یکی دیگر از شاگردان ما، مدیر تجهیزات شاگردان است. به آن‌جا می‌رود، فرم می‌دهد، او می‌رود از انبار جنس‌ها را می‌گیرد و به این تحویل می‌دهد. اگر  یک جایی مشکل دارند یا در چایخانه‌ی ما، آزمایشگاه ما، سعی می‌کنیم تا جای ممکن بچّه‌ها را این‌طور درگیر هم کنیم، برای این‌که در اجتماع یاد بگیرند و برای آنها هنجار شود.

برای تامین سلامت شاگردان و زندگی سالم در مدرسه، چه سازوکارهایی در نظر گرفته شده؟

یک وجه مدرسه حکمت، مدرسه‌ی سالم است. این‌که شاگرد در شرایط یک مدرسه‌ی سالم قرار دارد. یعنی هم از نظر جسمی و هم روحی. نه اینکه فقط یک کلاس برای آنها برگزار کنیم و یک سری آموزش در مورد بهداشت بدهیم، بلکه فضای آموزشی این را فراهم می‌کند. ما می‌خواهیم مدرسه‌ای را فراهم کنیم که از بعد سلامت جسمی ‌و سلامت روانی از بچّه ها مراقبت کند. بسیاری از بچّه‌های ما، دارای مشکلات روانی هستند که از مدرسه گرفته‌اند. یکی از کوچکترین این مشکلات، استرس است.

در قالب طرح مدرسه سالم در مدرسه حكمت،‌ ابعاد سه گانه سلامت جسماني،‌ سلامت روحي – رواني و آموزش و فرهنگ سازي سلامت مورد توجه قرار گرفته‌ و سازوكارهاي لازم براي آن ايجاد يا تمهيد شده است.

سلامت جسم در مدرسه سالم: سلامت جسم، از طريق سازوكارهاي مختلفي محقق مي‌شود. پاكيزگي يكي از اين سازوكارها است. پاكيزگي از طرقي نظير عادت به مسواك زدن، اختصاص حوله شخصي و محلي مستقل براي آويزان و خشك كردن آن و پاكيزگي  عمومي محيط، محقق مي‌شود. ارگونومي، سازوكار ديگري براي تحقق سلامت است. هم ميز و هم صندلي دانش‌آموز به شكلي طراحي شده است كه خصوصيات ارگونوميك داشته باشد و هم با تمهيداتي نظير اختصاص قفسه مناسب و انجام تكاليف در مدرسه و عدم نياز به حمل روزانه كتابها و لوازم درسي بين منزل و مدرسه، وزن كيف مدرسه او كاهش چشمگيري يافته و فشار بر ستون فقرات او را كاهش مي‌دهد.

اقدامات ايمني در محيط مدرسه، در فعاليتها، در كارگاه و در سرويس وسيله نقليه،‌ از ديگر سازوكارهاي دستيابي به سلامت جسمي است. ورزش و فعاليتهاي مناسب ورزشي، در محيط مناسب از ديگر سازوكارها محسوب مي‌شود. همچنين تمهيداتي براي بهبود محيط زيست،‌ از طرقي نظير تفكيك زباله‌ها در مدرسه، در نهايت منجر به سلامت جسم در دراز مدت و با دامنه اثر اجتماعي و محيطي مي‌گردد.

يكي از مهمترين سازوكارهاي سلامت جسم، تغذيه مناسب است. ظرف مناسب براي حمل ناهار از منزل، نگهداري سرد آن در يخچال تا ظهر و فضاي مناسب و ايمن براي گرم كردن آن در ظهر و محيط مناسب براي صرف غذا با آرامش، از ابعاد اين سازوكار محسوب مي‌شود. همچنين بهبود ميان وعده‌هاي غذایي و سوق آن از مواد غذایي مضر به مواردي نظير نان و پنير، كره و عسل، ميوه، دوغ، شير و نظاير آن، از ابعاد ديگر اين سازوكارها محسوب مي‌شود.

در وجه ديگر اين سازوكارها، مي‌توان به ايمني در مقابل آلودگي صوتي، از طريق حذف بلندگو از محيط مدرسه اشاره نمود.

ضمن آنكه در مدرسه حكمت،‌ سلامت جسمي دانش‌آموز دائما مورد نظارت و سنجش متخصصان قرار دارد و اطلاعات آن در پرونده سلامتي دانش‌آموز ثبت مي‌شود.

سلامت روح در مدرسه سالم: اولين چيزي كه يك دانش‌آموز براي يادگيري به آن نياز دارد، احساس امنيت است. در برنامه درسي و سازوكارهاي مدرسه،‌ تلاش بر آن است تا از ايجاد تنشهاي زائد پرهيز شود. اين ايجاد احساس امنيت و كاهش تنش از طرقي نظير:

  • فراهم ساختن لوازم و محيط ايمن و امن،
  • آزادي نسبي دانش‌آموز در فعاليتها،
  • توجه به خصوصيات فردي – فرهنگي و برنامه درسي مناسب براي هر يك از وجوه آن،
  • عدم استفاده از سازوكارهایي نظير زنگ خوردن براي تشكيل و اتمام كلاسها،
  • ‌آزادي نسبي در محيط،
  • عدم فشار غير متعارف در فعاليتها و اتخاذ رويكردي متعادل و نرم در برنامه درسي و فعاليتهاي مدرسه و سازوكارهاي مديريت آموزشي،
  • رفتار محترمانه با دانش‌آموزان،
  • عدم برخورد مستقيم با مشكلات رفتاري دانش‌آموزان و تلاش براي رفع آنها از طرق منطقي، آگاهي دهنده، شناخت دهنده و هنجاري،
  • عدم برخوردهاي خشن و نامناسب،
  • سازوكارهاي نرم برنامه درسي در تعيين محتوا، زمان بندي فعاليتها، تقسيم كار و تعريف كار و مسئوليت براي دانش‌آموزان،
  • و در نهايت ويژه گرایي برنامه درسي،‌

تمهيد مي‌شود.

ضمن آنكه تعامل مناسب بين خانواده‌ها و مدرسه‌ و حضور پر رنگ و جدي خانواده‌ها در محيط مدرسه و شركت در فعاليتها و برنامه‌هاي آموزشي،‌ تفريحي و پرورشي‌ و نيز كشانده نشدن تنشهاي فرايند آموزشي به خانه و خانواده از عوامل بسيار موثر در كاهش تنش و ايجاد محيط رواني مطلوب در مدرسه است.

و در سوي ديگر نيز،‌ محيط مدرسه،‌ با فضایي بهره مند از طبيعت، گياهان و باغچه زيبا‌ و استفاده از رنگهایي مناسب، محيطي شاداب را ايجاد مي‌كند كه هر شخصي كه به آن وارد مي‌شود، بلافاصله تحت تاثير قرار گرفته و آرامش محيط مدرسه را درك مي‌كند.

آموزش و فرهنگ سازي سلامت: در اين حوزه از تحقق مدرسه سالم،‌ تلاش مي‌شود تا از طريق آموزش و فرهنگ سازي سلامت، اطلاعات دانش‌آموز در مورد خود او و مسائل مرتبط با سلامتي او افزايش يافته‌ و او را در بروز رفتارهاي مطلوب سوق دهد. مبتني بر سيره نبوي (ص) و نيز آموخته‌هاي علم سلامت در حوزه علوم كلاسيك، رفتارهاي مناسب براي حفظ و دستيابي به سلامتي به دانش‌آموزان آموخته شده و اين رفتارها در او به مثابه يك فرهنگ، نهادينه مي‌شود. از جمله اين رفتارها مي‌توان به عادات موثر در سلامت و بهداشت، نهادينه سازي رفتارهایي نظير مسواك زدن، گذراندن دروس آموزش مرتبط با سلامت (نظير آناتومي بدن و خصوصيات جسم و روح انسان)، مشاهده فيلم‌هاي آموزشي در حوزه سلامت، آموزش كمكهاي اوليه، آموزش تغذيه، ‌آموزش اصول عمومي سلامت و بهداشت عمومي، آموزشها و عادات و رفتارهاي مناسب با حفاظت محيط زيست و فرهنگ سازي سبك زندگي سالم، اشاره نمود. دانش‌آموزان در مدرسه در مورد خود و سلامت خود چيزهاي زيادي ياد مي گيرند؛ و می آموزند كه چگونه از خود مراقبت كنند تا زندگي بهتري داشته باشند.

برای انجام هر چه بهتر فعالیت های آموزشی و تعلیم و تربیت شاگردان، چه منابع و امکاناتی در مدرسه فراهم می شود؟

نخست اینکه فناوري اطلاعات و ارتباطات به عنوان يك توانمند كننده موثر، در مدرسه حكمت بكار گرفته مي‌شود. هم مربيان، هم شاگردان و هم كادر اجرایي مدرسه، از اين فناوري بهره مي‌گيرند. كلاسها به تجهيزات رايانه‌اي مجهز است‌ و مربي در برنامه‌ريزي و ارائه دروس، از آن استفاده مي‌كند.

هر يك از شاگردان نيز به تجهيزات رايانه‌اي مجهزند و از آن در فرايند يادگيري استفاده مي‌كنند. در محيط رايانه، هم مربي و هم شاگرد به بانك غني از منابع آموزشي، شامل چند هزار ساعت فيلم آموزشي، سايتها، نرم افزارها و ساير اشكال محتواي الكترونيكي، دستيابي دارند و اين دستيابي در قالب يك سازماندهي منسجم معنا دار و طبقه بندي شده، فراهم مي‌شود.

همچنين شاگردان در محيط رايانه خود، به سادگي مي‌توانند با اينترنت ارتباط برقرار نمايند. با توجه به نا‌امني و نامطلوب بودن بسياري از نقاط در اينترنت، دستيابي شاگردان فقط به سايتهایي انجام مي‌شود كه توسط مربيان مدرسه مشاهده شده و براي شاگردان قابل استفاده و مناسب تشخيص داده شود. آدرس اين سايتها كه تعداد آنها نيز كم نيست و به چند هزار سايت علمي – آموزشي بالغ مي‌شود،‌ بصورت موضوع‌بندي شده در اختيار شاگردان قرار مي‌گيرد. همچنين در موارد ضروري،‌ جستجو در ساير نقاط اينترنت نيز با ياري مستقيم مربي امكان‌پذير است.

دوم اینکه یک محیط غنی از ابزارها و فعّالیّت‌ها را برای آنها فراهم کرده‌ایم. به عنوان مثال آزمایشگاه چیزی است که در همه‌ی مدارس وجود دارد، منتها همیشه در آن بسته است، ساعت‌های خاصّی بچّه‌ها را به آزمایشگاه می‌برند، مربی آزمایشگاه چیزهایی را با هم ترکیب می‌کند، کاری انجام می‌دهد، می‌گوید بچّه‌ها بیایید نگاه کنید، دیدید؟ می‌گویند دیدیم. بعد می‌گوید بروید. در آزمایشگاه مدرسه‌ی ما همیشه برای بچّه‌ها باز است و هر لحظه بچّه‌های ما بخواهند به آزمایشگاه بروند می‌توانند بروند. فقط یک بزرگ‌تر، خانواده یا مربی باید همراه آن‌ها در آزمایشگاه یا کارگاه باشد. ولی هیچ محدودیّتی از لحاظ استفاده از وسایل یا کارهایی که آنجا می‌توانند انجام دهند ندارند.

مورد دیگر اینکه فضاي محيطي مدرسه مملو از پوسترها و تابلوهاي آيات قرآن و اسماء كريمه الهي است؛ كه آموزندگي فراواني را، به صورت مشاهده و ارتباط غير مستقيم در بر دارد. هر يك از تابلوها و پوسترها به صورت دانسته، هدفمند و برنامه ريزي شده در جاي مناسب خود قرار مي‌گيرد. هر يك از اين پوسترها و تابلوها با هدف گيري يكي از ابعاد شخصيتي و خصوصيات كمال انساني و الهي، زمينه غير مستقيم توجه شاگرد به موضوع مربوطه و تحقق آن هدف را فراهم مي‌كند.

همچنين فضاي عمومي مدرسه،‌ محيطي سرشار از درگيري در مسائل مختلف علمي، عملي و مذهبي را در بر دارد. كلاسها و كارگروههاي شاگردي متعدد (نظير روزنامه نگاري و نجوم)،‌ واگذاري كارهاي مدرسه به شاگردان (در مواردي نظير باغباني،‌ چايخانه، فروشگاه،‌ كتابخانه)، تعريف پروژه‌هاي شاگردان و ارائه نتايج آن براي ساير شاگردان توسط خود شاگردان، تعامل با فضاهاي مفيد و فعال بيروني نظير موزه‌هاي علمي، مسابقات علمي، جشنواره‌ها و كنفرانسهاي علمي شاگردي و نظاير آن، بر غناي اين محيط مي‌افزايد.

هویت شخصی، ملّی و اسلامی شاگردان چگونه در مدرسه شما ارتقاء می یابد؟

ما باید شاگردانی را در مدرسه داشته باشیم که هویت شخصی، هویت ملّی و هویت اجتماعی خود را خوب بشناسند و پایبند به این هویت باشند.

هویت داشتن، یعنی ایرانی بودن برای آن‌ها مهم باشد، رضا بودن، حسن بودن، علی و نقی بودن، هویت شخصی خودشان برای آن‌ها مهم باشد. مهم باشد که خودشان هستند و به خود اهمّیّت بدهند. مثلاً به اهل فلان شهر خود بودن اهمّیّت بدهند و به اهل کشور ایران بودن خود اهمّیّت بدهند. به مسلمان بودن خود از همه‌ی این‌ها بیشتر اهمّیّت بدهند. هویت مسلمانی خود را حفظ بکنند و به سادگی با دیدن چهار تا عکس ظاهر خود را، قیافه‌ی خود را از شکل مسلمانی، به شکل غیر مسلمانی تغییر ندهند.

و اما راهکارهای مدرسه برای ارتقاء این ابعاد هویتی،

  • شاگرد، در مدرسه ياد مي‌گيرد بداند كه كيست، چه ويژگيهایي دارد و خود را بهبود ببخشد. مدرسه براي او با ويژگيهاي منحصر به فردي كه دارد، احترام مي‌گذارد و وي را در ارتقاء و اصلاح آنها ياري مي‌كند.
  • در مدرسه حکمت هر شاگرد خودش است،‌ نه يكي از شاگرد ان. او مطابق استعدادها، علائق و خصوصيات فردي خود ياد مي‌گيرد و ارزشیابی می شود. مسير طي شده توسط او، مي‌تواند با مسير طي شده ديگران متفاوت باشد و او با توجه به خصوصيات و ويژگيهاي فردي از مسير متفاوتي به يك هدف مشخص دست پيدا می كند. مسيري كه با نيازمنديها، خصوصيات، ابعاد شخصيتي و استعدادهاي او تطابق دارد. نه تنها به او نشان داده مي‌شود كه متفاوت است، بلكه به او اجازه متفاوت ماندن داده مي‌شود و اجباري براي هم شكل شدن با ديگران بر او تحميل نمي‌شود.
  • مدرسه براي تحقق ابعاد هويتي، برنامه درسي متفاوتي را پيش روي هر شاگرد قرار مي‌دهد. بدين ترتيب ويژه‌گرایي برنامه درسي، مهمترين ركن در دستيابي به اين هويت است. نقش خود شاگرد در انتخاب مسير، ‌ارزيابي خود از خود،‌ ارزش‌يابي متفاوت، تنوع فعاليتها و برنامه‌ها، مالكيت و احساس تعلق به كلاس و ثبات و هويت محيط، از ملزوماتي هستند كه در بستر برنامه درسي مدرسه، براي تحقق هويت، فراهم مي‌شوند.

نمونه ای از راهکارهای مدرسه برای ارتقاء هویت مدرسه ای:

  • لباس فرم یکی از چیزهایی است که هویّت مدرسه‌ای ایجاد می‌کند. به خصوص اگر لباس فرم، یک لباس متمایز و متفاوت نسبت به مدارس دیگر باشد. کلاه سفید مدرسه‌ی حکمت به اضافه‌ی چفیه و پیراهن سفید و احیانا جلیقه ای که دارای آرم مدرسه حکمت است، به عنوان لباس فرم در نظر گرفته شده است. البته لباس فرم فقط در مراسم رسمی اجباری است و در حالت عادی لباس شاگردان آزاد است ولی باید لباس، موقّر و مناسب شأن شاگرد باشد.
  • مدرسه یک سرود رسمی دارد که خواندن این سرود می‌تواند انسجام هویّت حکمت را در بچّه‌ها تقویت کند. این سرود حاوی ارزش ها و آرمان های مدرسه است که به شکل غیر رسمی آن را به شاگردان منتقل می کند. این سرود هم می‌تواند در مراسم رسمی خوانده بشود و هم در مراسمی مثل کوهنوردی، پیاده‌روی، طبیعت‌نوردی و یا هنگامی که با مینی بوس دارند می‌روند، می‌تواند از فضاهایی باشد که بچّه‌ها آن را با هم بخوانند.
  • مدرسه دارای هیئتی به نام هیئت فاطمی است که بچّه‌ها برای اداره کردن و اجرای آن مشارکت می کنند که این می تواند هویّت ساز باشد و هویّت مدرسه‌ای را به بچّه‌ها منتقل کند.
  • استفاده از نشانه حکمت (لوگو) در تمام متون، فایلها، تصاویر دیواری، تابلوها، محیطها و همچنین استفاده از پرچم حکمت که نشانه حکمت بر آن نقش بسته است، در محیط مدرسه و مراسم رسمی.
  • تبیین آرمانها و سوگندنامه آرمانی مدرسه حکمت که بیان کننده چکیده شخصیت و فرهنگ مطلوب مدرسه حکمت است.

البته لازم است به این نکته توجه شود که هویت سازمانی تا حدی که منجر به رفتارهای سازنده و نهادینه شدن سازمان گردد، مفید است؛ اما زیاده روی در تاکید بر آن و شکل گیری عرق قبیله ای و تعصب جاهلی بر آن، پدیده ای است که باید در جلوگیری از آن مراقبت شود.

آیا مدرسه حکمت ایدئولوژی دارد؟

بستگی دارد که چه تعریفی از ایدئولوژی داشته باشیم.

اگر ایدئولوژی را یک تزریق بیرونی به کودک محسوب کنیم که کودک مجبور باشد با قرار گرفتن در فضای مدرسه آن را با تمام ابعادش بپذیرد، خیر.

مدرسه حکمت ایدئولوژیک نیست. فضای مدرسه به گونه ای است که مفاهیم مورد بحث قرار می گیرند و منطق مسائل مطرح می شود، و بچه ها به فکر کردن و تصمیم گیری بر اساس فکر کردن ترغیب می شوند. حتی پذیرش دین با تفکر باید همراه باشد. اصول دین تقلیدی نیست. باید شخص خودش آن را فهم کند و خودش به آن رو آورد.

اما البته اگر حرفهای خدا را گوش داد و فهمید، اعتقاد ما این است که حرفی بهتر و صحیح تر و محکم تر از حرف خدا پیدا نمی شود. “و من احسن من الله قیلا؟ و من اصدق من الله حدیثا؟ کتابا احکمت آیاته ثم فصلت من لدن حکیم خبیر!” البته این به آن معنا نیست که بچه را مجبور می کنیم که حتما این حرف بهتر را گوش و تبعیت کند. ولی از این صحبت می کنیم که نجات آدمیزاد در این است که حرف بهتر و راست تر و محکم تر را از حکیم و خبیر گوش بدهد. اینکه می گویند خدا هم گفته “فبشر عباد الذین یستمعون القول…” فراموش می کنند که قبل از آن خدا گفته “وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَن يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى” و بعد از آن هم گفته “فیتبعون احسنه”. هر کسی که هر حرفی را گوش کرد و انتخاب کرد مورد بشارت نیست. بشارت به کسی است که در گوش دادن و انتخاب کردن، از بندگی طاغوت اجتناب کنند و بعد از آن حرف احسن را انتخاب کنند، نه آنکه دلشان و تمایلات نفسانی شان می خواهد. حرف احسن هم خود حرف خدا است.

اما اگر منظور شما از ایدئولوژی این باشد که یک دستگاه معرفتی داشته باشد که با انسجام فکری در مورد تمام مسائلی که زندگی اش را تحت تاثیر قرار می دهد، یک تبیین عقلانی از کل مسائل هستی و آنچه او با آنها سروکار دارد را ارائه کند؛ چرا ما ایدئولوژی داریم و آن را هم برای بچه ها تبیین می کنیم و ایدئولوژی ما قرآن و حرف خدا است.

آنهائی که اعتقاد دارند هیچ ایدئولوژی نباید وجود داشته باشد، خودشان یک ایدئولوژی بسیار مهم دارند: “هیچ ایدئولوژی نباید وجود داشته باشد!” این دوستان اول به سراغ رفع تناقض خود بروند، بعد به دیگران کار داشته باشند. انسان بدون ایدئولوژی (با معنای دومی که گفتم نه معنای اول) انسان پوچ باری به هر جهت است که نمی داند کجاست و چه می کند و کجا می رود و چه می خواهد.

آیا مدرسه شما تنها کودکانی را که دارای ایدئولوژی خاصی هستند می پذیرد؟ مثلا اگر یک کودک کرد سنی یا چند کودک زرتشتی یا بودایی وارد مدرسه شما شوند، تکلیفشان در مدرسه شما چه خواهد شد؟

جذب ما بر اساس ایدئولوژی نیست. تنها مانع جذب ما مشکلات اخلاقی غیر قابل هضم است. البته ممکن است یک خانواده یا شاگرد، محیط و رویکرد ما و ایدئولوژی میدان دار مدرسه را نپسندد و به مدرسه ما نیاید. اما ما ایدئولوژی خودمان را در مدرسه به او تحمیل نمی کنیم.

هیچ اجباری در کار نیست. حتی به بچه های شیعه برای نماز خواندن! مثلا همین الان هم خیلی از بچه ها در نماز جماعت شرکت نمی کنند. البته تمام تلاش خودمان را می کنیم که بچه ها به نماز جذب شوند. اما اگر کسی نیامد مجبورش نمی کنیم. بر خلاف مدارسی که بچه ها مجبورند در برنامه ها و فعالیتهای مذهبی شرکت کنند!

منظور از  ایدئولوژی و چند فرهنگی در مدرسه قبلا گفته شد. اگر منظور از ایدئولوژی یک نظام فکری فریز شده است، خودمان هم با مدرسه ایدئولوژیک مخالفیم.

اما اگر منظور کمک کردن بچه ها به یافتن یک انسجام فکری و شکل گرفتن یک نظام فکری است، این اصلا کار اصلی مدرسه است. مدرسه باید به بچه ها کمک کند یک نظام فکری داشته باشند. خودشان این نظام را باید کشف کنند. تاکید می شود. اصول دین فهمیدنی است. تقلید کردنی نیست. خودشان باید برداشت کنند و بفهمند. این به معنای آن نیست که حقیقت متعدد است. حقیقت یکی است. اما هر شخص باید تلاش خود را برای برداشت از حقیقت بکند. نبی اکرم صلی الله و علیه و آله وقتی مبعوث شدند و رسالت خود را به حضرت علی علیه السلام عرضه کردند، حضرت گفتند اجازه دهید فکر کنم. شبی فکر کردند و بعد پذیرفتند. ما دین را عرضه می کنیم. اما بچه ها خودشان باید فکر کنند و برداشت کنند. حالا می خواهند شیعه باشند یا اهل سنت، یا مسیحی، یا بودائی. ولی این که این بچه ها در مدرسه ما تحصیل کنند به معنای آن نیست که ما بی جهت باشیم. خیر ما مسلمان و شیعه هستیم و قطعا برنامه آموزشی مان را بر اساس مبانی معرفتی که از اسلام و معارف تشیع گرفته ایم تدوین می کنیم. اگر کسی بگوید من کاملا بی طرف هستم دروغ می گوید. اصولا امکان ندارد مدرسه بزنید و ایدئولوژی خود را به بچه ها عرضه نکنید. حتی آنکه شعار می دهد که بدون ایدئولوژی باشید، خودش مروج یک ایدئولوژی است و اتفاقا خیلی سفت و سخت تر از آنها که ایدئولوژی خود را ارائه می کنند، از ایدئولوژی بدون ایدئولوژی بودن خود دفاع می کند و همه را مجبور می کند که از ایدئولوژی او تبعیت کنند. همین الان مشاهده بفرمائید. ما که مدعی ایدئولوژی شیعی هستیم قصد داریم همه را مجبور کنیم که این ایدئولوژی را باید در مدرسه خود بکار ببندند؟ و اگر نبندند به آنها تهمت دوری از ایدئولوژی شیعی بودن بزنیم و آنها را تهدید کنیم؟، یا دوستانی که اهل ایدئولوژی بدون ایدئولوژی بودن هستند قصد دارند همه را به تبعیت از ایدئولوژی خود مجبور کرده؟ و اگر نکنند، آنها را به ایدئولوژی گرائی و بلا آوردن بر سر بچه های مظلوم و چه و چه متهم می کنند؟ کمی به این موضوع که گفته شد فکر کنید.

و البته وقتی ما مدرسه مان را بر اساس ایدئولوژی شیعی تاسیس می کنیم، ممکن است کس دیگری هم مدرسه ای با ایدئولوژی اهل سنت یا مسیحی تاسیس کند و دیدگاهی غیر دیدگاه شیعی ما داشته باشد.

چرا شاگرد باید چفیه بیاندازد روی دوشش؟ به عنوان یک نماد ویژه؟ این را نوعی تلقین ایدئولوژیک نمی دانید؟ یا می دانید ولی اصلا هدفتان هم همین است؟

بله، نمادی است برای مقاومت و روحیه بسیجی! همین یک چفیه کلی پیام به بچه ها منتقل می کند و فرهنگ سازی می کند. این انتخاب ما برای مدرسه خودمان است. خانواده هایی هم که ما را انتخاب می کنند، این را می دانند و آنها هم این را انتخاب می کنند و الزامی برای اینکه همه مدارس اینگونه باشند نمی بینیم.

تلقین ایدئولوژی نیست. بچه های ما فکور بار می آیند و خودشان تفکرشان را انتخاب می کنند. این یک همسوئی ملی و هویتی است. شما چرا پرچم ایران را انتخاب می کنید؟ پرچم ایران ایدئولوژی شما را تعیین می کند؟ یا ملیت و هویت ملی شما را؟ این یک پرچم است برای روحیه بسیجی.

منظور از آموزش ویژه گرا چیست؟

با تعمق و شناخت مطلوب از فراگير، مدرسه‌ حکمت تلاش مي‌كند تا شاگرد به شناخت كافي در مورد پديده‌ها دست يابد؛ و براي تحقق اين شناخت، مدرسه نيز از او شناخت كافي دارد و برنامه درسي را متناسب با خصوصيات و استعدادها و شرايط وی تنظيم مي‌كند.

دستيابي دانش‌آموز به شناخت، مستلزم حركتي است كه آگاهانه، مبتني بر دانسته‌ها و خصوصيات او تنظيم شده باشد. بنابراين اولين چيزي كه براي شناخت لازم است، تبيين مدلي از دانسته‌هاي شاگرد است. در مدرسه حكمت، سامانه مديريت آموزشي حکمت(سماح)‌ بر اساس اطلاعاتي كه از خود شاگرد و مربي كسب كرده است و نيز فعاليتهایي كه شاگرد در تعامل با اين سيستم داشته است، مدلي از دانسته‌ها و خصوصيات وی را تبيين مي‌كند. بر اساس اين مدل، شاگرد و مربي با سهولت بيشتري در مورد خلاء‌ها و مسير آينده تصميم مي‌گيرند و مسيري را انتخاب و تنظيم مي‌كنند، كه بهترين اثر را در رساندن شاگرد به بصيرت و شناخت از پديده هاي مورد نظر، فراهم آورد.

مدرسه حكمت چگونه با سيستم رسمی آ.پ در برنامه درسی و مقايسه دانش آموزان تلفيق می شود؟ برنامه رسمی آ.پ كه همان تدريس كتب رسمی است در مدرسه حكمت چطور اتفاق می افتد؟

درگیر شدن مدرسه با رویکرد ترکیبی حکمت با کتابهای درسی از دو طریق اتفاق می افتد:

در طریق اول، در عین درگیر شدن بچه ها در مسائل کاربردی و عینی، مربی با اشرافی که نسبت به موضوعات موظف کتابهای درسی بچه ها دارد، در زمانی که بچه ها با موضوعی مواجه می شوند که مرتبط با موضوعات رسمی آنها است، مثلا در هنگام باغبانی با انواع خاک که یکی از موضوعات کتاب درسی علوم آنها است، ضمن بحث در مورد موضوع، از بچه ها خواسته می شود که در موضوع مربوطه (انواع خاک) جستجو و تحقیق کنند. این جستجو و تحقیق می تواند از طریق کتابهای کتابخانه، منابع در دسترس از طریق رایانه، و کتاب درسی (به شکل یک دایره المعارف – نه به صورت دستورالعمل مرحله به مرحله و فصل فصل) صورت گیرد. ضمن این جستجو و تحقیق، در صورتی که بچه ها خودشان به موضوعات مطرح شده در کتاب درسی رسیدند که نگرانی مربی از این پوشش رفع می شود. اما اگر هم نرسیدند، مربی مجاز است که پس از تحقیق آزاد بچه ها، بچه ها را برای کنترل مطالب کتاب درسی، به کتاب درسی هم سوق دهد.

 در طریق دوم از طریق آموزش چند سطحی، بچه ها را مستقیما درگیر کتابهای درسی می کند، اما در فرایندی متفاوت! در ادامه به این موضوع خواهیم پرداخت.

لازم است به این نکته اشاره کنم که الگوی مدرسه حکمت به صورت مطلق آن، تا درجه زیادی ترکیبی است. اما برای تطابق با واقعیتهای محیط، بخصوص نظام فعلی آموزش و پرورش، مجبور است به کتابهای درسی هم پوشش دهد. کتابهای درسی مبتنی بر رویکرد موضوعی و تجزیه گرا سازماندهی شده اند.

چرا شما می گویید برای تطابق با واقعیتهای محیط، بخصوص نظام فعلی آموزش و پرورش، مجبورید کتابهای درسی را هم پوشش دهید. چرا از كلمه “مجبور” استفاده نموده ايد؟ يعنی نظام آموزشی كنونی اينقدر دارای اشكال است؟

مشکل کتابهای درسی، هر چقدر هم خوب تدوین شده باشد، آن است که بچه ها در تعامل با محیط عینی و کاربردهای واقعی به فصول کتاب برخورد نمی کنند، بلکه بر اساس فصل بندی از پیش تعیین شده ای به مباحث وارد می شوند. من این بحث را یاد می گیرم چون به من دیکته کرده اند که یاد بگیرم؛ نه آنکه دغدغه ای برای یاد گرفتن آن دارم.

 اما وقتی من با برخورد با محیط عینی به یک موضوع برخورد می کنم و بر اساس این برخورد به جستجوی آن می پردازم، برای فهمیدن و بکاربستن آن دغدغه دارم. این موضوع را با انگیزه درونی خودم جستجو و فهم می کنم و به همین دلیل ساده تر آن را یاد می گیرم و وقتی یادگرفتم، تقریبا هرگز آن را فراموش نمی کنم.

چطور به بچه ها در یک کلاس در زمینه های مختلف و در سطوح مختلف تعلیم کنیم؟

در روش متداول سخنرانی، مربی مجبور است میانگین گرفته و بر حسب توانمندی متوسط، مباحث را ارائه دهد.

برای پاسخ به سئوال فوق لازم است از ابزار کلاس معکوس استفاده کنیم.

در روال معمول، معلم در کلاس عمومی تدریس می کند و شاگردان به صورت انفرادی تمرین انجام می دهند.

در کلاس معکوس، ماجرا برعکس می شود: شاگردان به صورت انفرادی یا گروهی یاد می گیرند (از طریق بسته های آموزشی خود آموز) و بعد به صورت گروهی و با حضور و درگیر شدن مربی تمرین حل می کنند.

اگر ما موضوعاتی را که بچه ها باید یاد بگیرند (به واسطه قرار داشتن در موضوعات ضروری کتابهای درسی) یا تمایل دارند یاد بگیرند (با دغدغه و علاقه شخصی)، در قالب بسته هایی عرضه کنیم و بچه ها به صورت گروهی یا فردی بتوانند بسته ها را گرفته، مطالعه و مشاهده و اجرا کنند و بعد در جلسه کارتمرین با حضور مربی خود تمرینهای آن را انجام دهند، وقتی یک شاگرد یا یک گروه یک بسته را تمام کرد، می تواند سراغ بسته دیگر برود.

در چنین شرایطی ممکن است یک شاگرد در هفته 4 بسته ریاضی را بگذراند و شاگرد دیگر در همان هفته 2 بسته ریاضی را. ممکن است در همان هفته شاگرد اول 2 بسته علوم تجربی را بگذارند و شاگرد دوم 5 بسته را.

به این ترتیب هر کس در هر زمینه ای که توان و استعداد و علاقه بیشتری دارد، با سرعت بیشتری جلو می رود.

حال اگر بسته های کتاب درسی تمام شد چه؟ اشکالی ندارد! بسته های کتابهای درسی سالهای بعد و موضوعات حاشیه ای هم که وجود دارند. بچه ها می توانند به آنها وارد شوند.

دو استراتژی برای پوشش سرعت بیشتر شاگردان وجود دارد:

عمق بیشتر – شاگردی که با سرعت بسته ای را با کیفیت خوب می گذارند، وارد بسته های حاشیه ای و عمیق تر همان موضوع شود.

طول بیشتر – شاگرد بسته های بعدی را بگیرد و به مباحث  سالهای بعد و زمینه های دیگر وارد شود.

ما به چنین میدانی آموزش چند سطحی می گوییم.

وقتی آموزش چند سطحی را به صورت واقعی آن اجرا می کنید، از سرعت حرکت بچه ها و توان یادگیری آنها حیرت می کنید. تخمین ما از معدل یادگیری بچه ها، 4 برابر روش میانگین گیری نظام آموزش رسمی است. یعنی بچه ها در این روش می توانند بطور معمول 4 برابر بیشتر یاد بگیرند.

و جالب است که بدانید این یادگیری با توجه به دغدغه خود بچه ها، بدون زحمت و فشار مربیان و اولیاء صورت می گیرد. بچه ها خودشان تمایل دارند طبق گرایش فطری شان با سرعت بیشتری یاد بگیرند. مربیانی که تجربه کلاس چند سطحی را به خوبی اجرا کرده اند، کاملا بر این موضوع واقفند.

چرا کارهایی مثل ظرفشویی، نظافت کلاس و مدرسه و مانند اینها بر عهده شاگردان گذاشته می شود؟

همانطور که قبلا اشاره شد يکي از ابعاد مدرسه حکمت، مدرسه زندگي است. بايد سازوکارهايي وجود داشته باشد تا شاگردان در اين مدرسه براي زندگي در جامعه آماده ‌شوند. آنها ياد مي‌گيرند كه چگونه مسائل زندگي خود را حل كرده و روي پاي خود بايستند.

به عنوان مثال، ظرف شستن يکي از فعاليتهايي است که اين امر مهم را تمهيد مي كند. ظرف شستن مي تواند در ارتقاء مهارت هاي زندگي، ارتقاء خصوصيات فردي از جمله ايجاد تجربه همکاري و کار گروهي، جديت، پشتکار،‌ قانونمداري، نظم، پاكيزگي، دقت، حفاظت از لوازم، سرعت، اعتماد به نفس، تلاش تحرك و جنب و جوش، مسئوليت پذيري، سادگي و بي تكلف بودن، صرفه جویي، ابعاد مختلف فرهنگ كار و ابعاد مختلف مهارتهاي كارهاي خانه و امور روزمره نقش جدي داشته باشد. با توجه به ابعاد مختلف يادگيري كه در ظرف شستن اتفاق مي‌افتد، ظرفشویی يكي از برنامه هاي كاملا جدي تمام پايه هاي آموزشي (از اول ابتدائي تا انتهاي دبيرستان و حتي سطوح بالاتر) است و تاكيد زيادي بر اجراي كامل و دقيق آن وجود دارد.

همه بچه های مدرسه حکمت تجربه ظرفشویی مفصلی دارند! برای همین منظور حوض ظرفشویی خاصی طراحی شده (که اتفاقا با مشارکت خود بچه ها طراحی و ساخته شده است) و هر روز یکی از کلاسها ظرفهای مدرسه را می شوید.

نکته مهم این است که ظرفشویی، نظافت کلاس و مدرسه و اینها نباید به عنوان یک کار اجباری و بیگاری توسط بچه ها تلقی شود. برخورد مربیان و کادر مدرسه باید به گونه ای باشد که بچه ها خودشان با رغبت برای انجام این کارها بیایند. بسته به عملکرد مربیان، برای اغلب بچه ها اینها فعالیتهای جالبی هستند. البته باید این را از بچه ها بپرسید! اما در مجموع بچه ها با این کارها ارتباط خوبی برقرار می کنند.

ضمن اینکه مدرسه‌ی حکمت از این نظر که بر یاد دادن عملی آنچه باید توسط بچّه‌ها یاد گرفته شود، تمرکز می‌کند، یکی از محورهای خود را مدرسه‌ی عمل قرار داده است. ما فکر می‌کنیم که بچّه‌ها آن چیزی را که یاد می‌گیرند، باید در عمل و در کاربرد و در جای عینی که آن موضوع مصداق دارد یاد بگیرند.

بنابراین اوّلین کاری که باید بکنیم این است که شرایط کار واقعی بچّه‌ها را فراهم کنیم. یعنی بچّه‌ها باید در مدرسه کار واقعی و آن چیزهایی را که در زندگی واقعی‌ خود با آن مواجه بوده و درگیر هستند -عین آنها را- در مدرسه تجربه کنند و اگر مدرسه می‌خواهد یک موضوعی را آموزش دهد، حتّی الامکان سعی کند شرایط کاربرد واقعی و عینی آن موضوع را تأمین کند و بر اساس آن شرایط به تعلیم شاگرد بپردازد.

پس کارهایی که در مدرسه دارد اتّفاق می‌افتد، می‌شود از فرصت انجام دادن خود این کارها برای یاد دادن به خود بچّه‌ها استفاده کرد. به خاطر همین این اصل را که هر کاری توسط بچّه‌ها در مدرسه قابل انجام است، باید توسط بچّه‌ها انجام شود را در نظر می گیریم. خیلی از کارها در مدرسه اتّفاق می‌افتد، مانند آشپزی، نظافت، باغبانی، برگزاری مراسم ها، برنامه ریزی، امور جاری مدرسه و نظایر آن. ما می توانیم از این فرصت ها استفاده کنیم و خود شاگردان مجری انجام این فعالیت ها باشند.

موقعی که ما می‌خواهیم شروع به برنامه ریزی کارهای مدرسه بکنیم، باید ببینیم که این کاری که من دارم برای انجام دادن آن برنامه‌ریزی می‌کنم، آیا توسّط خود شاگردان قابل انجام است یا نیست. اگر من بخواهم دیوار را رنگ کنم آیا بچّه‌ها می‌توانند دیوار را رنگ کنند یا نمی‌توانند. اگر من بخواهم یک وسیله‌ای را در داخل مدرسه حمل کنم، ببینیم که بچّه‌ها می‌توانند آن را حمل کنند یا نه.

بحث این نیست که ما از بچّه‌ها بیگاری بکشیم یا بگوییم که بچّه‌ها به جای کارگر برای ما کار کنند بلکه بحث این است که بچّه‌ها مزه‌ و تجربه‌ی کار عملی را چشیده باشند و با مسائلی که یک کار عملی در مدرسه مواجه است، آن‌ها هم مواجه شده باشند. پس حتّی الامکان تلاش ما بر این است که هر کاری را که می‌شود به بچّه‌ها واگذار کرد، به آنها واگذار کنیم.

نظر شما در مورد مدارسی مانند استثنایی یا استعدادهای درخشان و مانند اینها چیست؟

آنچه كه در مدارس رايج متداول است، جداسازي دانش‌آموزان كم توان، عادي و پرتوان جسمي، روحي و هوشي از يكديگر در مدارس مجزا و اختصاص برنامه درسي جداگانه براي هر كدام از آنها است. ظاهرا تدبير مذكور منطقي به نظر مي‌رسد. اما مسئله‌اي كه در اينجا رخ مي‌نمايد، مشكل جامعه‌پذيري دانش‌آموزان است. در جامعه افراد كم توان، عادي و پرتوان، از يكديگر جدا نيستند.

 آنها در يك جامعه و در يك محيط زندگي مي‌كنند. آيا افراد كم هوش، عادي و باهوش، از فروشگاههاي مختلف مخصوص به خود خريد مي‌كنند؟ سوار وسائل نقليه عمومي متفاوتي مي‌شوند؟ خدمات خود را به جامعه به شكل متفاوتي ارائه مي‌كنند؟ بديهي است كه پاسخ منفي است. پس چرا آنها بايد در محل متفاوتي ياد بگيرند؟

‌ اگر يكي از مهمترين رسالتهاي آموزش و پرورش،‌ فراهم سازي بستر جامعه‌پذيري دانش‌آموزان است، آنها بايد در مدرسه با نمونه واقعي از تعامل افراد كم توان، عادي و پرتوان جسمي، روحي و هوشي مواجه شوند. آنها بايد ياد بگيرند، چگونه در كنار هم زندگي كنند، در مشكلات هم شريك باشند، همديگر را ياري نمايند و تواناییها و ناتوانایيهاي يكديگر را درك كنند. آنها بايد درك كنندكه هر كدام از آنها در زمينه‌اي كمتر از برخي ديگر از دوستانشان توان دارند و در زمينه‌هاي ديگر بيشتر؛ و آنها بايد درك كنند كه برآيند توانایيهاي افراد معلول و كم توان، اغلب بيش از توانایيهاي افراد عادي است.

اما مشكل اساسي در همراه ساختن اين گروههاي با توانمندي متفاوت،‌ در فشار برنامه درسي است. مشكل از آنجا ناشي مي‌شود كه برنامه درسي در شكل متداول آن، سازوكاري يكسان وكليشه شده را براي همه افراد يك كلاس تجويز مي‌كند. به همين دليل همه افراد يك كلاس بايد يك مسير را، با يك سرعت، براي دستيابي به يك هدف، دنبال كنند. آنها به هم در طي اين مسير زنجير مي‌شوند و آنكه توان زيادتري دارد، از حركت به اندازه توانایي خود باز مي ماند و آنكه توان كمتري دارد، به زور و با فشار براي همراهي با همكلاسيهاي خود بر زمين كشيده مي‌شود.

اما در مدرسه حكمت،‌ برنامه درسي به صورت ويژه‌گرا، اين امكان را فراهم مي‌كند كه هر كس در كلاس به اندازه خود ياد بگيرد. اولا محيط كلاسهاي درس، نحوه اداره، اجراي كلاس و واگذاري بخش عمده زمان مدرسه به خود دانش‌آموزان در انجام كارها و فعاليتهاي خودشان، اين امكان را فراهم مي‌آورد كه در هر روز، يك دانش‌آموز بتواند چند برابر دانش‌آموز ديگر ياد بگيرد؛ و ياد گرفتن چند برابر او و كمتر يادگرفتن دانش‌آموز ديگر نيز، مخل كلاس و مدرسه نيست.

ثانيا، ارزش‌يابي و مقايسه هر دانش‌آموز با خودش و توجه به رشد و تغيير او نسبت به وضعیت قبل خود و آنچه كه مي‌تواند و مطلوب است كه در آينده داشته باشد، به جاي مقايسه او با ديگران، جلوي تحقيرها و فشارهاي محيط را بر دانش‌آموزان كم توان مي‌گيرد و به آنها اجازه مي‌دهد با آرامش خاطر و بدون ترس، به اندازه توان خود حركت نمايد.

ثالثا، ويژه گرایي برنامه درسي و تنظيم برنامه درسي، طبق توان هر دانش‌آموز، اين امكان را فراهم مي‌آورد كه هر دانش‌آموز را در شرايط مناسب، متناسب با استعدادها، علائق و توانمنديهاي خود او مورد تعليم و تربيت قرار داد. اين ويژه‌گرایي، تفاوت فعاليتهاي دانش‌آموزان مختلف را در محيط آموزشي فراهم مي‌آورد؛ و به آنها اجازه مي‌دهد كه هر كدام با استفاده از ابزارها و تمهيدات آموزشي فراهم شده،‌ برنامه درسي خاص خود را در دستوركار داشته باشد.

علاوه بر آن، تمهيدات،‌ ياري و توجه خاصي كه دانش‌آموزان كم توان، در مواردي نظير مشاوره، توانبخشي و امكانات فيزيكي محيط، به آنها نيازدارند، در مدرسه پيش‌بيني شده است. 

بر اساس همين رويكرد و بستر تمهيد شده است كه در مدرسه حکمت، كم‌توان و پرتوان، در كنار هم به خوبي تحصيل كرده و هر يك در حد توانایيهاي خود، مسير آموزشي را با آرامش دنبال مي‌كنند.

بچه هایی که از لحاظ جسمی، روحی و یا هوشی دارای کم توانی هستند چگونه در مدرسه پذیرش می شوند؟

در هنگام ثبت نام، مربی از شاگردان مصاحبه و سنجش به عمل می آورد و در صورتی که شاگرد کم توان تشخیص داده شود، مربی شاگرد را برای سنجش تکمیلی به متخصص ارجاع می دهد. پس از تعیین ابعاد کم توانی توسط متخصص، در صورتی که کلاس برای جذب ابعاد مختلف کم توانی ظرفیت داشته باشد، شاگرد جذب می شود.

زیرا اگر تعداد شاگردان دارای کم توانی در کلاس زیاد باشد، یک مرتبه کلاس را قفل می‌کند و کلاس به کلاس استثنایی تبدیل می‌شود و این همان آسیبی است که ما می‌گوییم بچّه را به مدرسه‌ی استثنایی نبرید و بروید آن‌ها را در مدارس معمولی پخش کنید برای این‌که آن‌ها به حدّ کافی فضای نرمال ببینند و با فضای نرمال با آنها برخورد شود.

ما جدول‌های خاصّی داریم که بدانیم هر کلاس چقدر ظرفیت دارد. مثلاً ممکن است ما بتوانیم سه نفر بچّه‌ی بیش فعّال را در چنین کلاسی بیاوریم و آنها را در فضای کلاس هضم کنیم ولی اگر شما چهار نفر بچّه‌ی بیش فعّال وارد این کلاس کنید، این کلاس را به هم می‌ریزند.

آیا در مدرسه حکمت تا به حال به فراگیرانی برخورد کرده اید که به نظر بیاید این محیط تاثیر لازم را برای آنها ندارد و باید به جای دیگری منتقل شوند؟

البته همه بچه ها تحت تاثیر شدید محیط مدرسه قرار می گیرند. اما گاهی اوقات هستند شاگردانی که مشکلاتشان قابل مدیریت شدن توسط کادر آموزشی و محیط نیست.

لازم است به این موضوع توجه شود که مدرسه فقط شاگردان به اصطلاح زرنگ را نمی پذیرد، بلکه طیف وسیعی از شاگردان کم توان تا پرتوان، در ابعاد جسمی، هوشی و یادگیری و روانی را در کنار هم دارد.

شاگردان معلول فراوان داریم. شاگردان اوتیسم و سندروم دان و … در کنار شاگردان عادی و نیز شاگردان موسوم به تیزهوش با هم تحصیل می کنند و در یک کلاس حضور دارند. البته هر کدام به اندازه توانشان در هر بعدی فراگیری دارند. در مورد شاگردان سخت، نظیر شاگردان بیش فعال، معمولا در محیط مدرسه این شاگردان به سرعت به شاگردان عادی تبدیل می شوند.

مهمترین دسته شاگردانی که گاه نمی توانیم با آنها کنار بیائیم یا از ابتدا آنها را نمی پذیریم، یا پس از چالشی طولانی مجبور به کنار گذاشتن آنها می شویم، شاگردانی هستند که فرهنگ خانوادگی و اخلاقی و رفتاری نامناسبی دارند و از الفاظ بد به شکل وسیع استفاده می کنند و خانواده آنها هم همکاری مناسبی با ما ندارند.

آیا شاگردان مدرسه حکمت در میدانهای علمی و تخصصی بیرون مدرسه نیز شرکت می کنند؟

زمینه حضور و فعالیت شاگردان مستعد در میدانهای علمی، عملی و تخصصی بیرون مدرسه، نظیر انجمنهای علمی، کنفرانسها، مجامع تخصصی، میدانهای ورزشی، دوره های آموزشی تخصصی، دوره های آموزش ورزشی، شرکت در نمایشگاههای عمومی و تخصصی، مسابقات، فضای همکاری های علمی و عملی و تخصصی، ارائه مقاله در نشریات، شرکت در جلسات سخنرانی و نظایر آن با نظارت مدرسه و مربیان آن صورت می گیرد.

هدف این تعامل، ارتقاء تخصصی شاگردان، مربیان و فضای عمومی داخلی مدرسه، مشاهده سطح فعالیت سایر مدارس و محیطهای واقعی و دریافت بازخورد نسبت به رویکرد تعلیم و تربیت مدرسه و نواقص آن و فراهم شدن زمینه شوق و انگیزه بیشتر شاگردان است.

البته در فراهم کردن این زمینه حضور، باید فضا و میدان بیرونی کاملا سنجیده شده و در کنار اثرات مطلوب حضور، زمینه های منفی و تبعات نامطلوب حضور شاگردان در این فضاها نیز سنجیده شود. مسائل اخلاقی، رواج تفکرات غیر دینی در بسیاری از مجامع و نظایر آن، نمونه هایی از این زمینه های منفی است که متاسفانه بسیار رواج دارد و اثرات مثبت حضور را تحت الشعاع قرار داده و در مقابل این مشکلات، گاه منطقی آن است که عطای آن را به لقایش بخشید.

همچنین در این شرکت کردن در فضاهای بیرونی، باید مراقبت شود که جهت گیریهای بعضا نامناسبی که در فضاهای بیرونی وجود دارد، جریان تعلیم و تربیت مدرسه را منحرف نکند. (مثلا در حوزه برخی مسابقات قرآن، تاکید بیشتر بر حفظ ظاهری، زیبا خوانی و قواعد قرائت است و این ممکن است رویکرد مدرسه بر فهم مفاهیم و کاربرد دستورات قرآنی در زندگی روزمره را به تدریج به حفظ ظاهری و زیبا خوانی سوق داده و تفکر بر آیات قرآن را به حاشیه ببرد). 

چرا در مدرسه، شاگردان به کسب و کار می پردازند؟

هر انسانی در هر شغلی بالاخره نیاز به تلاش، فراهم کردن، استحصال کردن، ارائه محصولات کاری خود و دفاع از حق خود است. بچه ها نیز در مدرسه به صورت جدی در برهه های زمانی مشخص، به فعالیت های کسب و کار می پردازند. این کسب و کار ممکن است تولید یک محصول و فروش آن، ارائه خدمات و دریافت دستمزد، یا خرید و فروش محصولات باشد.

کسب و کار هم به صورت دوره های مشخص در قالب فعالیتهای نمایشگاهی (مثل نمایشگاه فروش شب عید که چند روز قبل از انتهای اسفند هر سال برگزار می شود)، حضور در بازار روز محلی و فروش محصولات در آن و همچنین عرضه محصولات و خدمات در محل مدرسه در طول سال تحصیلی، انجام می شود.

شاگردان در مراحل مقدماتی هر فعالیت کسب و کار، در مورد تصمیمات راهبردی آن، که چه فعالیتی را با استفاده از فرصتهای موجود، با حداکثر بهره وری انجام دهند فکر می کنند.

مثلا در یک مورد که بچه ها قصد فروش در بازار روز محلی (چهارشنبه بازار) را داشتند، طی چند جلسه بر این بحث و گفتگو شد که چه محصولی را بفروشیم؟ برای چه مخاطبینی؟ از کجا تهیه کنیم؟ چطور بفروشیم؟ و سئوالاتی نظیر اینها. برای پاسخ به این سئوالها بچه ها از چهارشنبه بازار بازدید کرده و از محیط آن فیلمبرداری کردند. همچنین از محصولات موجود در بازار فهرست اجمالی تهیه شد. بعد بر روی فیلمها تحلیل شد که چه فرصتهایی در بازار وجود دارد و چه محصولاتی می تواند فروش بهتری داشته باشد. سپس بچه ها محصولات انتخاب شده را تهیه و فنون فروش و چگونگی عرضه محصولات را به صورت نمایش تمرین کرده و سپس به بازار رفته و بساط خود را پهن کرده و فروش انجام شد. پس از آن هم تحلیلی از آنچه اتفاق افتاده بود و حساب و کتاب صورت گرفت.

فرآیند کسب و کار باعث فراگیری بسیاری از خصوصیات فردی و شخصیتی در شاگردان می شود و در جریان آن شاگردان بسیاری از دانش ها و مهارت ها را یاد می گیرند.

هدف از باغبانی شاگردان در مدرسه چیست و چگونه انجام می شود؟

باغبانی از جنبه آموزش دانش و مهارت تاثیر زیادی دارد. در باغبانی خیلی کارها را می‌توانیم انجام دهیم، مثلاً راجع به مساحت می‌توانیم صحبت کنیم، راجع به فتوسنتز می‌توانیم صحبت کنیم. یا راجع به مثلا تبخیر، داریم با بچّه‌ها می‌رویم در باغچه کار کنیم، یک مرتبه می‌گویم بچّه‌ها این‌جا خاک خشک است، کمی آب بیاورید بریزید، آب که می‌آورند می‌ریزند چه می‌شود؟ این خاک چرا زود خشک شد؟ آن خاک چرا دیرتر خشک می‌شود؟ راجع به این بحث می‌کنیم. بعد خاک را دربیاوریم، در مورد این‌که آب چطور در خاک نفوذ می‌کند، شروع می‌کنیم از این موضوع، بحث را به این می‌کشانیم که چه پدیده‌ای اتّفاقی می‌افتد این خاک خشک می‌شود؟ بعد این را به آزمایشگاه می‌بریم، بچّه‌ها روی این خاک آزمایش می‌کنند، آن را حرارت می‌دهند، آب آن بخار می‌شود. به هر حال تمام این اتّفاقات برای این است که بچّه‌ها بحث تبخیر را بفهمند و ما از فرصت باغبانی برای این کار استفاده می کنیم.

همه بچه های مدرسه حکمت در طول سال باغبانی کرده و از باغچه ها و زمینهای کشاورزی خود نگهداری و عملا از محصولات خود استفاده می کنند.

هرکلاس براي خودشان باغچه کوچکي در حياط مدرسه داشته و متناسب با هر فصل، انواع سبزي و گل مي کارندکه در آن صبر و بردباري، مسئوليت پذيري، تلاش،‌ تحرك، فعاليت و جنب و جوش، تدبر و تعمق در قدرت خداوند، وجدان كار و پشتكار ارتقاء مي يابد.

چرا از محیط کلاسها و فعالیت های مدرسه فیلمبرداری می شود؟

فیلم‌برداری برای تحلیل فعّالیّت‌های آموزشی توسّط مربّیان، استفاده می شود. ما این را به عنوان یک روتین در مدرسه داریم. مثلا مربی کلاس خود را ضبط می‌کند، بعد خود به همراه چند نفر دیگر کلاس خود را تحلیل می‌کند.

از نمونه‌ی کارهایی که بچّه‌ها در مدرسه انجام می دهند، می بایست فیلم تهیه شود، از ظرف شستن گرفته تا فرض بفرمایید برگزار کردن نمایشگاه یا مراسم و نظایر آن‌ها. مثلاً اگر مراسم برگزار می‌کنند، فیلم پشت صحنه‌ی برگزار کردن آن مراسم را و اگر که مثلاً صبحگاه برگزار می‌کنند، تیمی که بخواهد امروز صبحگاه را برگزار بکند، کارهای قبلی و بعدی که قبل از صبحگاه و بعد از صبحگاه باید این کارها انجام بشود، فیلم اینها را می بایست داشته باشیم.

فیلم ها و مستنداتی که در مدرسه تهیه می کنیم، برای این‌که بتواند فرهنگ مدرسه‌ را به شکل خوبی منتقل بکند، باید به شکل مشاهده‌گر بتواند رفتارهای بچّه‌ها را نشان بدهد. مثلا در مورد رساندن یک کار به نتیجه، این‌که ما یک کار را نیمه رها نکنیم، یک قسمت از آن را انجام ندهیم و بقیه‌ی آن را رها بکنیم، بلکه آن کار را تا پایان ببریم و به نتیجه برسانیم و آن را جمع بکنیم و این یکی از مؤلّفه‌های فرهنگ کار است. اگر این را در یک شاگردی مشاهده کردیم، باید مستند آن را ضبط و ثبت بکند.

در فیلم ها باید مسایل جانبی کارها هم نشان داده شود تا جنبه آموزشی خوبی به ویژه برای مربیان داشته باشد. مثلا در ظرفشویی فقط این نیست که یک حوض است الآن بچه ها دارند ظرف می‌شویند. بلکه بعد از غذا خوردن که بچّه‌ها  تک به تک سینی خود را می‌آورند دم ظرف‌شویی و آن‌جا خالی می‌کنند و در ظرف‌شویی می‌گذارند، این باید نشان داده بشود. از این‌که مربّی -به بچّه‌های آن کلاسی که امروز ظرف‌شور هستند- به آن بچّه‌ها ‌می‌گوید: بچّه‌ها ‌الآن وقت ظرف شستن است، بلند بشویم برویم و ممکن است چند نفر از بچّه‌ها ‌اعتراض بکنند یا مثلاً یکی در برود، از این‌ها ‌هم خوب است فیلم باشد که واقعیت را نشان بدهد. به هر حال مسائلی است که مربّی در ظرف شستن واقعی با آن مواجه است، باید نشان داده بشود و این‌که مربّی چه تدابیری را باید بیاندیشد برای این‌که بتواند آن بچّه‌ها ‌را در این مسئله همراه بکند و این‌که بچّه‌ها ‌دارند می‌روند برای این‌که در آن محیط مستقر بشوند، آستین‌های خود را بالا می‌زند، دمپایی می‌پوشند یا کفش می‌پوشند یا به هر حال هر چیزی که در آن فضای ظرف‌شویی وجود دارد باید در فیلم نشان داده شود.

ذکر این نکته حائز اهمیت است که فيلمبرداري از کلاس ها و وقايع مدرسه براي پيگيري امور آموزشي و رفع نقاط ضعف مي باشد و استفاده امنيتي و مچ گيري از فيلمها ممنوع است.

تمامی فیلمها در انتهای هر روز رسانه بر حسب جلسات و موضوعات مختلف تفكيك شده و در دایرکتوری های مربوطه در سرور مدرسه قرار می گیرند و شاگردان و خانواده ها مي توانند به تمام فيلمها دستيابي دائمي داشته باشند.

ارزشیابی عملکرد شاگردان در مدرسه با چه شیوه ای انجام می گیرد؟

در مدرسه حکمت، ارزش‌يابي از دانش آموزان به صورت كيفي و توصيفي صورت مي گيرد. ارزشيابي توصيفي به جاي تمركز بر نقطه پاياني فرايند ياددهي و يادگيري (امتحان)، در طي فرايند ياددهي و يادگيري، مربي و شاگرد را همراهي كرده و بتدريج ترسيمي از وضعيت كلي و خصوصيات شاگرد را به خود او و مربي ارائه نموده و آنها را در ادامه مسير و اقدامات بعدي ياري مي‌كند. بدين ترتيب ارزشيابي در كلاس از شكل دادرسي و دادگاهي و تنبيهي خارج شده و به صورت تنظيمي و سازمان دهنده در مي‌آيد.

همچنين در اين روش مقياس ترتيبي (مانند در حد انتظار، نزديك به انتظار و نيازمند تلاش بيشتر) جايگزين نمره مي‌شود و از سوي ديگر سازوكارها و ابزارهاي مناسبي براي جمع‌آوري اطلاعات مفيد و موثر در مورد وضعيت شاگرد و مسير حركت او بكار گرفته مي‌شود. ساختار كارنامه نيز به صورت گزارش پيشرفت شاگرد از ابعاد مختلف شخصيتي، عاطفي، مهارتي و دانش درآمده و او را با خود او مقايسه مي‌كند، نه با شاگردان ديگر.

مدل ارزشیابی ما از چند جا ورودی دارد. یک ورودی آن از دانش آموز است، یعنی خود دانش آموز خود را اندازه‌گیری می‌کند و اندازه‌گیری کردن دانش آموز توسّط خود او است. سپس ارزشیابی توسّط مربّی است و همینطور ارزشیابی توسّط خانواده است که دانش آموز و خانواده چه مسیری را دارند.

این سه ارزشیابی است که از دانش آموز می‌شود و ارزشیابی خودکاری هم سیستم آموزشی می‌کند. یعنی سیستم می‌گوید که این دانش آموز بیشتر می‌رود این فیلم‌ها را می‌بیند، دوست دارد این موضوعات و این مسائل را دنبال ‌کند که خود این به صورت خودکار این را مدل می‌کند. یعنی سیستم این را مدل می‌کند که این دانش آموز به این زمینه‌ها‌ گرایش دارد و در این زمینه‌ها ضعف دارد.

بعد از ارزشیابی نیز باید راهکار ارائه داد. یعنی با توجه به نتایج ارزشیابی در زمینه های مختلف، می گوییم که در مورد این شاگرد باید این کارها را انجام داد.

شاگردان چگونه خودشان را در مدرسه خود ارزیابی می کنند؟ آیا این خود ارزیابی قابل اعتماد هست؟

در مدرسه‌ی حکمت اوّلین کسی که باید ارزیابی بکند، خود فرد است. چه در مورد ارزیابی شاگردان، چه در مورد ارزیابی مربّیان، چه در ارزیابی مدیریّت مدرسه و چه در ارزیابی خود مدرسه. یعنی حتّی خود مدرسه هم اوّل باید خود را ارزیابی بکند، قبل از این‌که دیگران او را ارزیابی بکنند. باید حدیث «حَاسِبُوا أَنْفُسَكُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا»  ملاک ما در این ارزیابی باشد و ما دائماً خود را بسنجیم.

اگر بخواهیم خود شاگرد، خود را مورد سنجش قرار بدهد، نوع تعامل و نوع برخورد و نوع بازخوردهایی را که در ارزیابی کردن می‌دهیم، این کاملاً باید متفاوت باشد از آن چیزی که در مدارس متداول است. یعنی اگر که شاگرد به دلیل این‌که یک چیزی را بلد نیست، تهدید می‌شود و با او بد برخورد می‌شود، قاعدتاً هیچ وقت نمی‌خواهد خود را ارزیابی بکند. بلکه اگر ما ارزیابی را به این سمت ببریم که وقتی شاگردی یک چیزی را بلد نیست، بگوییم حالا برای این‌که این مشکل حل بشود، باید چه کار بکنیم و برای آن راه پیدا بکنیم، متوجّه بشود که ما ارزیابی می‌کنیم برای این‌که مشکلات آنها را پیدا کرده و حل بکنیم.

مسئله‌ برای حل کردن مشکلات بچّه‌ها است نه مچ‌گیری و نه پیدا کردن مقصّر. اگر شاگرد این را باور بکند، آن موقع خود ارزیابی جواب می‌دهد و می‌تواند اتّفاق بیفتد والّا خود ارزیابی کاری صوری خواهد بود و شاگرد هم سعی می‌کند همیشه کار خود را پنهان می‌کند.

ما باید ببینیم باید چه کار بکنیم که خود شاگرد به ارزیابی کردن خود علاقه و دغدغه پیدا بکند، برای این‌که مشکلات خود را رفع بکند و این موضوع تا زمانی که آن احساس امنیت در شاگرد نسبت به یادگیری و نسبت به ارزیابی که در مورد او اتّفاق می‌افتد و عواقب آن ارزیابی ایجاد نشود، امکان پذیر نیست.

پس اصل ارزیابی کردن خود، ایجاد کردن روحیه‌ی خودارزیابی است. این هم به شدّت از طریق بازخوردهایی که به بچّه‌ها داده می‌شود، تحقّق پیدا می‌کند و از طریق این بازخوردها است که ما این موضوع را مدیریّت می‌کنیم، نه این‌که مثلاً فرض بکنید اصلاً بازخورد منفی به شاگرد ندهیم. نه شاگرد که یک مشکلی دارد، باید به او گفت که: این مشکل است. منتها مسئله برای رفع مشکل باید تعریف بشود یا بحث بشود.

وقتی که طبق این روال این فرهنگ ایجاد شد، ما حالا می‌توانیم به بچّه‌ها فرم بدهیم که خود را ارزیابی بکنید یا به آنها آزمون بدهیم، بچّه‌ها خود را بیازمایند و نمره‌های خود را در آن آزمون ثبت بکنند و ببینند کجا اشکال داشتند.

یکی از چیزهای مهم، بحث الکترونیکی بودن و کامپیوتری بودن ارزیابی‌ها است که وقتی ارزیابی به شکل کامپیوتری اتّفاق می‌افتد، کسی که دارد به شاگرد بازخورد می‌دهد، یک انسان نیست و سیستم دارد به او اعلام می‌کند که تو این را خوب انجام ندادی یا این را خوب انجام دادی. این احساسی که نسبت به این‌که یک نفری بیاید مثلاً یقه‌ی او را بگیرد یا نمره‌ی او را اعلام بکند یا ایرادات او را بگیرد، بچّه‌ها آن احساس را نسبت به کامپیوتر ندارند. به خاطر همین می‌تواند یک بخشی از خود ارزیابی توسّط این سیستم کامپیوتری اتّفاق بیفتد و بچّه‌ها خود را با عرضه کردن بر سیستم و تست زدن و انجام دادن آزمون‌هایی که در کامپیوتر وجود دارد و براساس آن خود را بسنجند و ببینند که وضعیت آن‌ها چطور است.

رشد و تعالی خودجوش شاگردان

استاد و شاگردی در مدل حکمت چه خصوصیاتی دارد؟

ارتباط صمیمی شاگرد با استاد، این یک خصوصیت است. یعنی در فضای استاد و شاگردی یک ارتباط صمیمی در حین رعایت ادب (مراعات ادب شاگردی در کنار استاد) وجود دارد.

خصوصیت دیگر این است که استاد، منطق و فهم موضوع را به شاگرد منتقل می‌کند، نه تعلیم و حفظ کردن را. استاد در مراحل همراهی با شاگردان خود در مدّت تحصیل سعی می‌کند فهم آنها را باور بکند و شاگردان را به یک فهمی نسبت به آن موضوعات برساند تا اینکه بخواهد یک محفوظاتی را به آنها بدهد.

در استاد و شاگردی “خودفراگیری” اصل است یعنی شاگرد است که باید یاد بگیرد. در استاد و شاگردی این‌طور نیست که ما تدریس کنیم. ما کاری می‌کنیم خود شاگرد یاد بگیرد.

در استاد و شاگردی بچّه ها را در گیر عمل می‌کنیم. آزمون در خود عمل است. این هم یک نکته‌ی دیگر در استاد و شاگردی، خود عمل اتّفاق می‌افتد. یادگیری هم در خود عمل اتّفاق می‌افتد. توضیح فقط در شرایط ضروری. تا جایی که لازم نیست توضیح ندهیم. بگذاریم خود شاگرد عملاً درگیر شود بعد به توضیح ما برسد.

خصوصیت بعدی همراهی استاد با شاگرد است. یعنی استاد همراه شاگرد است، استاد و شاگرد همراه با هم یک مدّتی دارند زندگی می‌کنند، در یک فضایی با هم دارند می‌روند و مشکلی برای او پیش می‌آید، حتّی ممکن است برای استاد مشکل پیش بیاید، با شاگرد این به نوعی تبادل می‌شود، این یعنی ارتباط به خصوص ارتباط حلّ مشکلات شاگرد توسّط استاد، یعنی مشکلات زندگی وی را استاد حل می‌کند.

فقط این نیست که بیاید یک درسی به او دهد و به دنبال کار خود برود. اگر شاگرد مشکل دارد، اوّلین کسی که شاگرد می‌بیند که می‌تواند از او کمک بگیرد، استاد خود او است. اگر او حتّی یک مشکلی با دوست خود دارد، یک مشکلی با خانواده‌ی خود دارد یا یک مشکل در خانواده‌ی او به وجود آمده است، استاد اوّلین کسی است که این‌جا به عنوان مرجع کمک می‌تواند مورد استفاده قرار بگیرد.

آیا روش مکتب خانه ای در مدرسه حکمت مورد نظر است؟

از مزیتهای روش مکتب خانه ای هم تا حد زیادی بهره برده ایم و می بریم. کما اینکه از دیدگاهها و رویکردهای دیگر هم استفاده کرده ایم و می کنیم.

فرق مربی و معلّم چیست؟

کار مربی در مدرسه این است که بچّه‌ها را در یک گروه حفظ کند و با آنها تعامل برقرار کند و این بچّه‌ها را جلو ببرد و مدیریت آموزشی آنها را داشته باشد. مثل یک مربی فوتبال است، مربی فوتبال چه می‌کند؟ می‌گوید شما چقدر باید بخوابید، چقدر باید غذا بخورید، امروز چه غذایی را باید بخورید، فردا مسابقه داریم چه کاری باید انجام دهید، چقدر باید تمرین کنید، چقدر استراحت کنید. همه‌ی این‌ها را مربی برای تیم برنامه‌ریزی می‌کند. در کلاس هم همین‌طور است، یعنی مربی کلاس هم برای بچّه‌ها برنامه‌ریزی می‌کند و بر کار آنها نظارت دارد.

ولی معلم سر کلاس درس می دهد و این کارها را انجام نمی دهد. ضمن اینکه مربی حضور دائمی دارد. معلّم می‌آید سر کلاس درس می‌دهد، مثلاً معلّم ریاضی درس می‌دهد، مدیریت معلّم ریاضی به عهده‌ی مربی است. یعنی مربی باید معلّم ریاضی را مدیریت کند، بگوید این بچّه‌ها این‌طور هستند، این‌طور مباحث را بگو. مربی نسبت به آنچه که معلّم درس می‌دهد پاسخگو است.

البتّه معلّم را هم باید آموزش داده باشیم، ولی اگر نقصی ببینیم اوّل مربی را بازخواست می‌کنیم.

مشاوره آموزشی و تربیتی شاگردان در مدرسه حکمت چگونه است؟

برخلاف این تصور که یک اتاق مشاوره‌ای باید در مدرسه وجود داشته باشد، یک مشاوری آنجا نشسته باشد و بچّه‌ها فقط زمانی که مشکل پیدا می کنند به آنجا فرستاده شوند و مشاور مشکل آنها را حل کند، در مدرسه حکمت مشاور باید همراه شاگردان حضور داشته باشد و درگیر فضای مدرسه باشد، در محیط مدرسه با شاگردان مراوده داشته باشد، ارتباط داشته باشد، مسائل آنها را هضم کند. کسی با چنین دیدی که او مشاور است به او نگاه نکند بلکه با این دید که مربی تربیتی است. ولی این مربی تربیتی، تخصّصی در زمینه‌ی مشاوره دارد، با بچّه‌ها بازی می‌کند، ورزش می‌کند، در فعّالیّت‌های مدرسه شرکت می‌کند، در ضمن حواس او به همه‌ی بچّه‌ها است. یک پرونده‌ای را برای شاگردان دارد و نقطه ضعف‌ها و نقاط قوت آنها را در این پرونده ثبت می‌کند و ریشه‌یابی می‌کند که نقاط ضعف آنها از کجا است و نقاط قوّت آنها از کجا است، چه چیزهایی باعث می‌شود که نقاط قوت آن‌ها تقویت شود و چه چیزهایی باعث می‌شود که نقاط ضعف آنها افزایش یا کاهش پیدا کند و بعد به تدریج متوجّه شود که مشکلات آنها چیست.

در همین حین سعی کند تا حد ممکن تدابیری را بیندیشد که حتّی بدون اینکه این تدابیر به خود شاگرد یا حتی خانواده او گفته شود مشکل شاگرد حل شود.

ضمن اینکه از نظر ما مشاور خوب، مشاوری است که خلق و خوها و رفتارهای انسان را بشناسد و به علم اخلاق اسلامی تسلط خوبی داشته باشد.

اگر بخواهیم بگوییم شاگردهای مدرسه‌ی حکمت چگونه هستند، باید چه خصوصیّاتی داشته باشند؟

پنج خصوصیّت ذکر می کنیم که به نظر ما این پنج خصوصیّت، تمام آن خصوصیّات مطلوبی که ما می‌خواهیم، به نوعی در کنار هم دارند:

  • یکی این‌که آرامش دارند، استرس ندارند. بچّه‌هایی که دائم در اضطراب باشند، با تنش با دیگران برخورد می کنند. شاگرد در عین اینکه آرامش دارد ولی در تلاش و با تحرّک است، آدم فعّالی است که در حال یاد گرفتن است، جنب و جوش دارد و با اطراف و محیط خودش خوب برخورد می‌کند.
  • خلّاق بودن خصوصیّات دیگر شاگرد مدرسه‌ی حکمت است. فقط به آن چیزی که به او داده می‌شود به عنوان این‌که علم همین است یا چیزی که من باید یاد بگیرم و کاری که می‌شود انجام داد همین است، اکتفا نکند. بگوید این هم یک چیزی است حالا باید ببینیم چه چیز دیگری وجود دارد، می‌شود چه کار دیگری انجام داد.
  • خصوصیّت دیگر فکور بودن است یعنی فکر می‌کند و با فکر کارها را انجام می‌دهد، راجع به هر موضوعی که مطرح می‌شود در مورد آن فکر می‌کند بعد عمل می‌کند.
  • منظّم است، کارهای او نظم دارد و مقیّد است و طبق یک نظمی کارها و فکر خود را تنظیم ‌می‌کند.
  • مطیع مربی خود است. شاگرد نزد مربی و استاد درس می‌خواند و کسی که نزد استاد می‌رود باید زانو بزند، مؤدّب باشد و با ادب نزد استاد خودش تلمّذ کند.

مدرسه حکمت طبق چه معیار و خصوصیّاتی شخصیّت شاگردان را رشد می‌دهد؟ آیا دیدگاه‌های روانشناسی و دیدگاه‌های متداول و رایج در این حوزه‌ها مطرح است؟ یا این‌که دیدگاه خاصّی مدّ نظر است؟

دیدگاه مدرسه‌ی حکمت در مورد پرورش شخصیّت، رشد اسماء حسنی الهی در شاگردان است. تمام اسمائی که در خدا وجود دارد، مانند کرامت، جود، رحمت، علم، حلم و … اینها همه در شخصیّت شاگردان و در وجود انسان قرار داده شده است و ظرف این اسماء در انسان قرار گرفته و ماجرای زندگی انسان در این عالم پر کردن این ظرف‌ها است.

در مدرسه هم ما همین وظیفه را داریم، شخصیّت بچّه‌ها باید با این اسماء حسنی پر شود و شکل بگیرد. یعنی بچّه‌ها کریم باشند، جواد باشند، رحیم باشند، علیم باشند، حکیم باشند، صبور باشند، شکور باشند و … .

ملاک ما برای تعلیم بچّه‌ها همین اسماء الهی است، ما این اسماء را باید معیار و محتوا قرار بدهیم و ببینیم که چگونه این اسماء در انسان رشد می‌کند. این پرورش اسماء در مدرسه باید با در نظر گرفتن و فهمیدن ریشه‌های شکل‌گیری آن صفات و خصوصیّات در انسان صورت می گیرد و براساس آن فعّالیّت‌های مدرسه را برنامه‌ریزی می کنیم.

استعداد و توانمندیهای شاگردان چگونه درک شده و ارتقاء می یابند؟

برای درک و فهمیدن توانمندی های شاگردان، سازوکارهای متداول استعداد یابی، فقط در حدی که اطلاعاتی را به مربی در مورد شاگرد ارائه کند، مورد استفاده قرار می گیرد. زیرا این سازوکارها کامل و قطعی نیستند و شرایط محیطی شاگرد، خصوصیات او، مسائلی که در آینده با آن مواجه می شود، علاقه مندیهای شخصی قبلی و بعدی او و نیازهای اقتصادی و اجتماعی و عاطفی، در آنچه که مسیر استعدادهای او را شکل می دهد، بسیار موثر است. لذا این سازوکارها تا حدی که حکم قطعی را در مورد یک شاگرد ارائه نکرده و تنها اطلاعاتی را در مورد او ارائه می کنند که ممکن است درست و بعضا ممکن است نادرست نیز باشد، مورد توجه قرار گیرد. به همین لحاظ نتایج این سازوکارهای استعداد یابی باید به مربی منتقل شده و با تمهید او، این نتایج به شاگرد و خانواده منعکس شده و تا حدی که مسیر پیشرفت شاگرد در ابعاد مختلف بسته نشود، در برنامه ریزی او اعمال و منعکس گردد.

در مدرسه حكمت هر شاگرد یاد می گیرد “خودش” باشد. او مطابق استعدادها، علايق و خصوصيات فردي خود ياد مي‌گيرد. مدرسه او را با خودش ارزيابي مي‌كند و از مقايسه مطلق او با ديگران خودداري مي‌كند.

مسير طي شده توسط هر شاگرد مي‌تواند متفاوت از مسير ساير شاگردان باشد. اين مسير متناسب با خصوصيات و ابعاد شخصيتي و استعدادهاي هر شاگرد تنظيم مي‌شود. در اين بستر ضمن فراهم ساختن شرايط شناختن شخصيت و خصوصيات خود (از طريق سازوكارهاي ارزيابي خود و نيز اجازه فعاليت در زمينه‌هاي مختلف و كشف استعدادها)، مستقل بودن و متفاوت بودن او ارج نهاده شده و به او در اين جايگاه احترام گذاشته مي‌شود (از طريق مواردي چون ايجاد حس تعلق به محيط، تعلق تجهيزات شخصي، ماندگاري محيط و عدم تغيير تجهيزات و محل كلاس و ميز طي سالهاي تحصيل). همچنين نه تنها به او اجازه متفاوت ماندن داده مي‌شود (از طريق سازوكارهايي نظير سازوكار ارزشيابي متفاوت)، بلكه او را در طي طريق مطابق نيازمنديهاي متفاوت (با ايجاد سازوكارهايي چون برنامه درسي متنوع و ويژه هر شاگرد) ياري مي‌كند.

آیا برای شکوفایی همه گونه استعدادی که ممکن است در شاگرد وجود داشته باشد (ورزشی، علمی تخصصی، علوم دینی و …) و برای پرورش افراد متخصص و کارامد در زمینه های خاص، فکر و کار شده است؟

مدرسه ابتدایی و متوسطه اول، قطعا جایگاه تربیت افراد متخصص نیست. هدف ما پرورش زمینه ها و استعدادهای عمومی بچه ها است. و اصلا با بچه ها تخصصی کار نمی کنیم. حتی غرفه هایی نظیر خوشنویسی و نقاشی و سفالگری و … و انجام پروژه ها، به صورت کار تخصصی نیست؛ بلکه با این رویکرد است که بچه ها بیایند و دستی به این کار بزنند و تجربه ای از آن داشته باشند و حسی نسبت به آن پیدا کنند. البته مربیان غرفه ها اگر شاگردی بسیار مستعد را پیدا کنند که در یک زمینه انگیزه و استعداد ویژه دارد، با او به صورت تخصصی تر کار می کنند؛ و گاه یک شاگرد، توانمندی بسیار فراتر از سن خود در یک زمینه تخصصی پیدا می کند و نمونه هایی از این دست، داشتیم و داریم. از استعداد کارهای رایانه ای و الکترونیک گرفته، استعداد نقاشی دیواری، استعداد  فهم و ترجمه قرآن، …. تا استعداد بازاریابی و کارآفرینی و راه اندازی یک کسب و کار، بچه هایی را داشته ایم که بسیار فراتر از سن خود حتی در حد یک متخصص حرفه ای رشد کرده اند و همین الان هم فعالند. اما همه بچه ها برای اینکه به یک متخصص تبدیل شوند، یا فلان استعداد در آنها رشد کند، تحت فشار قرار نمی گیرند.

در مورد اینکه برای همه ابعاد استعدادها فکری شده باشد، خب واقعا استطاعت ما آنقدر نیست و زمینه ها متعدد هستند. ما بسترهای اصلی را فراهم می کنیم و زمینه درگیر شدن در حوزه های مختلف را تا حد ممکن ایجاد می کنیم. ضمن آنکه بچه ها در گردشهای علمی متعددی که در مدرسه دارند، با محیط واقعی بیرون و زمینه های مختلف آن مواجه می شوند و حداقل در حد مشاهده و در صورت امکان درگیر شدن، در آن وارد می شوند.