واژه “پديده شناسی” يا “پديدار شناسی”، ميدان وسيعی از ديدگاهها و معانی را به ذهن میآورد. معانی متعددی از اين واژه در منظرها و ديدگاههای مختلف ابراز شده است.
از منظر لامبرت به عنوان مبدع واژه “پديدهشناسی”، پديده شناسی رويكردی است در شناخت بر اساس ادراك پديدهها، و نقطه چالش محوری آن، اين است كه در شناخت چگونه اوهام و موهومات، در ادراك تجربی انسان نقش ايفا میكنند.
از منظر کانت، پديده شناسی مبنای شناخت عينی و تجربی ما از جهان است، و البته دامنه شناخت آن به پديدهها (فنومنها يا نمودها) وارد شده، در حالی كه شناخت ذات و جوهر پديدهها (نومنها يا بودها) از اين طريق امكان پذير نيست، و ورود به شناخت آن از درگاه عقل عملی و اخلاق ميسر است.
از منظر هگل، پديده شناسی يك رويكرد فلسفی است، كه با اكتشاف و تجربهای از يك پديده، و نمود تجربی خودش به ما آغاز میشود، و نهايتا در يك فرايند ديالكتيكی و تعاملی، ما را به صورت هستی شناسانه، منطقی و مستقل، به جوهر و روح نهفته در پشت پديده میرساند.