بخش پانزدهم از یادداشتهای ریشهیابی مشکلات #تحول_تعلیم_و_تربیت، خبرگزاری فارس، 1399/2/24
باید بتوانیم بافت متفاوت مدرسهای را رقم بزنیم که در آن یک جامعه شکل گرفته و شاگردان در آن جامعه به ایفای نقش موثر بپردازند، به یکدیگر نیاز داشته، از حسن عملکرد یکدیگر منتفع و از سوء عملکرد یکدیگر متضرر شوند.
حال در مدرسه، شاگردان چقدر به یکدیگر نیاز دارند؟ و چه شبکه ارتباطی بین شاگردان وجود دارد؟ آیا نظام مدرسه رابطه بین شاگردان را مطلوب میداند یا غیر مطلوب؟ برای پاسخ به این سؤال از کلاس شروع میکنیم. در یک کلاس 30 نفره و یک معلم، آیا شبکهای از ارتباطات 31 به 31 تعریف شده است، یا 30 ارتباط یک به یک؟ در مدرسه چطور؟ آیا هیچگونه ارتباطی بین شاگردان کلاسهای مختلف تعریف شده است؟
واقعیت این است که نظام برنامه درسی و مدرسه ای کنونی، یک نظام آموزش فردی است. در این نظام، فقط رابطه بین معلم و شاگرد تعریف شده است. آن هم ارتباط با کنترل یک سویه از طرف معلم، و نه ارتباط برابر دو طرفه. ارتباط بین شاگردان مختلف، به عنوان یک پدیده ناخواسته و حتی نامطلوب تلقی میشود. حتی با بغل دستی! چقدر تا الان این عبارت را در کلاس از زبان معلمها شنیدهایم که:”تو به بغل دستیات چکار داری، حواست به من باشد!“
- مدرسه به مثابه جامعه
- جامعه ولی نه فقط جمع
- حبس شده در نظام یادگیری فردی
- به سوی مدرسه فرهنگ
- اهداف آموزشی حبس شده در پیش فرض آموزش علوم پایه
- جامعه پذیری شاگردان
مدرسه به مثابه جامعه
برای پاسخ به این سؤالات، ماهیت پدیده فرهنگ و شکل انتقال آن را به یاد بیاوریم. شکلگیری فرهنگ با شکلگیری یک رفتار در جامعه و انتقال آن به آحاد جامعه برای بروز آن رفتار، به صورت تثبیت شده و ماندگار رخ میدهد. کسب فرهنگ توسط یک فرد نیز یعنی یک رفتار شکل گرفته در جامعه، بواسطه همراهی او در جامعه برای مدتی، در او نهادینه و تثبیت شود.
خوب به عبارات فوق توجه کنید. این یعنی شکل گیری فرهنگ حداقل نیاز به سه چیز اساسی دارد:
- یک جامعه که فرد با آن جامعه همراهی کرده و در آن جامعه مانند سایر افراد دیگر آن جامعه، رفتار کند؛
- رفتار مشخصی که جامعه آن را انجام دهد؛
- مدت طولانی که همراهی فرد در آن جامعه تداوم داشته باشد، تا این رفتار در آن فرد تثبیت شود.
به عبارت دیگر، تا در مدرسه یک جامعه وجود نداشته باشد، به نحوی که شاگردان در آن جامعه به نحو واقعی و به مدت طولانی درگیر بروز رفتارهای مشخصی از یک فرهنگ مشخص که در آن جامعه نهادینه شده است، بشوند، آن رفتار در شاگردان به صورت فرهنگ نهادینه نخواهد شد.
اگر ما قصد داریم فرهنگ اقتصادی را در مدرسه به شاگردان منتقل کنیم، شاگردان باید در جامعه مدرسه، این فرهنگ را عملا کسب کنند. یعنی اولا باید محیط مدرسه یک محیط اجتماعی باشد؛ و مدرسه شرایط و حال و هوای یک جامعه را داشته باشد. ثانیا محیط مدرسه به گونهای درگیر مسائل اقتصادی و فضای کسب و کار باشد، که این فرهنگ و رفتارهای آن بتواند در آن محیط اجتماعی جریان پیدا کند. ثالثا آن فرد مدت قابل توجهی در معرض این فرهنگ قرار داشته باشد.
اگر قصد دارید فرهنگ کار در شاگردان شکل بگیرد، باید در جامعه مدرسه، بچهها عملا درگیر کارهای واقعی بوده، و در خلال آن، فرهنگ کار در انجام این کارها در مدرسه حاکم باشد، و این فرهنگ کار به شاگردان منتقل شود.