کاربرد نظریه های یادگیری در آموزش

یادگیری و نظریه های یادگیری

یادگیری فرایندی پیچیده است كه افراد از دیدگاه‌های مختلف به بررسی آن پرداخته‌اند و هر یک جنیه‌ای از یادگیری انسان را به تصویر کشیده است. در یک تقسیم‌بندی نظریه‌های یادگیری را به چهار نظریه رفتارگرایی، شناخت‌گرایی، سازنده گرایی و ارتباط گرای تقسیم کرده‌اند كه در این مقاله به معرفی این نظریه‌ها، مفاهیم مهم و کاربردهای هر یک در آموزش خواهیم پرداخت.

 نظریه یادگیری رفتارگرایی

همانطور كه از نام این نظریه برمی‌آید، تاکید اصلی بر رفتار قابل مشاهده است. این نظریه، ذهن را به عنوان یک “جعبه سیاه” در نظر می‌گیرد که در آن پاسخ‌ها به یک محرک خارجی با نادیده گرفتن فرآیندهای تفکر که در ذهن رخ می‌دهد، می‌تواند به طور کمّی مشاهده شود. 

این نظریه بر مبنای مفهومی است که یادگیری یک عملکرد تغییر در رفتار آشکار است که نتیجه پاسخ فردی به یک محرک یا رویداد (مانند حل یک مسئله ریاضیات) است. 

این نظریه بر تأثیر شرطی سازی مانند شرطی سازی کنشگر تاکید دارد که در آن تقویت یک رفتار محرک-پاسخ، فرد را برای پاسخ دهی شرطی می‌کند. تقویت، هر چیزی است كه سبب ایجاد پاسخ مطلوب می‌شود. به عنوان مثال، تحسین، پاداش یا نمره خوب. این نظریه بر یک الگوی رفتاری جدید متمرکز است که تا زمان خودکار شدن، تکرار می‌شود.

مکانیزم‌های نظریه یادگیری رفتارگرایی

  • تقویت مثبت یا پاداش در نظریه یادگیری رفتارگرایی: پاسخ‌هایی که پاداش داده می‌شوند احتمالاً تکرار می‌شوند. به عنوان مثال، نمرات خوب، مطالعه دقیق را تقویت می‌کنند.
  • تقویت منفی در نظریه یادگیری رفتارگرایی: پاسخ‌هایی که از موقعیت‌های دردناک و نامطلوب اجتناب می‌کنند، احتمالاً تکرار می‌شوند.
  • خاموشی یا عدم تقویت در نظریه یادگیری رفتارگرایی: پاسخ‌هایی که تقویت نمی‌شوند احتمالاً تکرار نمی‌شوند. برای مثال، نادیده گرفتن سوء رفتار دانش‌آموز این رفتار را از بین می‌برد.
  • تنبیه در نظریه یادگیری رفتارگرایی: پاسخ‌هایی که عواقب دردناک یا نامطلوب به همراه دارند، سرکوب می‌شوند اما اگر تقویت تغییر کند، ممکن است دوباره ظاهر شوند. به عنوان مثال، تنبیه یادگیرندگانی که با تأخیر به کلاس می‌آیند با سلب امتیازات، تأخیر آن‌ها را متوقف می‌کند.

کاربردهای نظریه یادگیری رفتارگرایی در آموزش‌وپرورش

طبق قانون پاداش ثرندایك در نتیجه پیامد مطلوب رفتار، پیوند بین محرك و پاسخ نیرومند می‌شود. طبق این قانون اگر در حضور یك محرك رفتاری انجام بگیرد و به نتیجه مطلوبی برسد (یعنی پاداش دریافت كند) آن رفتار آموخته می‌شود، یعنی یک‌بار دیگر كه آن محرك ظاهر شود به آن پاسخ داده خواهد شد. 

مثلاً اگر کودک در کلاس اول، بارها با رفتار محبت‌آمیز معلم مواجه شود، هر روز صبح با اشتیاق و شادی به مدرسه می‌رود، اما اگر در همان روزهای اول با خشونت معلم و کارکنان مواجه شود علاقه‌ای به درس و مدرسه نخواهد داشت. 

اسكینر نیز معتقد است كه اقداماتی چون بیان دقیق اهداف آموزشی و تأكید بر اهداف به‌صورت رفتاری، تدارك وابستگی‌های تقویت و تأكید بر تقویت‌های بیرونی و ثانویه مانند ستایش کلامی، بیانات چهره‌ای مثبت و سازمان‌دهی آموزشی از مطالب ساده به پیچیده، نقش مهمی در فرایند یادگیری دارد. 

نظریه رفتارگرایی از یادگیری برای اصلاح رفتار در مدیریت کلاس درس، در شرایط بالینی و در توسعه آموزش برنامه‌ریزی شده قابل استفاده است. 

در محیط‌های یادگیری حمایت شده با تکنولوژی، تغییر آشکار در رفتار در فعالیت‌های تکرار و تمرین و ارزیابی تکوینی نمایان است، که بازخورد فوری و مثبت، تمایل به ادامه فعالیت را تا پایان تقویت می‌کند.

 این موارد، اشکال آموزش برنامه‌ریزی شده هستند که در آن، تمرین به صورت سؤال (محرک)-جواب (پاسخ) شکل می‌گیرد، دانش آموز را در معرض یادگیری در مراحل تدریجی قرار می‌دهد، که با سؤالات ساده‌تر شروع می‌شود (برای تقویت مثبت) و به تدریج به سمت سؤالات دشوارتر پیش می‌رود.  شما می‌توانید برای کسب اطلاعات بیشتر در زمینه آموزش برنامه‌ای به مقاله تفاوت های فردی در تعلیم و تربیت مراجعه کنید.

نظریه یادگیری شناخت‌گرایی

شناخت گرایی بر فرآیندهای ذهنی متمرکز است. تغییرات مشاهده شده در رفتار برای آگاهی در مورد آنچه که در ذهن دانش آموز اتفاق می‌افتد، مورد استفاده قرار می‌گیرد. شناخت‌گرایی از نارضایتی منتج از مشکلات نظریه یادگیری رفتارگرایی برای توضیح جنبه‌های شناختی یادگیری ناشی شد.

نظریه‌پردازان شناختی معتقدند که بیشتر یادگیری شامل پیوندهایی است که از طریق مجاورت و تکرار ایجاد شده‌اند. آن‌ها همچنین اهمیت تقویت را تأیید می‌کنند، گرچه بر نقش معلم در ارائه بازخورد در مورد صحت پاسخ‌ها و به عنوان یک مشوق تأکید می‌کنند.

تحقیقات شناخت‌گرا، اینکه چگونه مغز اطلاعات را دریافت، سازماندهی، ذخیره و بازیابی می‌کند، را بررسی می‌کنند.

مدل شناختی انسان از پردازش اطلاعات دارای سه مولفه است: حافظه حسی، حافظه فعال و حافظه بلندمدت. محرک بیرونی و اطلاعاتی که توسط چشم‌ها (بصری) و گوش‌ها (صوتی) قابل تشخیص هستند از طریق کانا‌‌‌‌‌‌ل‌های حسی به حافظه فعال، جایی که اطلاعات در قالب طرحواره‌ای در حافظه بلند مدت پردازش، کدگذاری و ذخیره می‌شود جریان می‌یابد. 

یادگیری از منظر رویکرد شناخت گرایی

همان‌طور که قبلاً اشاره شد، رفتارگرایان یادگیری را از طریق مشاهده رفتار توجیه می‌کنند که حاصل پیوند بین محرک و پاسخ است و اکثر آزمایش‌های خودشان را بر روی حیوانات اجرا می‌کردند. ولی بسیاری از روانشناسان بر این عقیده‌اند که رفتارهای انسانی پیچیده‌تر از آن است که بتوان آن‌ها را بر اساس یک پیوند ساده محرک – پاسخ توجیه کرد. این روانشناسان که وابسته به رویکرد شناخت گرایی هستند بیشتر از رفتارهای آشکار، بر ادراک، تفکر، حافظه، ساختارهای شناختی و فرایندهای شناختی تاکید دارند.

برای نظریه‌پردازان شناختی یادگیری کسب و بازسازی ساختارهای شناختی است که از طریق آن اطلاعات پردازش و در حافظه ذخیره می‌شوند.

 نظریه‌های شناختی یادگیری بر این باور تاکید دارند که یادگیری یک فرایند درونی است که ممکن است به‌صورت تغییر فوری در رفتار آشکار ظاهر نشود.

نظریه‌پردازان شناختی معتقدند که یادگیری به‌صورت توانایی در فرد ایجاد و در حافظه او ذخیره می‌شود و هر وقت که بخواهد چه بلافاصله پس از یادگیری و چه بعد از گذشت زمان می‌تواند آن توانایی را مورد استفاده قرار دهد. 

ویژگی دیگر نظریه‌های شناختی این است که برخلاف نظریه‌های رفتاری که بر نقش محیط در تغییر رفتار و یادگیری تأکید می‌کنند، برای یادگیرنده در ایجاد یادگیری نقش مهم‌تری قائل هستند.

نظریه‌های شناختی شامل نظریه گشتالت، آزوبل و بندورا است. صاحب‌نظران این رویکرد، یادگیری را ناشی از شناخت، ادراک و بصیرت می‌دانند. بدین ترتیب که آموخته‌های جدید فرد با ساخت شناختی قبلی او تلفیق می‌گردد. چون یادگیری، یک جریان درونی و دائمی است و انسان همواره به جستجوی محیط زندگی خویش و کشف روابط بین پدیده‌ها می‌پردازد.

الف. نظریه یادگیری گشتالت

نیان‌گذار روان‌شناسی گشتالت، دانشمند آلمانی ماکس ورتایمر  است و منظور از گشتالت، شکل، انگاره یا طرح است. معنی گشتالت در این نظریه آن است که کل از اجزای تشکیل‌دهنده آن بیشتر است؛ یعنی کل، دارای خواص یا ویژگی یا ویژگی‌هایی است که در اجزای تشکیل‌دهنده آن یافت نمی‌شود و از خیلی جهات، تعیین‌کننده‌ی خصوصیات اجزا است.

یادگیری در این رویکرد، عبارت است از بینش حاصل از درک موقعیت یادگیری به‌عنوان یک کل یکپارچه و آن هم از طریق کشف روابط میان اجزای تشکیل‌دهنده‌ی موقعیت یادگیری حاصل می‌شود.

ب. نظریه یادگیری معنی‌دار کلامی

این نظریه توسط دیوید آزوبل روان‌شناس آمریکایی مطرح شده است. در این نظریه، ساخت شناختی عبارت است از مجموعه‌ای از اطلاعات، مفاهیم، اصول و تعمیم‌های سازمان‌یافته‌ای که فرد قبلاً در یکی از رشته‌های دانش، آموخته است. معنی نیز در اینجا، نقش مهمی دارد که به وجود نوعی قرینه یا معادل ذهنی برای یادگیری‌ها در ساخت شناختی یادگیرنده، ‌وابسته است.

یک مطلب هنگامی معنادار است که قابل ارتباط دادن با مطالبی باشد که از پیش در ساخت شناختی یادگیرنده وجود دارد. به همین قیاس، یادگیری معنی‌دار از راه ایجاد ارتباط بین مطالب تازه و مطالب قبلاً آموخته‌شده، به وجود می‌آید.

 هنگام یادگیری مطلب تازه به‌صورت معنی‌دار، آن مطلب جذب ساخت شناختی یادگیرنده می‌شود، این جذب شدن مطالب در ساخت شناختی شمول نام دارد.

در روش آموزشی آزوبل، پیش‌سازمان‌دهنده‌ها، نقش اصلی را بر عهده دارند. پیش‌سازمان‌دهنده، ‌مجموعه‌ای از مفاهیم مربوط به مطلب یادگیری است و هدف آن در جلب‌توجه یادگیرنده به مفاهیم عمده‌ی مطلب مورد یادگیری است. روابط میان مطالب را برجسته می‌سازد و مطالب جدید را به آنچه قبلاً کسب‌شده، ربط می‌دهد.

ج. نظریه اجتماعی – شناختی

بنیان‌گذار این نظریه، آلبرت بندورا ، روان‌شناس کانادایی است. او می‌گوید عوامل شخصی (نظیر باورها، انتظارات و نگرش‌ها)، رویدادهای محیطی (فیزیکی و اجتماعی) و رفتارهای (عملی و کلامی) فرد با یکدیگر تأثیر متقابل دارند و هیچ‌یک از این سه جزء را نمی‌توان جدا از یکدیگر به‌عنوان تعیین‌کننده رفتار انسان به‌حساب آورد. وی این تعامل سه‌جانبه را تعیین گری متقابل نامیده است؛ یعنی رویدادهای محیطی بر رفتار تأثیر می‌گذارد، رفتار محیط را تحت تأثیر قرار می‌دهد و عوامل شخصی بر رفتار اثر می‌گذارد و برعکس.

  در این نظریه، گفته‌شده است که یادگیرنده از طریق مشاهده رفتار دیگران به یادگیری می‌پردازد. وقتی یادگیرنده، رفتار شخص دیگری را مشاهده می‌کند که آن شخص برای انجام آن رفتار، پاداش یا تقویت دریافت می‌نماید؛ آن رفتار توسط فرد مشاهده‌کننده، آموخته می‌شود. به این نوع تقویت، تقویت جانشینی می‌گویند. بندورا، یادگیری از راه مشاهده را در چهار فرآیند زیر، این‌گونه آورده است:

  • فرآیندهای توجه: پیش از اینکه چیزی از یک الگو یا سرمشق آموخته شود، آن الگو باید مورد توجه قرار گیرد و صرفاً چیزی که مورد مشاهده و توجه قرار می‌گیرد، آموخته می‌شود.
  • فرآیند به یادسپاری: برای اینکه اطلاعات به‌دست‌آمده از راه مشاهده، مفید واقع شود، باید حفظ گردند. به اعتقاد بندورا در فرایند به یادسپاری، اطلاعات به‌طور نمادی و به دو صورت تجسمی و کلامی ذخیره می‌شوند. نمادهایی که به‌صورت تجسمی یا تصوری ذخیره می‌شوند، تصاویر ذخیره‌شده‌ی واقعی از تجارب الگوبرداری شده هستند که مدت‌ها پس از یادگیری مشاهده‌ای قابل بازیابی‌اند و می‌توان مطابق آن عمل کرد.
  • فرآیند بازآفرینی (تولید رفتاری): فرایند تولید رفتاری، تعیین می‌کند که آنچه یاد گرفته‌شده است تا چه میزان به عملکرد تبدیل می‌شوند.
  • فرآیند انگیزشی: در نظریه بندورا، تقویت دو نقش عمده ایفا می‌کند. یکی اینکه، انتظاری در مشاهده‌کنندگان ایجاد می‌کند مبنی بر اینکه اگر مانند الگویی که برای فعالیت‌های معینی تقویت‌شده است، عمل نمایند، تقویت خواهند شد. دوم اینکه، نقش یک مشوق را برای تبدیل یادگیری به عملکرد ایفا می‌کند.

یادگیری از منظر رویکرد ساختن گرایی

اعتقاد پیروان این نظریه بر آن است که یادگیرندگان بر اساس تجارب شخصی خود دانش را می‌سازند و این کار را به‌طور فعال انجام می‌دهند، بنا به تعریف می‌توان گفت سازندگی به آن دیدگاهی گفته می‌شود که بر نقش فعال یادگیرنده از درک و فهم و معنی بخشیدن به اطلاعات تأکید کند و نیز می‌توان گفت این دیدگاه معتقد است یادگیری معنی‌دار زمانی رخ می‌دهد که یادگیرندگان از اندیشه‌ها تجارب خود تفسیرهای شخصی به عمل‌آورند.

در رویکردهای ساختن گرایی دنیای ذهنی یادگیرنده اهمیت خاصی دارد زیرا یادگیرنده اطلاعات را به درون برده و آن‌ها را به روش‌هایی پردازش می‌کند که بازتابی است از نیازها، آمادگی، نگرش‌ها، باورها و احساسات او، ساختن گرایی به تولید معنی از تجربه باور دارد.

شرایط یادگیری از نظر پیروان نظریه ساختن گرایی

از آنجا که هدف‌های آموزشی مبتنی بر ساختن گرایی شامل حل مسئله، استدلال، تفکر انتقادی، استفاده از دانش است پیروان این نظریه شرایطی را پیشنهاد کرده‌اند که برای تحقق یادگیری در یادگیرندگان مفید تشخیص داده‌شده است که در اینجا این شرایط را به‌طور مختصر موردبررسی قرار می‌دهیم.

محیط‌های یادگیری پیچیده:

مربیان پیرو نظریه ساختن گرایی این‌گونه استدلال می‌کنند که چون دنیای واقعی غالبا مسائل و موقعیت‌های پیچیده را بر سر راه یادگیرندگان قرار می‌دهد محیط‌های آموزشی نیز باید یادگیرندگان را با این‌گونه مسائل و موقعیت‌ها روبرو سازد در ضمن معلمان باید بکوشند تا در یادگیرندگان توانایی برخورد درست با محیط‌های پیچیده را ایجاد کنند.

مذاکره اجتماعی (مشارکت اجتماعی):

پیروان نظریه ساختن گرایی بر این باورند که مشارکت اجتماعی یکی از شرایط مهم یادگیری می‌باشد. طبق این باور بسیاری از مسائلی که هیچ یادگیرنده‌ای به‌تنهایی نمی‌تواند آن‌ها را حل کند از طریق تبادل اندیشه و مشارکت گروهی یادگیرندگان حل می‌شوند.

پهلوی هم نهادن وجوه چندگانه:

نظور از پهلوی هم نهادن وجوه چندگانه این است که موضوع واحدی از دیدگاه‌های متفاوت مورد توجه قرار گیرد این خود باعث وسعت اندیشه خواهد شد.

درک فرآیند ساختن:

مفهوم شناخت به‌عنوان کسب آگاهی و فراشناخت آگاهی از نحوه آگاهی یافتن یا یادگرفتن یادگیری تعریف می‌شود و دانش شناختی و فراشناختی عامل مهم پیشرفت در یادگیری به‌حساب می‌آید. نظریه‌پردازان ساختن گرایی گامی فراتر می‌روند و اظهار می‌کنند که علاوه بر دانش شناخت و فراشناختی یادگیرندگان موفق از نقش خود در ساختن دانش نیز آگاه هستند.

آگاهی یادگیرندگان از فرآیند ساختن دانش سبب می‌شود از عواملی که تفکر و دانش‌اندوزی آن‌ها را تشکیل می‌دهد آگاه باشند؛ بنابراین قادر خواهند بود دیدگاه‌های خود را بسازند و از آن‌ها دفاع کنند.

آموزش شاگرد محوری:

آخرین پیشنهادی که پیروان نظریه ساختن گرایی در زمینه آموزش می‌دهند آموزش شاگرد محوری است. در آموزش شاگرد محوری معلم و شاگرد به کمک هم به طراحی آموزش می‌پردازند یعنی در مورد محتوای یادگیری، فعالیت‌های یادگیری و روش‌های موردنیاز تصمیم‌گیری می‌کنند بنابراین در این روش آموزش دانش‌آموزان فرصت می‌یابند تا مسائل و پروژه‌هایی را که مشخصاً برای آنان معنی‌دار است دنبال کنند. 

در این روش هدف بسیار کلی‌تر از هدف‌هایی است که در آموزش معلم محور مورد نظر است در آموزش شاگرد محور هدف‌های یادگیری نه به‌صورت اعمال و رفتاری که لحظه‌به‌لحظه باید از یادگیرنده سر بزند بلکه به‌صورت راهنماهایی تصور می‌شود که جهت حرکت او را مشخص می‌کند. در روش آموزش شاگرد محور تأکید معلم بیشتر بر فرآیندهای یادگیری دانش‌آموزان است تا فرآورده‌های فکری آنان. در این روش معلم کمتر وقت خود را صرف آموزش موارد خاص و تعیین فعالیت درسی می‌کند و بیشتر به دادن منابع و هدایت یادگیری دانش‌آموزان می‌پردازد. 

 نظریه ارتباط گرایی

زیمنس نظریه ارتباط گرایی را پارادایم جدید یادگیری در عصر دیجیتال معرفی می‌کند. او معتقد است که حوزه تعلیم و تربیت هم در شناسایی تأثیر ابزارهای جدید یادگیری و هم در شناسایی تغییرات محیطی که معنای خاصی برای یادگیری به همراه دارند، همواره عمل کرده است. بنا بر استدلال او، نظریه‌های متداول زمانی شکل‌گرفته‌اند که یادگیری تحت تأثیر فناوری جدید نبوده است. این در حالی است که در دهه‌های اخیر فناوری چگونگی زندگی، ارتباط و یادگیری را به شکل جدید سازمان‌دهی کرده و موجب گرایش های حوزه یادگیری شده است.

ارتباط گرایی یک نظریه نوظهور برای درک یادگیری در عصر دیجیتال است. این یک نظریه نسبتاً جدید است، اما پیشینه تحقیقات در خصوص آن در 5 سال اخیر هم با طرفداران و هم منتقدان که به گفتمان کمک می‌کنند، به میزان قابل توجهی رشد یافته است.

 ارتباط گرایی، اثر تکنولوژی را در مورد نحوه ارتباط افراد، برقراری ارتباط و ایجاد دانش به صورت دیجیتال در جوامع شبکه سازی شده توضیح می‌دهد. Web 2.0 افراد را قادر می‌سازد تولیدکننده اطلاعات آنلاین شوند. وب فرصت‌های بسیار زیادی برای توزیع و به اشتراک گذاری اطلاعات، ایده ها و آثار خلاق با افراد در سراسر جهان فراهم می‌کند.

یادگیری در نظریه ارتباط گرایی

طبق نظریه ارتباط گرایی، یادگیری در عصر دیجیتال به‌صورت فرایند شکل دهی به شبکه‌های دانش و شناخت روی می‌دهد؛ به‌عبارت‌دیگر «دانش در میان شبکه‌ای از افراد و فناوری توزیع‌شده است و یادگیری فرایند مرتبط کردن، رشد دادن و هدایت شبکه‌هاست». تعاریف جدید از یادگیری به‌جای محصول به فرایند تعبیر می‌کنند؛ از یک نظر «یادگیری فرایندی است که تجارب و تأثیرات محیطی، شناختی و عاطفی را برای اکتساب، ارتقا و ایجاد تغییرات در دانش، مهارت، ارزش و جهان‌بینی فرد به وجود می‌آورد». 

زیمنس نیز یادگیری را فرایند می‌داند نه محصول. او اعتقاد دارد که پیوندها نقطه شروع یادگیری را تشکیل می‌دهند نه محتوا؛ محتوا فقط محصول فرعی یادگیری است. یادگیری در واقع بر انبوهی از دیدگاه‌ها و اندیشه‌ها متکی است. در این نظریه، دانش در میان شبکه‌ای از افراد و اشیا توزیع‌شده است و یادگیری فرایند مرتبط کردن، رشد دادن و هدایت کردن این شبکه‌هاست. اصطلاحی که برای توصیف این مفهوم به‌کاررفته می‌شود «یادگیری شبکه‌ای» است.

اصول نظریه یادگیری ارتباط گرایی

زیمنس (۲۰۰۵) اصولی را برمی‌شمارد که توجه به آن‌ها ضمن روشن کردن رویکردها و مبانی معرفت‌شناختی ارتباط گرایی، دلالت‌های این نظریه را برای هدف‌های آموزشی بیان می‌کند. اصول ارتباط گرایی عبارت‌اند از:

  • یادگیری اطلاعات بر مبنای ایده‌های متمایز
  • یادگیری فرایندی برای ارتباط گروه‌های ویژه و یا منابع اطلاعات
  • یادگیری بر مبنای ساختارهای كاربردی غیر انسانی
  • ظرفیت یادگیری مهم‌تر از اطلاعاتی است كه اكنون در دست است.
  • توانایی دیدن ارتباطات بین زمینه‌ها، ایده‌ها و مفاهیم در قالب مهارت زیر بنایی.

به‌روز نگه‌داشتن اطلاعات، هدف عملکردهای یادگیری ارتباطی است.تصمیم‌گیری خود فرآیند یادگیری است. انتخاب آنچه می‌آموزیم و مفاهیم اطلاعاتی كه به دستمان می‌رسد. از طریق لنز حقیقت صورت می‌گیرد. وقتی پاسخ صحیحی وجود دارد، اشتباه است كه همه‌چیز را به فردا واگذار کنیم، خصوصاً اینكه وضعیت اطلاعات تصمیم‌گیری را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

 جمع بندی

یادگیری و آموزش در محیط‌های پیچیده امروزی نیازمند توجه به ابعاد و فاکتورهای متفاوتی است. همانطور كه در این مقاله مورد بررسی قرار گرفت هر یک از نظریه‌های یادگیری از جنبه‌ای فرایند یادگیری و عوامل موثر بر آن را تحلیل نموده‌اند. همانطور كه در کتاب گذار در بحران آمده است:

“مسئله مهم در معماری مطلوب و آینده آموزش آن است که رویکردهای کلان مختلف تعلیم و تربیت، با محوریت رویکرد یا دیدگاه سازنده‌گرا، ضمن پوشش و استفاده از دیدگاه‌های شناختی و رفتارگرا در جایگاه مناسب آن‌ها، در پهنه تعلیم و تربیت رقم می‌خورد؛ و بر خلاف رویکرد موجود در رویکرد رفتارگرا منحصر و محدود نمی‌شود.”

 رفتار گرایی بر جنبه‌هایی آشکار و عواملی مانند تقویت، تنبیه و هدف‌های آشکار تاکید دارد، نظریه شناخت گرایی بر ذهن و آنچه در آن اتفاق می‌افتد تاکید می‌کند، نظریه سازنده گرایی به طراحی محیط‌های یادگیری مبتنی بر مسئله می‌پردازد و در نهایت نظریه ارتباط گرایی كه بر ایجاد ارتباط بین گره‌ها و ایجاد شبکه‌ها تاکید دارد.

 امروزه رویکرد تلفیقی در استفاده از این نظریه‌ها مورد تاکید بیشتری قرار گرفته است به نحوی كه تاکید صرف بر یکی از این نظریه‌ها اشتباه بوده و باید متناسب با شرایط از اصول مختلف این نظریات استفاده کرد.

“در روال استاد و شاگردی، نه با سازوکارهای رفتارگرایی مطلق در آموزش عمومی در قالب یادگیری برنامه‌ای اسکینری نظیر کتاب درسی، نمره، رتبه و نظایر آن محقق می‌شود؛ بلکه سازوکارهای رفتارگرای جوهری با استفاده از هدف گذاری مناسب، سنجش، نظارت، بازخوردهای مناسب برای تشویق و تنبیه (بخصوص برای ایجاد انگیزش درونی و لذت بردن شاگرد از یادگیری و ارتقاء خصوصیات خود، و نه انگیزه های کاذب نظیر نمره)، متناسب با احوالات و شرایط و خصوصیات هر شاگرد، می‌تواند این روال را رقم بزند.” در حالی كه “همه مدارس، با رویکردی صنعتی به صورت همسان، رویکرد ابلاغی کتابهای درسی را اجرا می‌کنند. و این رویکرد در پهنه رویکرد تعلیم و تربیت رفتارگرای مطلق یا رادیکال، یادگیری برنامه‌ای اسکینری را مبنای روش تعلیم و تربیت قرار می‌دهد.”

منابع:

سیف (1390)، روانشناسی تربیتی

اسکندری، (1392)، دانش و یادگیری؛ نظریه یادگیری ارتباط گرایی

این مطلب را نیز مطالعه کنید :  تعلیم و تربیت و ناگفته های آن

یادداشت های همکاران

صلاح اسمعیلیمشاهده نوشته ها

دانشجوی مقطع دکتری رشته تکنولوژی آموزشی دانشگاه علامه طباطبایی و پژوهشگر در زمینه‌ی تعلیم و تربیت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *